بریدههایی از کتاب قصهی دلبری
۴٫۵
(۱۰۸۵)
«من میروم ولی، جانم کنار توست
تا سالهای سال، شمع مزار توست
mh.mirvakili
جملهٔ شهید آوینی را میخواند: «شهادت لباس تکسایزیه که باید تن آدم بهاندازهٔ اون دربیاد. هروقت به سایز این لباس تکسایز دراومدی، پرواز میکنی، مطمئن باش!»
mh.mirvakili
«هرکی کربلا میره، از صحن امامرضا میر
mh.mirvakili
«ما بیخیال مرقد زینب نمیشویم/ روی تمام سینهزنانت حساب کن!»
mh.mirvakili
بهدنبال نقطهای میگشتم که بفهمم چرا این داستان تلخ برای ما رخ داده است؟ دفتر هیچ مرجعی نبود که زنگ نزنیم. حرف همهشان یکی بود: «درگذشته دنبال چیزی نگردید، بالاترین مقام نزد خدا تسلیمبودنه!»
mh.mirvakili
«آقای بهجت میفرمودند: اگه بیدار شدی و دیدی هنوز اذان نگفتهن و فقط یه سجدهٔ شکر به جا بیاری که سحر رو بیدار شدی، همونم خوبه!»
mh.mirvakili
به من گفت: «توی سجده باش! بگو خدایا من و کل زندگی و همهچیزم رو خرج خودت کن، خرج امامحسین (ع) کن!»
mh.mirvakili
«خیلی سخته اون لحظات! وقتی طرف میخواد شهید بشه، خدا ازش میپرسه ببرمت یا نبرمت؟ کنده میشی از دنیا؟ اونوقته که مثه فیلم تمام لحظات شیرین زندگی جلوی چشمات رد میشه!»
متوجه منظورش نمیشدم. میگفتم: «وقتی از زن و بچهت بگذری و جونت رو بگیری کف دستت که دیگه حله!»
کاربر ۱۶۶۱۷۸۸
روزه هم اگر میگرفتیم، باید باهم نیت میکردیم. عادت داشت مناسبتها روزه بگیرد، مثل عرفه، رجب، شعبان. گاهی سحری درست میکردم، گاهی دیر شام میخوردیم بهجای سحری. اگر به هر دلیلی یکی از ما نمیتوانست روزه بگیرد، قرار بر این بود آن یکی، به روزهدار تعارف کند. جزو شرطمان بود که آن یکی باید روزهاش را افطار کند، اینطوری ثوابش را میبرد.
کاربر ۴۷۳۵۹۹۴
ای بیکفن چه با این پارهتن کنم؟
با چادرم تو را باید کفن کنم
من میروم ولی جانم کنار توست
تا سالهای سال شمع مزار توست
کاربر ۴۷۳۵۹۹۴
بعضیوقتا فکر میکنم که خیلی تنها شدم در این عالم امکان، ولی بازم یادم میاد که نفسم منو از همهچی غافل کرده، از همهکس، از همهٔ خوبا و از همهٔ خوبیها.
seyedaliz313
نشستم کف خیابان، سرم را گذاشتم روی سنگهای جدول و گریه کردم. روضه خواندم، همان روضهای که خودش در مسجد رأسالحسین (ع) برایم خواند:
«من میروم ولی، جانم کنار توست
تا سالهای سال، شمع مزار توست
عمهجانم، عمهجانم، عمهجان قدکمانم
عمهجانم، عمهجانم، عمهجان
نگرانم عمهجانم، عمهجانم، عمهجانِ مهربانم»
ابراهیم ن
نشستم کف خیابان، سرم را گذاشتم روی سنگهای جدول و گریه کردم. روضه خواندم، همان روضهای که خودش در مسجد رأسالحسین (ع) برایم خواند:
«من میروم ولی، جانم کنار توست
تا سالهای سال، شمع مزار توست
عمهجانم، عمهجانم، عمهجان قدکمانم
عمهجانم، عمهجانم، عمهجان
نگرانم عمهجانم، عمهجانم، عمهجانِ مهربانم»
ابراهیم ن
عَشَقَ: میگن عشق از مصدر عَشَق گرفته شده که به گیاهی میگن که وقتی دور چیزی میپیچه، اونو توی خودش حل میکنه و با خودش یکی میکنه. پس هنوز نه عاشق شدم و نه بلدم عاشقی بکنم. عشق بعد از وجد، عرف و احب آمده، ولی من توی کدومش گیرم!
کاربر ۳۸۸۷۳۹۷
عَشَقَ: میگن عشق از مصدر عَشَق گرفته شده که به گیاهی میگن که وقتی دور چیزی میپیچه، اونو توی خودش حل میکنه و با خودش یکی میکنه. پس هنوز نه عاشق شدم و نه بلدم عاشقی بکنم. عشق بعد از وجد، عرف و احب آمده، ولی من توی کدومش گیرم!
کاربر ۳۸۸۷۳۹۷
«صحنتان را میزنم بر هم جوابم را بده
این گدا گاهی اگر دیوانه باشد بهتر است
جان من آقا مرا سرگرم کاشیها نکن
میهمان مشغول صاحبخانه باشد بهتر است
گنبدت مال همه، بابالجوادت مال من
جای من پشت در میخانه باشد بهتر است»
کاربر ۴۳۷۵۰۹۱
«تا پیمونهت پر نشه، تو را نمیبرن!»
m.alavi
«صحنتان را میزنم بر هم جوابم را بده
این گدا گاهی اگر دیوانه باشد بهتر است
جان من آقا مرا سرگرم کاشیها نکن
میهمان مشغول صاحبخانه باشد بهتر است
گنبدت مال همه، بابالجوادت مال من
جای من پشت در میخانه باشد بهتر است»
amirhuseyn sadeghi
شعارش این بود: «ترک محرّمات، رعایت واجبات و توسل به
اهلبیت (ع).»
amirhuseyn sadeghi
رفتم مشهد، یه دهه متوسل شدم. گفتم حالا که بله نمیگید، امامرضا از توی دلم بیرونتون کنه، پاکِ پاک که دیگه به یادتون نیفتم. نشسته بودم گوشهٔ رواق که سخنران گفت: ’اینجا جاییه که میتونن چیزی رو که خیر نیست، خیر کنن و بهتون بدن.‘ نظرم عوض شد. دو دههٔ دیگه دخیل بستم که برام خیر بشید
fateme
حجم
۹٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۴۶ صفحه
حجم
۹٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۴۶ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰۵۰%
تومان