بریده‌هایی از کتاب حرف نزنید عمل کنید؛ هفت قدم بیشتر با اهداف خود فاصله ندارید

آن را به بازی تبدیل کنید در کتاب شادمانی پیگیری، نویسنده درباره افرادی داستان‌های پیاپی تعریف می‌کند که تصمیم گرفته‌اند بر ترس‌های خود غلبه کنند و سفرها و ماجراجویی‌هایی را آغاز کردند که سال‌ها به آن فکر کرده بودند اما هرگز شجاعت اقدام و پیگیری آن را نداشتند.

در یک ماجرا، جوانی بسیار خجالتی از اهالی تگزاس هوستون که از انتقاد، طردشدن و جواب نه شنیدن می‌ترسید، تصمیم گرفت از صد تن بپرسد که آیا می‌تواند کاری را انجام دهد که تاکنون انجام نداده است. از مردم خیابان خواست اجازه دهند آن‌ها را در آغوش بگیرد، از یک مأمور آتش‌نشانی خواست اجازه دهد از میله خروج اضطراری آنجا پایین برود و از بقیه خواست چیزهایی را به رایگان به او بدهند. او بیرون رفت و صد درخواست شجاعانه را مطرح کرد و اهمیتی به جواب رد دیگران نداد. در پایان این تجربه، بخش بیشتر خجالت، حساسیت و ترس از جواب رد او برای همیشه از بین رفته بود.

کاری را انجام دهید که از آن می‌ترسید دارن هاردی ناشر مجله «موفقیت» گفت: «اگر بترسید یعنی قدرت خود را واگذار کرده‌اید. هر کاری که شما را می‌ترساند انجام دهید.»

او ماجرای خود را تعریف کرد که در دوازده‌سالگی می‌خواست بدون پول دوچرخه بخرد. بیشترین چیزی که از آن می‌ترسید این بود که از دیگران بخواهد چیزی را بخرند و آن‌ها نه بگویند، ازاین‌رو در شرکتی که بی‌واسطه کالا می‌فروخت شروع به کار کرد و در پیاده‌روها محصولی کوچک را به رهگذران می‌فروخت. او تمام جرئتش را یک‌جا جمع کرد، تمام روز آنجا ایستاد، به غریبه‌ها نزدیک شد، محصولش را معرفی کرد و از آن‌ها خواست آن را بخرند. بیشتر آن‌ها همان لحظه درخواست او را رد می‌کردند؛ اما در پایان دو روز کاری، چند فروش کرد و پول به دست آورد. او دیگر تا پایان عمر از فروش نترسید و در ۲۵ سالگی میلیونر شد.

پژوهشگران پژوهشی در هاروارد، دریافتند که رهبران به‌ندرت از کلمه «شکست» استفاده می‌کنند. از تجربه‌ها درس بگیرید پژوهشگران پژوهش هاروارد دریافتند که رهبران به‌ندرت از کلمه «شکست» استفاده می‌کنند و به‌جای آن از اصطلاح «تجربه‌های آموزنده» استفاده می‌کنند. آنان می‌گویند: «این تجربه‌ای آموزنده بود.» یا اغلب می‌گویند: «این تجربه‌ای آموزنده و دردناک بود.» اما هرگز از کلمه «شکست» استفاده نمی‌کنند. در تجارت امروز برای موفق‌بودن باید آماده باشید تجربه‌های آموزنده کسب کنید تا ترکیب محصول یا خدمات مناسب را پیدا کنید و اقدامات لازم برای فروش مؤثر در بازار رقابتی را انجام دهید. چهار قدم تا موفقیت فرایند موفقیت در کسب‌وکار امروز بسیار ساده است.

چهار بخش دارد: ۱. مشخص کنید می‌خواهید چه‌کاری انجام دهید. ۲. سریع اقدام کنید. ۳. شکست بخورید و سریع از آن درس بگیرید. ۴. دوباره بارها آن را امتحان کنید تا موفق شوید. شکستی در کار نیست، فقط بازخورد به دست می‌آورید حقیقت این است که چیزی به نام شکست وجود ندارد، فقط بازخورد می‌گیرید. با شکست‌خوردن یاد می‌گیرید موفق شوید، پس نباید از آن بترسید. درحقیقت باید بدانید که تجربه هر شکست شما را به موفقیت دلخواهتان نزدیک‌تر می‌کند. خبرنگاری به نام دوروتا براند نوشت: «طوری عمل کن که گویی شکست خوردن محال است، آن‌گاه همین‌گونه خواهد بود.»

مارک ویکتور هَنسِن با این گفتهٔ خود این تفکر را منعکس کرد: «هرچه را بخواهید، آن هم خواستار شما خواهد بود.» از حالا به بعد به‌دنبال خواسته خود بروید و از فرصت استفاده کنید. از منطقه امن خود خارج شوید. بارها تلاش کنید سپس یک‌بار دیگر تلاش کنید. سرعت خود را مشخص کنید هرچه سریع‌تر شکست بخورید، سریع‌تر موفق می‌شوید و حتی بهتر، هرچه بیشتر شکست بخورید، شجاعت و اعتمادبه‌نفستان بیشتر می‌شود تا اینکه سرانجام توقف‌ناپذیر می‌شوید. هیچ مانعی نمی‌تواند شما را از شروع و ادامه کار باز دارد.

اگر قاطعیتم برای موفقیت به حد کافی قوی باشد، هرگز شکست نمی‌خورم. اوگ ماندینو

فصل چهارم: خواسته واقعی خود را مشخص کنید هم‌اینک در درون شما قدرتی نهفته است که می‌توانید با آن کارهایی را انجام دهید که خوابش را هم نمی‌دید. این قدرت به‌محض تغییردادن باورهایتان، به خدمت شما درمی‌آید.» مکسول مالتز

شاید بزرگ‌ترین کشف تاریخ بشر همین باشد: تو همان می‌شوی که بیشتر اوقات به آن می‌اندیشی. این اصل اساسی تمام ادیان، فلسفه‌ها، روان‌شناسی‌ها و موفقیت‌هاست. به نقل از رالف والدو امرسون: «انسان همان است که تمام روز بدان می‌اندیشد.» در کتاب آسمانی آمده است: «او همان است که بدان می‌اندیشد.» دنیای بیرون شما بازتاب دنیای درونتان است. اگر می‌خواهید چیزی را در دنیای بیرون تغییر دهید، باید روی آن چیزی کار کنید که تمام دنیایتان بر آن تسلط دارد،‌ یعنی افکارتان.

باید مشتاق باشید با افراد موفق در زمینه‌های مختلف مصاحبه کرده‌ام تا بدانم چه عاملی آن‌ها را موفق‌تر از بقیه کرده است. شاید مهم‌ترین ویژگی فرد موفق، جاه‌طلبی اوست. آن‌ها افرادی مشتاق هستند و اشتیاقی سوزان برای انجام کارهای بیشتر دارند. اشتیاق شدید برای موفقیت و پیشرفت به آن‌ها انگیزه و انرژی می‌دهد تا بر هر مانعی غلبه کنند و برای رسیدن به هدف تلاش خود را ادامه دهند. چه چیزی را بیشتر از موارد دیگر می‌خواهید؟ صبح‌ها چه انگیزه‌ای شما را از رختخواب بیرون می‌آورد و سبب می‌شود تمام روز سخت کار و تلاش کنید؟ کدام هدف است که اگر به آن دست یابید، بزرگ‌ترین تفاوت را در زندگی‌تان ایجاد می‌کند؟

شما به هدفی بزرگ نیاز دارید هدف بزرگ، قدرتمند و بی‌باکانه شما کدام است؟ کدام هدف است که اگر به آن برسید، بزرگ‌ترین تفاوت و تغییر در زندگی‌تان را ایجاد می‌کند؟ ناپلئون هیل در کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید خود می‌نویسد: «مردم فقط زمانی موفق می‌شوند که موفقیت را هدف اصلی و مهم زندگی خود قرار می‌دهند.»‌ هدف شما چیست؟ در سمینارهایم متوجه شده‌ام که بیشتر مردم درباره مهم‌ترین هدف خود نظری ندارند، ازاین‌رو به آن‌ها می‌گویم: «پس هدف بعدی زندگی شما باید کشف هدف اصلی‌تان در زندگی باشد.» خبر خوب اینکه وقتی اهداف بزرگ، هیجان‌انگیز و مهم دارید، مدام انگیزه پیدا می‌کنید برای دستیابی به آن‌ها اقدام کنید و هیچ چیز نمی‌تواند مانع شما شود.

اهداف خاص و شفاف هستند یکی از بدترین اشتباهاتی که فرد مرتکب می‌شود و برای موفقیت مهلک است، این است که فکر کند از قبل اهدافی دارد، درحالی‌که اهداف نیستند و فقط آرزوهای او هستند.

وقتی از شرکت‌کنندگان در سمینار می‌پرسم: «چند نفر از شما اهدافی برای خود دارید؟» همه دست‌ها را بالا می‌برند. وقتی تک‌تک و اتفاقی از آن‌ها می‌پرسم: «اهداف شما چه هستند؟» می‌گویند: «می‌خواهم موفق شوم.»، «می‌خواهم پول زیادی به دست آورم.»، «می‌خواهم شاد و خوشبخت باشم.»، «می‌خواهم خانواده شادی داشته باشم.»، «می‌خواهم سفر کنم.»، «می‌خواهم میلیونر شوم.» و الی آخر؛ اما این‌ها هدف نیستند، این‌ها توهم، خیال، آرزو، امید و رؤیا هستند. همه این‌ها را دارند. این‌ها آرزوهای مشترکی هستند که همه همیشه آن‌ها را داشته‌اند اما هدف محسوب نمی‌شوند.

زندگی خود را تغییر دهید مردم از سراسر دنیا نزد من می‌آیند و همان کلمات را تکرار می‌کنند: «تو زندگی من را تغییر دادی، تو من را ثروتمند کردی.» من صدها هزاربار این کلمات را شنیده‌ام. وقتی می‌پرسم: «کدام جمله کتاب یا دوره‌های من بیشترین کمک را به شما کرد؟» همیشه لبخند می‌زنند و می‌گویند: «اهداف» همیشه داشتن هدف سرنوشت‌ساز است. نقطه عطف مهم زندگی خودم هم همین بود و در ۲۴ سالگی برایم اتفاق افتاد.

برای اولین‌بار اهدافی را کشف کردم و در عرض یک ماه پس از نوشتن مجموعه‌ای از اهداف خود روی کاغذ، تمام زندگی‌ام تغییر کرد. در پی مجموعه‌ای از اتفاق‌های پیاپی و شاخص به تمام آن اهداف دست یافتم، به تمام اهدافی رسیدم که یک ماه پیش نوشته بودم. مثل این بود که به سیم برق دست بزنید و شوک به شما وارد شود. هرگز مثل قبل نبودم. وقتی اهداف بزرگ دارید، واقعاً می‌خواهید به آن‌ها برسید و هیچ چیز مانع اقدام و انجام کارهای لازم برای دستیابی به آن اهداف نمی‌شود. برنامه‌ریزی راهبردی شخصی وقتی با شرکت‌ها کار می‌کنم فرایند بنیادی هدف‌گذاری مشترک را انجام می‌دهیم که شما هم می‌توانید آن را برای خود به کار ببرید. این فرایند هفت قسمت دارد:

۱. ارزش‌های شما: به چه چیزی باور دارید؟ چه چیزی برای شما مهم است؟ از بین تمام باورها و مواردی که به آن‌ها اهمیت می‌دهید، چه چیزی مهم‌تر از بقیه است؟ مشخص‌کردن ارزش‌ها نقطه شروع عملکرد یک فرد یا یک سازمان است. ۲. هدف و آرمان شما: تصور کنید عصایی جادویی دارید که با تکان‌دادن آن پنج سال آینده زندگی خود را می‌بینید. پنج سال آینده زندگی شما چگونه است؟ چه می‌کنید؟ چقدر درآمد دارید؟ زندگی شما چقدر کامل شده است و تفاوتش با امروز چقدر است؟ وقتی برای زندگی آینده، کسب‌وکار، حرفه، خانواده، سلامتی و وضعیت مالی خود هدفی هیجان‌انگیز مشخص می‌کنید، تمام زندگی‌تان تغییر می‌کند. نگرش درونی شما به دنیا، به تجربه شما در بیرون تبدیل می‌شود.

۳. مأموریت و رسالت شما: می‌خواهید با زندگی خود به چه چیزی دست یابید؟ اگر در کسب‌وکار هستید، می‌خواهید برای مشتری‌های خود چه چیزی به دست آورید؟ برای دیگران، خانواده و مشتریانی که قصد خدمت به آن‌ها را دارید چه می‌خواهید؟ فردی که برای آینده خود مأموریتی مشخص دارد، بسیار پرانرژی‌تر و قاطع‌تر از کسی است که فقط به محل کار می‌رود و برمی‌گردد و تلویزیون تماشا می‌کند. ۴. هدف شما: چرا کار دیگری انجام نمی‌دهید و به همین کار کنونی خود چسبیده‌اید؟ چرا این حرفه یا تجارت خاص را انتخاب کرده‌اید؟ زمینه‌ای که انتخاب کردید چطور شما را هیجان‌زده می‌کند و هر روز به شما الهام و انگیزه می‌دهد؟ فردریک نیچه گفت: «کسی که برای زندگی‌اش دلیل دارد، هر نوع چگونگی را تحمل می‌کند؟‌» دلیل زندگی شما چیست؟

۵. اهداف شما: این‌ها آخرین نتایجی است که می‌خواهید کسب کنید. اینجاست که با ارزش‌ها، اهداف، رسالت و مقصود خود همسو می‌شوید تا آن‌ها را در یک نقطه متمرکز کنید. ۶. اولویت‌های شما: مهم‌ترین اقداماتی که می‌توانید هر روز برای دستیابی به مهم‌ترین اهداف خود انجام دهید که با ارزش‌ها و هدف غایی رسالت و منظور شما همسو باشند، کدامند؟ ۷. اقدامات شما: همین حالا در این دقیقه برای دستیابی به مهم‌ترین خواسته خود چه می‌کنید؟ معلوم می‌شود که تفاوت بزرگ در نابرابری درآمد از ۹۹ تا ۱% نیست. تفاوت بین ۳% افرادی که اهداف مشخص و شفاف خود را دارند، آن‌ها را نوشته‌اند و برای آن‌ها برنامه‌ریزی کرده‌اند و ۹۷% افرادی است که این کار را انجام نداده‌اند.

اهداف خود را مشخص کنید اگر قصد دارید جزء سه درصد افراد رده بالا باشید، در بقیه عمر خود برای دستیابی به اهدافتان از نکات زیر استفاده کنید. این نکات سبب می‌شوند به تمام خواسته‌های واقعی خود برسید، البته اگر مشتاقانه خواستار آن‌ها باشید. ۱. دقیق خواسته خود را مشخص کنید. دقیق باشید. هدف شما باید آن‌قدر شفاف باشد که یک بچه شش‌ساله هم آن را درک کند و برای بچه شش‌ساله دیگری توضیح دهد و به شما بگوید چقدر با دستیابی به آن فاصله دارید. ۲. خواسته خود را بنویسید. فقط سه درصد از افراد بزرگ‌سال خواسته خود را نوشتند و به‌طور متوسط ده برابر افرادی بودند که استعدادها، تحصیلات، توانایی و فرصت‌های مشابه را داشتند و به آن‌ها رسیدند.