بریدههایی از کتاب هر روز
۴٫۱
(۱۸۶)
در لحظهٔ عاشقشدن حسی هست که انگار پیشینهٔ صدهاساله دارد و چند نسل از همین حس، پشت هم قرار گرفته تا این لحظهٔ خاص و این تقاطع فوقالعاده شکل بگیرد. شاید احمقانه بهنظر برسد؛ اما در قلبتان و در مغز استخوانهایتان حس میکنید که از همان اول قرار بوده است همهچیز به همین نقطه از زمان ختم شود و همهٔ پیکانهای نامرئی به آن اشاره میکردهاند و حتی خود جهان و عالم هم همین لحظه را از مدتها پیش تدارک دیده است و شما تازه دارید متوجه آن میشوید و حالا دارید به نقطهای میرسید که همیشه قرار بوده است برسید.
Z@|~|®A
ولی این لحظه هم مثل نُت موسیقیای است که بهمحض رسیدن به هوا، شروع به محوشدن میکند.
Z@|~|®A
اگر به مرکز دنیا خیره شوید، شاهد سرما خواهید بود، جایی خالی. در نهایت، دنیا هیچ اهمیتی به ما نمیدهد. زمان هم به ما اهمیت نمیدهد.
برای همین باید به هم اهمیت بدهیم.
Z@|~|®A
مردم قدر پیوستگی عشق را نمیدانند؛ همانطور که قدر پیوستگی زندگی خودشان را نمیدانند. نمیفهمند که بهترین قسمت عشق همین است که مدام هست.
Z@|~|®A
من ایمان را در استقامت انسانهایی میبینم که جهان هستی پشت سر هم سختی جلوی پایشان میگذارد.
Lara Aram
اگر لذت را در نگاه کسی شیطانی جلوه بدهی، میتوانی زندگی او را کنترل کنی.
NeginJr
کار دنیا ابداً اینگونه نیست. همیشه سؤالات بیشتری خواهد داشت. هر جوابی، سؤال دیگری بههمراه خودش دارد.
تنها راه نجات این است که پی بعضی از آنها را نگیری.
NeginJr
نرسیدن به خواستهها باعث میشود بیرحم شوی.
NeginJr
من فقط یک روز وقت برای بخشیدن دارم. پس چرا یک روزِ خوب نباشد؟
احسان رضاپور
به همین راحتی جهان خراب میشود. به همین راحتی همهٔ عظمتش بهاندازهٔ توپ کوچکی میشود و از دسترسم دور میشود.
من حسش میکنم و او حسش نمیکند.
یا من حسش میکنم و او نمیخواهد حسش کند.
NeginJr
چقدر نزدیکی. چقدر نزدیکی و چقدر دستم به تو نمیرسد.
NeginJr
شیطان کسی را وادار به کاری نمیکند. مردم کارهایشان را میکنند و آنرا گردن شیطان میاندازند.
NeginJr
«خب حالا باید چیکار کنیم؟»
بفرمایید. حالا حواسش جمع است.
میگویم: «باید کمک بگیریم. فردا باید یه مشاور پیدا کنیم که شنبهها کار میکنه و باید ببینیم چیکار میشه کرد. احتمالاً باید دارو بخورم. قطعاً باید با یه دکتر حرف بزنم. من مدتهاست دارم با این حس زندگی میکنم.»
«ولی چرا بهم نگفتی؟»
چرا خودت ندیدی؟ میخواستم در جوابش اینرا بپرسم؛
NeginJr
اگر او تنها فکر، تنها امید و تنها موضوع مهم در تکتک لحظههای بیداری من است، پس چرا نباید به ساعات خوابم نفوذ کند؟
samarium
کار عشق همین است: کاری میکند که میخواهی دنیا را از سر بنویسی. کاری میکند بخواهی شخصیتها را انتخاب کنی، صحنه را بسازی و داستان را پیش ببری. کسی که دوستش داری، مقابلت مینشیند و میخواهی هر کاری از دستت برمیآید، برای ابدیکردن این لحظه انجام دهی، و وقتی فقط خودتان دو نفر در اتاق هستید، میتوانی تظاهر کنی که همین است و همیشه همین خواهد بود.
samarium
در لحظهٔ عاشقشدن حسی هست که انگار پیشینهٔ صدهاساله دارد و چند نسل از همین حس، پشت هم قرار گرفته تا این لحظهٔ خاص و این تقاطع فوقالعاده شکل بگیرد. شاید احمقانه بهنظر برسد؛ اما در قلبتان و در مغز استخوانهایتان حس میکنید که از همان اول قرار بوده است همهچیز به همین نقطه از زمان ختم شود و همهٔ پیکانهای نامرئی به آن اشاره میکردهاند و حتی خود جهان و عالم هم همین لحظه را از مدتها پیش تدارک دیده است و شما تازه دارید متوجه آن میشوید و حالا دارید به نقطهای میرسید که همیشه قرار بوده است برسید
samarium
حس تعلقداشتن.
چطور است که لحظهٔ عاشقشدن به این شکل است؟ چطور ممکن است زمانِ به این کوتاهی، چنین عظمتی در درون خود داشته باشد؟
samarium
میگوید: «باید جاستین رو پیدا کنم. تو که مشکلی برات پیش نمیآد؟ خوبی؟»
دلم میخواهد بگویم نه. اگر تو با من نیایی و هرجا بعد از اینجا قرار است برویم باهم نباشیم، من خوب نیستم.
NeginJr
انگار وقتی کسی را دوست داری، او تبدیل به دلیل تو میشود، و شاید من برعکس فهمیده باشم. شاید چون من نیاز به دلیل داشتهام، عاشق او شدهام.
NeginJr
خیلی چیزها هست که میتونه آدمها رو توی رابطه نگه داره. ترس از تنهاموندن. ترس از بههمزدن وضعیت زندگی. تصمیم میگیری با چیزی که خیلی بد نیست کنار بیای؛ چون نمیدونی که بهتر از این هم ممکنه یا نه. شاید هم این باور غلط که بالاخره بهتر میشه؛ درحالیکه میدونی پسره تغییر کردنی نیست.
NeginJr
حجم
۲۵۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۷۳ صفحه
حجم
۲۵۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۷۳ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان