بریدههایی از کتاب هر روز
۴٫۱
(۱۸۶)
در لحظهٔ عاشقشدن حسی هست که انگار پیشینهٔ صدهاساله دارد و چند نسل از همین حس، پشت هم قرار گرفته تا این لحظهٔ خاص و این تقاطع فوقالعاده شکل بگیرد. شاید احمقانه بهنظر برسد؛ اما در قلبتان و در مغز استخوانهایتان حس میکنید که از همان اول قرار بوده است همهچیز به همین نقطه از زمان ختم شود و همهٔ پیکانهای نامرئی به آن اشاره میکردهاند و حتی خود جهان و عالم هم همین لحظه را از مدتها پیش تدارک دیده است و شما تازه دارید متوجه آن میشوید و حالا دارید به نقطهای میرسید که همیشه قرار بوده است برسید.
n re
میدوم. من برای دویدن ساخته شدهام؛ چون وقتی میدوی، میتوانی هرکسی باشی. خودت را به بدن نزدیک میکنی و دیگر چیزی بیشتر یا کمتر از یک بدن نیستی. مثل بدن به بدنت واکنش نشان میدهی. اگر برای برندهشدن میدوی، هیچ فکری جز فکرهای بدن نداری و هدفی جز هدف بدن نداری. بهنام سرعت و بهخاطر آن، خودت را محو میکنی. خودت را حذف میکنی تا بتوانی از خط پایان بگذری.
دختر ماه (:
افسردگی را، هم به ابر سیاه تشبیه کردهاند و هم به سگ سیاه. برای کسی مثل کلسی ابر سیاه تشبیه خوبی است. تمام اطراف او را گرفته است و غرق در آن است و راه نجاتی هم دیده نمیشود. کاری که باید بکند، این است که آنرا یک جا جمع کند و بهشکل سگ سیاه دربیاورد؛ سگی که هرجا برود، تعقیبش میکند و همیشه کنارش هست. ولی حداقل موجود مستقلی خواهد بود و کلسی میتواند مسیر را انتخاب کند و بگذارد سگ دنبالهرو باشد.
دختر ماه (:
باید مدام به خودم یادآوری کنم که این من نیست. این مشکلی شیمیایی است. این مشکل بیولوژیکی بدن است
دختر ماه (:
خود احساسات ملموس نبودند و شکل خاصی نداشتند؛ ولی علت این احساسات، نوعی فعلوانفعال شیمیایی و بیولوژیکی بود.
از سر گذراندن این دوره سخت است. بدن علیه شما عمل میکند. به همین دلیل هم احساس ناامیدی بیشتری میکنید. این هم فقط باعث میشود توازن، بیشازپیش برهم بخورد. برای زندگی در کنار همهٔ این مشکلات، نیاز به نیرویی غیرعادی دارید. ولی من این نیرو را بارهاوبارها دیدهام. وقتی در زندگی کسی فرود میآیم که درگیر این مسائل است، باید نیرویی معادل آنها صرف کنم و گاهی حتی به نیرویی بیشتر از آن نیاز دارم؛ چون اینطور نیست که مثل آنها آمادگی رویارویی با این مسائل را داشته باشم.
دختر ماه (:
بیشتر مردم فکر میکنند که بیماری روانی مسئلهای مربوط به خلقوخو و شخصیت آدمهاست. فکر میکنند افسردگی نوعی غمگینبودن است و تصور میکنند که اختلال وسواس اجباری هم نوعی سختگیربودن و عصاقورتدادگی است. فکر میکنند روحْ بیمار است، نه بدن. فکر میکنند این چیزی است که تا حدی اختیارش در دست توست.
من میدانم اینها چقدر اشتباه هستند.
دختر ماه (:
مراقبم بیشازحد خوشحال نباشم که مبادا آنرا از من بگیرند.
دختر ماه (:
عصبانیام، چون این زندگی من است. عصبانیام، چون خیلی چیزها غیرممکن است.
دختر ماه (:
باید تصور کنم ذهنم برای خودش، جسمی فیزیکی دارد؛ چیزی که میتواند این بدن را کنترل کند. باید ذهنم را تصور کنم که بدن را روی زمین انداخته و سعی میکند آنرا روی زمین نگه دارد.
دختر ماه (:
باید بهخاطرات خودم تکیه کنم؛ آنها جدا از این بدن هستند. باید از این بدن جدا بمانم.
دختر ماه (:
دلم نمیخواهد عاشقش باشم. دلم نمیخواهد عاشق باشم.
مردم قدر پیوستگی عشق را نمیدانند؛ همانطور که قدر پیوستگی زندگی خودشان را نمیدانند. نمیفهمند که بهترین قسمت عشق همین است که مدام هست. وقتی اینرا بفهمید، خودش تبدیل به یک زیربنای مضاعف برای زندگیتان میشود؛ درحالیکه اگر این حضور همیشگی نصیبتان نشود، فقط یک زیربنا برای نگهداشتن زندگیتان دارید، که همیشه هست.
دختر ماه (:
بهشکل احمقانهای به خودم اجازه دادم فکر کنم که میتوانم با او آیندهای داشته باشم؛ ولی آیندهای وجود نداشت. سعی کردم بهنحوی ایجادش کنم؛ ولی موفق نشدم. همهٔ این کارها در مقایسه با این دفعه، هیچ نبود. اینکه عاشق شوید یک چیز است؛ اینکه حس کنید کس دیگری هم عاشقتان میشود و در برابر این عشق احساس مسئولیت کنید، چیز دیگری است.
دختر ماه (:
اینکه بتونم از بالا به دنیا نگاه کنم و برای خودم تنها باشم. فهمیدم این چیزی بوده که واقعاً بهش نیاز داشتم.»
دختر ماه (:
ولی من انگار جای دیگهای بودم. از بالا به دنیا نگاه میکردم و وقتی این اتفاق برای اولین بار پیش میآد، خیلی رؤیاییه
دختر ماه (:
فقط بخشی از این لحظه هستیم، مثل همهٔ چیزهای دیگری که آنجاست.
دختر ماه (:
میگویم: «اشکالی نداره. اشکالی نداره که خوشحال باشی.»
دختر ماه (:
هنوز هم بخشی از وجودش منتظر عوضشدن ماجراست و منتظر لحظهای که این خوشیها چپ میکند و تبدیل به لحظهای پر از درد میشود.
دختر ماه (:
«راستش رو بخوای، من سعی میکنم زندگی رو روزبهروز بگذرونم و به بعدش فکر نکنم.»
دختر ماه (:
و وقتی این کار را میکنم، یاد میگیرم. دانش تنها چیزی است که موقع رفتن با خودم میبرم.
دختر ماه (:
ولی بعد از مدتی مجبور شدم دست بردارم. زندگیکردن با اینهمه جدایی، زندگیکردن با دلشکستگی شدید بود.
من مسافری بینراهیام، و بااینکه زندگی به این شیوه بهمعنی تنهاماندن است، آزادیبخش هم هست.
دختر ماه (:
حجم
۲۵۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۷۳ صفحه
حجم
۲۵۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۷۳ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان