بریدههایی از کتاب هر روز
۴٫۱
(۱۸۶)
پازل زندگی من قطعات زیادی ندارد و در نتیجه وقتی یکی از آنها از بین میرود باید حداقل مدتی غصهاش را بخورم.
n re
میخواهم عشق بر همهچیز فائق بیاید؛ ولی عشق نمیتواند در مقابل هیچچیز پیروز شود. خودش بهتنهایی هیچ کاری از پیش نمیبَرد.
میخواهد ما بهنیابت از او پیروز میدان باشیم.
n re
«آدم اجازه داره یه شب حالش خوب نباشه دیگه، درسته؟
n re
ممکن است که سالها از موضوعی آگاه باشید، اما واقعاً با تمام وجود حسش نکرده باشید.
n re
انگار با مردن کسانی که به ما نزدیکاند و درست در لحظهٔ پیش از مرگشان، جایمان را با آنها عوض میکنیم. بعد، همینطور که کمکم با این اتفاق کنار میآییم، زندگیشان را بهشکل معکوس ادامه میدهیم و از مرگ بهسوی زندگی میآییم و از بیماری به سلامت میرسیم.
n re
هر ربطهای اون اوایلش یه قسمت سخت داره. این هم قسمت سخت ماست. مثل درستچیدن پازل نیست که یه قطعهای یا میخوره یا نمیخوره. توی روابط باید شکل دوروبر هر قطعه رو تغییر بدی که بتونن قشنگ چفت هم بشن.
n re
هر جوابی، سؤال دیگری بههمراه خودش دارد.
تنها راه نجات این است که پی بعضی از آنها را نگیری.
n re
باید به ایمیل بسنده کنم و ایمیل هم کافی نیست. از تکیهکردن به کلمات خستهام. پرمعنیاند، بله؛ ولی خالی از احساساتاند. نوشتن برای او، به دیدن صورتش موقع شنیدن داستان، هیچ شباهتی ندارد. دیدن جوابش هم شبیه شنیدن جواب با صدای او نیست. من همیشه شکرگزار تکنولوژی بودهام؛ ولی حالا انگار گره جدایی را در تاروپود هر رابطهٔ الکترونیکیای حس میکنم. میخواهم پیش او باشم.
n re
اعتماد اعتماد میآورد و حقیقت به حقیقت میرسد.
n re
اگر خوب به آن فکر کنید و تأثیر ارتعاشات بال پروانه را دنبال کنید، هر قدم ممکن است غلط باشد و هر حرکت شاید منجر به عواقبی ناخواسته شود.
n re
به همین راحتی جهان خراب میشود. به همین راحتی همهٔ عظمتش بهاندازهٔ توپ کوچکی میشود و از دسترسم دور میشود.
من حسش میکنم و او حسش نمیکند.
یا من حسش میکنم و او نمیخواهد حسش کند.
n re
کار عشق همین است: کاری میکند که میخواهی دنیا را از سر بنویسی. کاری میکند بخواهی شخصیتها را انتخاب کنی، صحنه را بسازی و داستان را پیش ببری. کسی که دوستش داری، مقابلت مینشیند و میخواهی هر کاری از دستت برمیآید، برای ابدیکردن این لحظه انجام دهی، و وقتی فقط خودتان دو نفر در اتاق هستید، میتوانی تظاهر کنی که همین است و همیشه همین خواهد بود.
n re
گاهی وقتی دکمهٔ ارسال ایمیل را میزنی، میتوانی حس کنی که چطور پیامت مستقیم به قلب دیگری میرسد. ولی گاهی اوقات، مثل اینبار، احساس میکنی تمام کلماتت مستقیم درون چاه میافتد.
n re
اینکه تو به من اعتماد داشته باشی، به این معنی نیست که من هم باید اتوماتیک به تو اعتماد کنم. اعتماد اینجوری بهوجود نمیآد
n re
«تو دوستش داری؛ چون فکر میکنی یه پسریه که راهش رو گم کرده. باور کن من قبلاً هم این رابطهها رو دیدم. ولی میدونی چه بلایی سر دخترهایی میآد که عاشق پسرهای راهگمکرده میشن؟ خودشون گم میشن، بدون استثنا.»
n re
وقتی چیزی دارید که برایش زنده باشید، مشکلی هم دارید: هرچیز دیگری بهنظرتان خالی از زندگی است.
n re
«ولی بعضیوقتها هم خیلی به دل میشینه. و میدونم که ته ته دلش یه دنیا براش ارزش دارم.»
«ته دلش؟ بهنظرم این توجیهکردنه. آدم که نباید بره ته دل مردم دنبال عشق بگرده.»
n re
«خیلی چیزها هست که میتونه آدمها رو توی رابطه نگه داره. ترس از تنهاموندن. ترس از بههمزدن وضعیت زندگی. تصمیم میگیری با چیزی که خیلی بد نیست کنار بیای؛ چون نمیدونی که بهتر از این هم ممکنه یا نه. شاید هم این باور غلط که بالاخره بهتر میشه؛
n re
مهربانیکردن دقیقاً به بطن شخصیت تو وصل است؛ درحالیکه مهربانبودن فقط به این مربوط است که میخواهی چطور دیده شوی.
n re
فردا فرداست. همین امروز رو یه جورِ خوب تموم کنیم.
n re
حجم
۲۵۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۷۳ صفحه
حجم
۲۵۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۷۳ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان