باد آمد و برد کوچک زندگیام
شد طفل یتیم کودک زندگیام
من پیرو حزب باد هستم وقتی
بی نخ شده بادبادک زندگیام
دختر دریا
هر بار لبم کرده تمنای لبت
دیده است به خواب خویش رویای لبت
دور از تو به عکس غنچه دل خوش بکند
تا بوسه زند به المثنای لبت
سیّد جواد
یک شیشه عرق مسکن خواب من است
سیّد جواد
اما بخورد تیر تو برسنگ ای سنگ
آیینه اگر شکست تکثیر شود
سیّد جواد
ما با توسر جنگ نداریم ای غم
غیر از دل یکرنگ نداریم ای غم
روزی که بیایی و تو را نشناسیم
روزی است که فرهنگ نداریم ای غم
سیّد جواد
با خوردن سنگ گرچه دلگیر شود
زیبایی آن دچار تغییر شود
اما بخورد تیر تو برسنگ ای سنگ
آیینه اگر شکست تکثیر شود
دختر دریا
عاشق بشوی بعید میدانم که
آب خوشی از گلوت پایین برود
سیّد جواد
بغضی که شکست از قفس آزاد است
عمر غم و عمر غصه اش بر باد است
پایان هر آنچه زنده مرگ است اما
پایان سکوت اول فریاد است
دختر دریا
دیری است ندیدهام من الماس تنت
عابر نشدم به کوچه یاس تنت
تبریز چرا شده است فصل تن تو
خواهم برسم به بندرعباس تنت
سیّد جواد