بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب عشق و چیزهای دیگر | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب عشق و چیزهای دیگر

بریده‌هایی از کتاب عشق و چیزهای دیگر

نویسنده:مصطفی مستور
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۱۰۹ رأی
۳٫۷
(۱۰۹)
مادربزرگم می‌گفت اشیا همه‌چیز را می‌دانند اما نمی‌توانند حرف بزنند. می‌گفت اشیا همه‌چیز را می‌بینند و می‌شنوند و هر چه را می‌بینند و می‌شنوند مثل دوربین توی دل‌شان ضبط می‌کنند. می‌گفت اگر روزی اشیا بتوانند حرف بزنند همهٔ رازهای دنیا را برملا خواهند کرد
karoon
همهٔ ما ــ بی‌استثنا ــ درست از وقتی که از شکم مادرمون می‌زنیم بیرون، بدون این‌که توی جنگی چیزی شرکت کرده باشیم، شکست‌خورده‌ایم و آدمی که شکست خورده نباید بیهوده تقلا کنه.»
♪♪روشن ♪♪
که اگر چیزی را سرزنش کردی دیر یا زود خودت گرفتارش می‌شوی.
♪♪روشن ♪♪
پدرم طوری زندگی می‌کند انگار چیزی به اسم زمان در این دنیا وجود ندارد، انگار تا بی‌نهایت وقت دارد، انگار قرار است هزار سال، صد هزار سال، ده میلیون سال زنده بماند. هیچ‌وقت در هیچ کاری عجله ندارد.
ebagheri
گاهی فکر می‌کنم مهم‌ترین حرف‌های من همان حرف‌هایی است که حوصله ندارم بگویم.
phoenix
بیش‌تر ما، از عهد باستان تا امروز، همیشه فکر می‌کنیم آدم‌های مرموز از بقیه داناترند.
shima mousavi
بعد سعی کردم بخوابم. از بچگی وقتی از چیزی یا کسی عصبانی می‌شدم می‌رفتم گوشه‌ای می‌خوابیدم. انگار خواب دنیایی بود پشت این دنیا. دنیای ساکتی که هیچ ربطی به این دنیا نداشت و تنها مال من بود، نه هیچ‌کس دیگر.
کمیل
گاهی فکر می‌کردم انگار جهان، با تمام کیفیات و اجزایش، دارد مثل طوفانی شدید می‌وزد و پدرم ایستاده است وسط طوفان. انگار جهان در کوران عبور خود گاهی تکه‌هایی از خودش را به سروصورت او می‌کوبد اما پدرم ثابت ایستاده است یا خیلی کُند راه می‌رود. در این تصویر من اما دنبال طوفان می‌دوم و هرگز به آن نمی‌رسم
farzane
من بوی دروغ رو از صد فرسخی تشخیص می‌دم. علتش این نیست که نابغه‌م، علتش اینه که زیاد دروغ می‌گم.
MhmD
مادربزرگم همیشه می‌گفت آدم‌ها در همین دنیا بهشت و جهنم و برزخ را می‌بینند.
MhmD
سعی کردم بخوابم. از بچگی وقتی از چیزی یا کسی عصبانی می‌شدم می‌رفتم گوشه‌ای می‌خوابیدم. انگار خواب دنیایی بود پشت این دنیا. دنیای ساکتی که هیچ ربطی به این دنیا نداشت و تنها مال من بود، نه هیچ‌کس دیگر.
MhmD
مادربزرگم می‌گفت طبق یک قانون نانوشته، توی هر خانه فقط یک نفر باهوش پیدا می‌شود و بقیهٔ خواهر و برادرها یا معمولی‌اند یا خنگ.
MhmD
هیچ‌وقت نمی‌شود نقطهٔ شروعش را بادقت تعیین کرد. آن‌قدر تدریجی به وجود می‌آید که انگار مرز روشنی با لحظه‌های پیش از شروع شدنش ندارد. می‌خواهم بگویم مرزش یک خط واضح نیست. مرزش، مثل مرز آفتاب با سایه که به‌تدریج نقطه‌های روشن و تاریک‌شان درهم ادغام می‌شوند، نوار پهن و محوی است از لحظه‌های قبل و بعد از عاشق شدن.
MhmD
من مال‌باخته‌م. البته چیزی رو که باخته‌م مال نیست. کاش مال من بود
farnaz Pursmaily
اون صوفی بعد چند سال ریاضت فهمید که همهٔ ما ــ بی‌استثنا ــ درست از وقتی که از شکم مادرمون می‌زنیم بیرون، بدون این‌که توی جنگی چیزی شرکت کرده باشیم، شکست‌خورده‌ایم و آدمی که شکست خورده نباید بیهوده تقلا کنه.
farnaz Pursmaily
تصمیم‌ها تصمیم به انجام ندادن کاریه نه تصمیم به انجام یه کار.»
زهرا۵۸
«عشق یکی از اون نسبت‌هاست که باید گذاشتش توی کیسه‌زباله و درِ کیسه رو محکم بست و از خونه انداختش بیرون تا بشه راحت زندگی کرد.»
زهرا۵۸
اگه می‌خوای باش زندگی کنی بهتره به جای عشق به او، به خود او، فکر کنی چون عشق یه روز تموم می‌شه اما پرستو هیچ‌وقت تموم نمی‌شه.»
زهرا۵۸
پرستو برای من مثل نان بود. مثل متفورمین و انسولین بود برای بیمار دیابتی.
زهرا۵۸
روزهای بعد سه حساب دیگر باز کردم. پول واریز کردم. پول برداشت کردم. حساب اینترنتی باز کردم. رمز موبایل گرفتم و دو حساب را بستم. همه از باجهٔ پنج بانک پاسارگاد شعبهٔ امیرآباد. انگار بر سرسره‌ای نشسته بودم و بدون آن‌که دقیقا بدانم کی و چه‌طور، راه افتاده بودم و داشتم سُر می‌خوردم.
زهرا۵۸

حجم

۱۱۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۲۴ صفحه

حجم

۱۱۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۲۴ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
۲۵,۰۰۰
۵۰%
تومان