بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب عشق روی پیاده رو | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب عشق روی پیاده رو

بریده‌هایی از کتاب عشق روی پیاده رو

نویسنده:مصطفی مستور
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۹از ۴۷ رأی
۳٫۹
(۴۷)
گفت: «دلم برای فیلسوف‌ها می‌سوزه.» پرسیدم: «چرا؟» گفت: «برای این‌که یه عمر جون می‌کنن که بفهمن چی‌به‌چیه و آخرش هم خیال می‌کنن فهمیده‌ن، اما نفهمیده‌ن و همین‌طور می‌مونن تا بمیرن.» من پرسیدم: «از کجا می‌دونی که نمی‌فهمن چی‌به‌چیه؟» بعد خندید و گفت: «برای این‌که اگه می‌فهمیدن چی‌به‌چیه دیگه فیلسوف نمی‌موندن.»
علی
باید به چرخ‌های اقتصادی فکر کنم. چه‌قدر شبیه چرخ‌های پاترول است. باید بچرخند. باید تند بچرخند. باید بچرخند و بچرخند، تا سر همه یک‌سره گیج شود. آهسته‌تر، آهسته‌تر. هوا هنوز روشن است.
آسمان
سیل آمده است تا تو سوژه برای عکاسی پیدا کنی؟ سیل آمده است که بفهمی مردم حاصل‌ضرب وسعت عشق‌اند در عمق مظلومیت.»
علی
باید انتخاب کنم. یا باید روحم را باد کنم تا منبسط شود یا باید آن را توی فریزر بگذارم. باید انتخاب کنم. راه سومی نیست. چه‌قدر کار ناتمام روی دستم مانده است. باید انتخاب کنم. باید کارها را تمام کنم...
MohammadAmin
«تو چه می‌کردی؟» «من شاعر بودم. شعر می‌گفتم.» «دربارهٔ چی؟» «گاهی در اون تاریکیِ محض تکه‌هایی از نور می‌افتاد روی درودیوار و من چیزهایی می‌دیدم. من دربارهٔ چیزهایی که می‌دیدم شعر می‌گفتم.» «اما بیش‌تر شعرهای شما دربارهٔ زنه.» «زن‌ها همیشه روشن بودند. آن‌جا پُر از زن بود.»
Yeganeh.Rahmatii
مهتاب همان‌طور که سینی چای را روی میز، جلوم می‌گذاشت بی‌مقدمه و با خنده گفت: «کاش همه هیچی سواد نداشتند. کاش هیچ‌کس درس نمی‌خوند.» وقتی پشت میز، روبه‌روم نشست و لبخند از صورتش پاک شد، خیلی جدی گفت: «به‌نظر من اون‌هایی که هیچ‌چیز نمی‌دونند خوشبخت‌ترند.»
HooraNasari
. از این‌که مبهم‌ترین و نگفتنی‌ترین و باکره‌ترین و پنهان‌ترین و پرمعناترین و پاک‌ترین حرف‌ها را که با سلوک وحشتناک روحی کشف کرده بودم به سادگی بستن گرهِ روسری‌اش یا جلو کشیدن آن، یا عقب زدن موهای روی پیشانی‌اش می‌فهمید، دچار چنان هیجان سُکرآوری می‌شدم که مستی هیچ باده‌ای نمی‌توانست کسی را این‌چنین سرمست کند.
HooraNasari
و این‌همه، و شدت این موج ویرانگر، به خاطر آن بود که او می‌دانست. یعنی می‌فهمید. و هیچ‌چیز و هیچ‌چیز و قسم می‌خورم هیچ‌چیز، نه؛ هیچ‌چیز مثل فهمیدن مرا درهم نمی‌کوبد.
HooraNasari
مردم حاصل‌ضرب وسعت عشق‌اند در عمق مظلومیت.»
faatemeehyd
گاهی ترکیب چند عنصر شیمیایی باعث تولید مواد منفجره می‌شود. درست مثل آدم‌ها که ترکیب بعضی از آن‌ها مثل ترکیب بعضی عناصر سم مهلک تولید می‌کند و بعضی ترکیب‌ها خوش‌بو و معطرند. بعضی در یکدیگر چنان حل می‌شوند که دیگر قابل جدایی نیستند و برخی دیگر تجزیه‌ناپذیرند.
یك رهگذر
چرا آدم‌ها نمی‌توانند در یکدیگر فرو بروند؟ از این‌که نمی‌توانستم وارد بقیهٔ آدم‌ها شوم احساس تنهایی می‌کردم.
یك رهگذر
من در برابرش، در برابر دانایی‌اش، در برابر فهمیدن‌هایش، مثل کودکی بودم در برابر دریایی از ماشین‌ها در بزرگ‌راهی بی‌انتها. وحشت‌زده و ناتوان و پُر از بُهت و حیرت و ترس.
یك رهگذر
حالا که رفته‌ای حتا دلم برای دعواهایی که گاهی با من می‌کردی تنگ شده است.
یك رهگذر
نامه که نمی‌فرستی دلگیرم، وقتی هم می‌فرستی تا چند روز اخلاقم سرجاش نیست. از وقتی که رفته‌ای حوصلهٔ هیچ کاری ندارم.
یك رهگذر
خیلی دوستش داشتم. حتا از تیله‌هام بیش‌تر. حتا از دوچرخه‌ام بیش‌تر. حتا از کفترهای رسول‌گربه هم بیش‌تر.
شادی حسین‌نیا
و این، این گذاشتن ناگهانی نقطه در دل کلمه، این سلاخی و کشتارِ کلمه، پُرمعناترین و بزرگ‌ترین و غم‌بارترین و غریب‌ترین و تلخ‌ترین و عمیق‌ترین تراژدی روح انسانی است.
شادی حسین‌نیا
نمی‌دانم چه پرسید که دیدم مدتی است دارم دربارهٔ مقایسهٔ عناصر شیمیایی و آدم‌ها حرف می‌زنم. به او گفته بودم که گاهی ترکیب چند عنصر شیمیایی باعث تولید مواد منفجره می‌شود. درست مثل آدم‌ها که ترکیب بعضی از آن‌ها مثل ترکیب بعضی عناصر سم مهلک تولید می‌کند و بعضی ترکیب‌ها خوش‌بو و معطرند. بعضی در یکدیگر چنان حل می‌شوند که دیگر قابل جدایی نیستند و برخی دیگر تجزیه‌ناپذیرند.
shima mousavi
می‌گوید از این‌که در دنیای به این بزرگی کسی به فکر خداوند نیست غمگین است. می‌گوید آن‌قدر دلش برای خداوند می‌سوزد که گاهی شب‌های جمعه تا صبح برای او گریه می‌کند. بعد دست‌هاش را در موهام فرو می‌برد و می‌گوید: «گاهی هوس می‌کنم بمیرم.»
مریم بانو
آرزو دختر همسایه‌مان بود. کلاس هیچم بود. من کلاس اول بودم. خیلی دوستش داشتم. حتا از تیله‌هام بیش‌تر. حتا از دوچرخه‌ام بیش‌تر.
sosoke
مهتاب پرسید: «پس بهشت کجاست؟» من دستش را گرفتم و به شیارهای کف دستش خیره شدم و با انگشت به یکی از شیارها اشاره کردم. گفتم: «شاید این‌جا باشه.»
sosoke

حجم

۱۰۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۳۷ صفحه

حجم

۱۰۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۳۷ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰
۵۰%
تومان