هر چه تعداد جزئیات قابلتشخیص بیشتر باشد، به همان اندازه زودتر ماجرا آشکار میشود. برشمردن جزئیات قرار است از گمراه شدن جلوگیری کند. در بهترین حالت جزئیات آنقدر زیاد میشود که قاتل ناگهان به عنوان تنها شخصِ خاص به چشم میآید. بنابراین هر چه عمل به اجزاء بیشتری تجزیه شود به همان اندازه، این جزئیات قاتل را آشکارتر به ما نشان میدهند. نظمِ بینظمی حاصل از قتل به روشن کردن بینظمی کمک میکند.
بینظمی باید حتاالامکان روشن شود تا بشود عللش را تشخیص داد. اما این بینظمی واقعاً مرتب نمیشود، بلکه فقط توصیف میشود. برای آنکه بشود توصیفش کرد، نباید هیچچیزش را مرتب کرد.
برای کسانی که روی قتل تحقیق میکنند بعد از لحظهٔ وقوع عمل، که زمان در آن متوقف شده است، زمان دومی شروع میشود. زمان تقسیم میشود به دو زمان قبل و بعد از قتل. قاعدتاً در داستانِ جنایی، پس از وقوع قتل، توقف زمان واقعاً با توقف ساعتی مچی به تصویر درمیآید: ساعت قربانی، در لحظهای که محکم میخورد به زمین.
esrafil aslani
نظم به این دلیل نمایش داده میشود که شکی نیست حادثهای در راه است، چیزی تغییر خواهد کرد یا تغییر داده خواهد شد؛ نظمی که نمیشود مدت زیادی تحملش کرد. این نظمِ نفسِ حبسشده است قبل از فریاد.
پریوش
نظم مثل فنری تا لحظهٔ از جا دررفتن پیش میرود.
Mohamadreza