«هر تصمیمی که انسان برای آیندهٔ خود میگیرد قابلاحترام است، به شرط آنکه مسئولیت کامل آن را برای همیشه بپذیرد.»
baran
«وقتی مرگ را از نزدیک و در شکلهای گوناگون دیدم افتخار و شهرت از سرم بیرون رفت. معنای پیچیدهتری در حیات بود که از درک آن عاجز بودم
محمدرضا
زور عین نجاست است. هم از خودش بوی گند بلند میشد هم از کسانی که آن را در دست میگیرند.
حسین احمدی
عشق زندگی است و خدا، و برای من که قطرهای از آن دریای بیکرانه هستم مرگ جز بازگشت به جاودانگی معنای دیگری ندارد.
baran
روزگاری، سالها قبل، میخواستیم یکدفعه دنیا را بههم بریزیم. تکتک آدمهای زورگوی این دنیا را سرجایشان بنشانیم. در میانسالی به این نتیجه رسیدیم که تنها میتوان جهان را ذرهذره تغییر داد. صبر ایوب میخواهد. ده سال، صد سال... شاید در پیری به این نتیجه برسیم که آدم باید کار خودش را بکند بیتوقع، دنیا هم به راه خودش میرود.
baran
«اما بعضی اوقات اعتقادت سست میشود و سؤالهای بیشماری از خدا داری؟»
«بله، وقتی دوروبرم دشمنی و مرگ و بیعدالتی را میبینم.»
baran
ماندن خطرناک بود. رفتن هم خطرناک. تصمیم نگرفتن از همهٔ اینها خطرناکتر.
baran
در دنیایی که او انتخاب کرده بود جای دلتنگی و احساسات نبود.
baran
نشستند سر میز شامی که رنگهای متنوعش پسرعمو را به یاد مبارزهٔ طبقانی انداخت و پدرژوزف را به یاد تنآساییهای آسمانی. برای همین مقداری از اشتهای هر دوشان کور شد. با باقیماندهٔ اشتها، از برهکباب و جوجهکباب و مرصعپلو و هفترنگ و شربتهای معطر و قوامآمده چشیدند
Sina Iravanian
زور عین نجاست است. هم از خودش بوی گند بلند میشد هم از کسانی که آن را در دست میگیرند.
محمدرضا