بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب چمدان | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب چمدان

بریده‌هایی از کتاب چمدان

نویسنده:بزرگ علوی
انتشارات:انتشارات نگاه
امتیاز:
۳.۷از ۵۷ رأی
۳٫۷
(۵۷)
ای کاش می‌توانستم عین کلمات او را این‌جا تکرار کنم، شاید همان تأثیری که در من کرده است و یا اقلاً سایه‌ای از آن این‌جا بیفتد، تا معلوم شود که زندگی، مصائب زندگی، دردها، چطور آدم را شاعر و هنرمند می‌کنند.
مهرنوش آیرم
دسته سوم آن‌هایی بودند که در سن پنج یا شش سالگی به زندان آمده و دزدی و جیب‌بری را در زندان از دزدهای دیگر یاد گرفته بودند و بالاخره پس از پانزده سال دزدی و ولگردی دفعه آخر با سلاح به دزدی رفته بودند و کسی را کشته بودند. این دسته که آن‌ها را جامعه «قاتلین بالذات» اسم می‌گذارد، همان کسانی هستند که خود جامعه برای دزدی و جنایت تربیت می‌کند.
مهرنوش آیرم
یک عمر به هدر رفته بود، حالا باید انتقام کشید... با این آهنگ دیرینگ... دیرینگ... عروس... داماد... دنگ. سه سیم پاره شده بود، او هم زد به سیم آخر.
muculus
چشم‌هایش قی گرفته، تریاک دارد او را می‌کشد. فقط این زن می‌تواند او را نجات دهد. من پهلوی خودم فکر می‌کنم، اگر فرضا هم بمیرد، چه تأثیری در نظام عالم دارد. این فکر در جای خود منطقی و درست است. اما... شاید کوکب هم به جای خود عضو مفیدتری برای جامعه باشد
Hamid_R_khani
می‌دانست که من مخالف او هستم. می‌دانست که من فقط لب‌های او را دوست داشتم
090909

حجم

۱۰۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۱

تعداد صفحه‌ها

۱۷۳ صفحه

حجم

۱۰۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۱

تعداد صفحه‌ها

۱۷۳ صفحه

قیمت:
۴۷,۰۰۰
۳۲,۹۰۰
۳۰%
تومان
صفحه قبل۱۲
۳
صفحه بعد