بریدههایی از کتاب چمدان
۳٫۷
(۵۷)
زیبایی زندگی در همین ندانستگی است، در همین امید که فردا بهتر خواهد شد، دنیا آرامتر، زیباتر خواهد شد.
arghavan
دست مرا گرفت، بلند خندید و من از خانه بیرون رفتم. بیاختیار، وقتی وارد کوچه شدم، شست و انگشت اشارهام را به هم میمالیدم که آیا هنوز گرمی کف دست صاف و نازک او را احساس میکنم یا نه.
arghavan
آنهایی که در دنیا زیاد زجر کشیدهاند، ماسکی روی صورتشان زدهاند، آنهایی که زیاد گریه و به همان اندازه زیاد ناله میکنند، اصلاً نمیدانند درد چیست
arghavan
«آیا میشود که مهر و محبت هم در دنیا اسباب دردسر آدم باشد؟
arghavan
این غواص دریای تحقیق در قسمت تاریخ ایران ثابت کرده است که از آثار ادبی قبل از اسلام فقط دو کتاب برای ما مانده است! یکی زند اوستا و دیگر شاهنامه.
کاربر ۵۱۵۶۸۶۵
از آقای نواپور پرسیدم این چه کسی است. ایشان فرمودند که داروین همان مخترع بزرگیست که ماشینی اختراع کرده و با آن میتواند میمونها را با الکتریک انسان کند.
کاربر ۵۱۵۶۸۶۵
نمیدانم حقیقتا چه علاقهای داشتند که به معلومات اینجانب راجع به این موضوع بیفزایند.
کاربر ۵۱۵۶۸۶۵
هیچ چیز نیست، جز مرگ، جز آزادی.
آیا این مرگ و این آزادی از زندگی در بند بهتر نیست.
آیا این مرگ به از آن نیست که قاضی به زجر محکومش پوزخند بزند؟
آیا این مرگ به از آن نیست که محتاج پشت خم کند!
آیا این مرگ به از آن نیست که آدم در بند باشد؟
از همین جهت است که آنها جشن گرفتهاند.
رقص میکنند، برای آنکه آزادند.
آوا
از نیمه شب تا بانگ خروس مردگان جشن میگیرند، جشن آزادی، جشن رهایی از دردهای زندگی.
همه با هم برابرند.
نه شاه است و نه گدا، نه پیر است و نه جوان، نه دختر است و نه پسر، نه زن است و نه مرد، همه مردهاند. همه استخوانبندی هستند.
کسی جغه بر سر، کسی شندره بر تن ندارد. دست به دست هم میدهند و میرقصند.
مرگ که در همه آنها مشترک است، جزیی از کل آنها، خود آنها، مرگ استخوانبندیها را به رقص آورده است.
آوا
زنها همه خود را میفروشند، بعضی در مقابل یک پول جزیی برای ساعت و روز، بعضی دیگر برای یک عمر در مقابل تأمین زندگی.
بهناز
. تازه تو میپرسی، مگر او را دوست داشتی؟ دوستی یعنی چه؟ من مصیبت از این بزرگتر چشیدهام. لذتی که برای شما طبیعی است، برای من زجر است. من محکوم بودم به اینکه نتوانم دوست داشته باشم. هزار زجر و شکنجه در دنیا هست. این مصیبت را کسی نتوانسته است تصور کند که ممکن است اشخاصی باشند که نتوانند اصلاً دوست داشته باشند.
کاربر ۶۹۴۲۹۱۱
فرق نمیکند! همه ماها وقتی زیر یوغ شکنجه زندگی افتادیم، مجبور هستیم دست و پا بزنیم، فریاد کنیم و همین وسیله بروز احساسات ماست، همین لختههای خونی است که از جگر ما ریخته میشود، همین پارههایی از روح ماست که به این شکل تجلی میکند. موضوع این است که دردها و شادمانیهای خودمان را به هر راهی که هست بیان کنیم اما درد کشیده بهتر پی به درد دیگران میبرد.
Bluenight
اما او که نمیدید، او که نمیشنید، او در این لحظه این زندگی را از دست داده بود.
Bluenight
ساززن تازه خودش را فراموش کرده بود، تازه فراموش کرده بود که فردا هم زنده است، تازه فراموش کرده بود آنهایی را که هیچ وقت به فکر او نیستند.
Bluenight
حالا سوسکی هم تمام شد. مه سیگار تبدیل به ابرهای سفید رنگی شد که ماهتاب را بپوشاند، اما باد ملایمی آنها را پراکنده کرد. از دور از پشتبام همسایه صدای آواز سوزناکی میآمد. یک آواز مهیب.
Bluenight
کلید رمز زندگی اشخاص در دست زنهاست.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
آیا مهتاب قشنگ نیست؟ چرا، برای آنکه تمام مناظر عاشقانه و شاعرانه شعرا و نویسندگان مساویست با زلف پریشان بهعلاوه کنار جوی آب، بهعلاوه مهتاب. غافل از اینکه مهتاب هم با شرایط دیگری خوب و بد است.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
او خود را استاد هنرمند میدانست، مردم میگفتند که تو مطربی. اما مردم که در زندگانی او حق رأی و قضاوت نداشتند چرا حق داشتند به شرط این که میفهمیدند و قضاوت میکردند.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
پدر خدای خانه است
Arezuwishi
آیا این مرگ به از آن نیست که قاضی به زجر محکومش پوزخند بزند؟
آیا این مرگ به از آن نیست که محتاج پشت خم کند!
آیا این مرگ به از آن نیست که آدم در بند باشد؟
از همین جهت است که آنها جشن گرفتهاند.
رقص میکنند، برای آنکه آزادند.
Monaaa♡
حجم
۱۰۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۱
تعداد صفحهها
۱۷۳ صفحه
حجم
۱۰۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۱
تعداد صفحهها
۱۷۳ صفحه
قیمت:
۴۷,۰۰۰
۳۲,۹۰۰۳۰%
تومان