بریدههایی از کتاب اسلام و نیازهای زمان (جلد ۲)
۵٫۰
(۶)
[زمانی که لشکر معاویه آب را بر سپاه علی علیهالسلام بسته بود] امیرالمؤمنین اصحابش را با این جملهها چنان به هیجان آورد که در اندک مدتی لشگر معاویه را از شریعه فرات دور راندند. ببینید چگونه حس شرافت بشر را تهییج کرد: اَلا وَ اِنَّ مُعاوِیةَ قادَ لُمَةً مِنَ الْغُواةِ معاویه عدهای را جمع کرده... و خلاصه فرمود: اینها شریعه را گرفتهاند که تشنه بمانید و از این راه شما را مستأصل کنند: رَوُّوا السُّیوفَ مِنَ الدِّماءِ تَرْوَوْا مِنَ الْماءِ میخواهید سیراب بشوید؟ شمشیرهای خودتان را از خون این ناکسان سیراب کنید، فَالْمَوْتُ فی حَیاتِکمْ مَقْهورینَ وَ الْحَیاةُ فی مَوْتِکمْ قاهِرینَ زندگی و مردگی این نیست که آدم نفس بکشد یا نکشد. آدم بمیرد و پیروز، زنده است؛ بماند و محکوم، مرده است.
این یک غیرتی است در بشر، یک حسی است در بشر. شعری هم از فردوسی در این زمینه است، میگوید:
تن مرده و گریه دوستان
به از زنده و طعنه دشمنان
مرا عار آید از این زندگی
که سالار باشم کنم بندگی
واقعا چنین حسی همیشه در بشر بوده است. همیشه بشر همه چیز را با مقیاس شکم و سیری و گرسنگی و مسائل اقتصادی و امور قابل مبادله، مقایسه نمیکرده است.
golab
یک درخت با وجود درختهای دیگر در باغ، همان مقدار امکان رشد دارد که هیچ درختی نباشد. اگر تمام درختهای این باغ را قطع کنند به این درخت صدمهای نمیخورد و بلکه کمی هم آزادتر میشود، و اگر میلیونها درخت دیگر هم اینجا وجود داشته باشد این درخت در زندگی خودش نیازی به همکاری و ترکیب شدن با آن درختهای دیگر ندارد.
این یک جور زندگی است که در عین اینکه اجتماعی است (یعنی در یک جا جمع شدهاند)، هیچ گونه اجتماعی نیست. آیا زندگی افراد انسان مثل زندگی درختهایی است که در یک باغند؟ قطعا اینجور نیست.
golab
اگر شما مستأجر خانهای هستید و خسارتی به آن وارد میشود، یک وقت هست که شما در آنچه که وظیفه یک مستأجر است تقصیر کردهاید، مثلاً شیرآب را باید ببندید نبستید و آنقدر آب آمد که زیرزمین را گرفت و خانه را خراب کرد. اینجا ضامنید. یک وقت سیلی میآید که از اختیار شما بیرون است. در اینجا ضامن نیستید. این مربوط به عصر الاغ و این حرفها نیست، در همه زمانها همینجور است. حتی مسئله ارث هم همینطور است.
قدر مسلّم این است که بیشترین مسائل اسلام ـ چه فقهی، چه اخلاقی، چه اعتقادی، چه اجتماعی ـ مسائل مسیری است؛ یعنی مثل علامتهایی است که جاده را مشخص میکند، میگوید تو که حرکت میکنی در این جاده حرکت کن. این با تغییر زندگی [متغیر] نیست.
golab
بله، یک مطلب اینجا هست که به موجب آن فقها روی این اجتهاد اصرار زیادی نمیکنند و آن این است که در مسائلی که اسلام بنایش بر تسهیل و سهولت و گذشت است، این احتمال در کار میآید که چیزی که ولو برای عدهای از مردم در یک زمانی ملاک بوده، این تسهیل را برای همه مردم در همه زمانها تعمیم بدهند، چون بنا بر سختگیری نیست.
golab
در روابط انسان با خدا هرچه شرایط تغییر کند بعضی قسمتها که مربوط به بشر است تغییر میکند که یک مثال عرض کردیم.
مثال دیگر سفر است. در قدیم میگفتند سفر چهار فرسخی سفر است. ولی امروز که شرایط تغییر کرده، این شبهه پیش میآید که چرا سفر چهار فرسخ باشد؟ البته این یک مسئله صد درصد قطعی نیست که مسافتی که سفر انسان را به حدی میرساند که روزه را باید افطار کرد و نماز را باید [شکسته خواند] حتما چهار فرسخ است. این یک مسئله اجتهادی است و در فقه شیعه (احادیث شیعه) به سه عنوان بیان شده است. پرسیدهاند: انسان چه مقدار مسافرت کند نمازش شکسته میشود؟ گاهی جواب دادهاند: چهار فرسخ (که رفت و آمد هرکدام چهار فرسخ و در واقع هشت فرسخ میشود). گاهی جواب دادهاند: مسیر یک برید، مسافتی که یک برید در یک روز میرود، که همین قدر بوده است. در بعضی روایات دیگر گفتهاند: مَسیرةُ یوْمٍ مسافرتی که یک روز وقت را اشغال میکند.
[فقها] گفتهاند یکی از این سه تا ملاک است: یا چهار فرسخ ملاک است یا مسیر یک برید و یا مسیرة یوم. احتمال برید خیلی ضعیف است. یا یک روز مسافرت ملاک است یا هشت فرسخ رفتوآمد، و هشت فرسخ مساوی بوده با مسیر یک روز.
golab
در روابط انسان با خدا از آن جهت که مربوط به خدا میشود هیچگونه تغییری پیدا نمیشود، و در آنچه هم که مربوط به انسان است آنچه که روح این مطلب را تشکیل میدهد باز تغییر نمیکند. بله، در شکلش تغییراتی پیدا میشود که تابع شرایط است و ما میبینیم خود اسلام هم این تغییرات را قائل شده است، مثل نماز. میگوید نماز بخوانید ولی بعد میگوید نماز ایستاده بخوانید؛ اگر نمیتوانید، نشسته بخوانید؛ نمیتوانید، به پهلوی راست بخوانید؛ نمیتوانید، به پهلوی چپ بخوانید؛ نمیتوانید، مستلقیا بخوانید؛ آن را هم نمیتوانید، با اشاره بخوانید. هرچه که شرایط تغییر میکند، هیکل نماز هم تغییر میکند.
فقها معتقدند نماز «غرقی» واقعا نماز است نه چیزی بجای نماز؛ یعنی آدمی که در حال غرق شدن است و تلاش میکند خودش را نجات بدهد و نمازش فقط صورت اشاره دارد (نه رکوع دارد، نه سجود، نه قرائت و نه چیز دیگر) نمازش واقعا نماز است. اصلاً نماز یک ماهیتی است که افرادش اینقدر تغییر پیدا میکند، شکل فردش اینقدر عوض میشود؛ یعنی رکوع و سجود و غیره، شکل نماز است نه روح نماز. نماز دو رکعتی واقعا نماز است نه جانشین نماز چهار رکعتی، چنانکه نماز چهار رکعتی واقعا نماز است؛ یعنی برای یک کسی نماز چهار رکعت است، برای یک کسی دو رکعت؛ برای یک کسی نمازْ ایستاده است، برای یک کسی نشسته؛ برای یک کسی نماز با وضوست، برای یک کسی نماز با تیمّم است.
golab
گفتیم که مقررات اسلام یا به روابط انسان با خدا مربوط است یا به روابط انسان با خودش یا به روابط انسان با طبیعت و یا به روابط انسان با افراد اجتماع.
در روابط انسان با خدا از آن جهت که مربوط به خدا میشود هیچگونه تغییری پیدا نمیشود، و در آنچه هم که مربوط به انسان است آنچه که روح این مطلب را تشکیل میدهد باز تغییر نمیکند. بله، در شکلش تغییراتی پیدا میشود که تابع شرایط است و ما میبینیم خود اسلام هم این تغییرات را قائل شده است، مثل نماز. میگوید نماز بخوانید ولی بعد میگوید نماز ایستاده بخوانید؛ اگر نمیتوانید، نشسته بخوانید؛ نمیتوانید، به پهلوی راست بخوانید؛ نمیتوانید، به پهلوی چپ بخوانید؛ نمیتوانید، مستلقیا بخوانید؛ آن را هم نمیتوانید، با اشاره بخوانید. هرچه که شرایط تغییر میکند، هیکل نماز هم تغییر میکند.
golab
حال بحث ما درباره اسلام این خواهد بود: اگر این اصل کلی ثابت شد که واقعا زندگی بشر یک جنبههای ثابت و کلی دارد که حکم مدار حرکت را دارد و یک جنبههای متغیر که حکم مراحل حرکت را دارد، آن شرایطی که مدار یعنی مسیر حرکت را در زندگی بشر تعیین میکند باید ثابت بماند اما اگر شرایطی است مربوط به مرحله زندگی، باید تغییر کند. ما راجع به اسلام باید ببینیم که آیا توجه اسلام به مسیر و مدار زندگی بشر و به کادر زندگی و کادر حرکت است یا به مرحلهها؟
میبینیم یک سلسله از قوانین معمولی ما قوانین مداری است نه قوانین مرحلهای.
golab
درباره هر فکری میگویند این فکر قابل کهنهشدن است الاّ مارکسیسم. باز هم اینجا نقل کردهاند که:
فلسفه و تئوری در نظر لنین به منزله عقیده و مذهب است. در کتاب مادیت و انتقاد تجربی در سال ۱۹۰۸ چنین مینویسد: شما نمیتوانید حتی یکی از فرضیات اساسی یا یک جزء ذاتی از فلسفه مارکسیسم را حذف کنید بدون آنکه ترک حقیقت واقعی کرده باشید و بدون آنکه در آغوش دروغهای ارتجاعیون بورژوا قرار گرفته باشید. فلسفه مارکس مانند یک قطعه محکم پولاد است.
پس، از نظر این آقایان مارکسیسم لااقل در اجزاء ذاتیاش [ثابت است.] باز در همین کتاب نقل کردهاند که لنین بدون آنکه بگوید که من دارم تغییراتی در مارکسیسم میدهم، زیرکانه تغییرات زیادی در آن داده است ولی در عین حال باز این مطلب را قبول میکند که اصول مارکسیسم تغییرناپذیر است، مثل پولاد محکم است و تغییر نمیکند.
این استثنا از کجاست؟! اگر همه چیز تغییر میکند، پس مارکسیسم هم باید تابع شرایط تاریخی خودش باشد. شرایط تاریخی به عقیده شما نمیتواند ثابت بماند، پس مارکسیسم هم نمیتواند ثابت بماند.
golab
زنان که قدیم چنان عفیف بودند و حیا و حجب داشتند، حالا دلبریهای نهان خود را چنان آزادانه در معرض رقیبان نهادهاند که کنجکاوی، دیگر مایه زناشویی نمیگردد. ادبیات ما بیشتر در اطراف امور جنسی است.
m.r
هرچیزی که با نیاز و فطرت بشر سر و کار داشته باشد، خود فطرت و نیاز درونی بشر، ضامن حفظ و بقای آن است و لهذا اینهمه جزر و مدها و اینهمه کهنه و نوهایی که در تاریخ پیدا شده، این کتاب خودش را حفظ کرده و جوانههای نو زده. شما میبینید در فلان گوشه اروپا یا آفریقا باز فلان متفکر پیدا شد، راجع به قرآن چنین گفت، مسلمان شد، چنین شد، چنان شد. این نشان میدهد که یک جاذبه خاصی میان قرآن و روح بشر وجود دارد. تدریجا هم پی در پی صید میکند. اگر یک عده به علل خاصی رابطهشان با آن قطع میشود، باز یک عده دیگر از جای دیگر کشیده میشوند.
m.r
هزاران جریان دیگر پیدا شد، عصبیتها از بین رفت، طبقهای رفت طبقهای دیگر آمد، ملتی رو بود زیر رفت، ملتی زیر بود رو آمد، ملت سومی آمد... ولی در تمام این جریانها قرآن و اسلام، خودش را حفظ کرده؛ یعنی این کشتی در وسط اینهمه جزر و مدهای بزرگ خودش را نگه داشته زیرا اصالت دارد، یک پیوند خاصی با روح بشر دارد.
m.r
انسان روزه میگیرد برای اینکه تقوا در او نیرو بگیرد
دختر کتابخون
در این جهان تغییر دائمی جای پای محکمی برای ما میسازد
دختر کتابخون
نه اسلام ـ که میگوییم ثابت است ـ به مفهوم مطلق ثابت است که هیچگونه تغییری در قوانینش وجود ندارد، و نه شرایط و مقتضیات زمان به این شکل است
دختر کتابخون
این جور نیست که هر جامعهای خود به خود و به طور خودکار همیشه رو به پیشرفت و ترقی باشد. ما همیشه میگوییم «ترقی اجتماعها» و «انحطاط اجتماعها». همینطور که ترقی اجتماعها در زمان صورت میگیرد، انحطاط اجتماعها هم در زمان صورت میگیرد، آن هم تغییری است که در متن زمان صورت میگیرد. پس معلوم میشود که زمان و جامعه در زمان دوگونه ممکن است تغییر بپذیرد: تغییرهایی که باید آنها را ترقی نامید و تغییرهایی که انحطاط و سقوط است.
دختر کتابخون
هیچ کس در دنیا پیدا نمیشود که مدعی شود انسان کاری را انجام میدهد بدون آنکه خیری را در نظر بگیرد.
دختر کتابخون
هم شرایط مادی روی وجدان اثر میگذارد و هم وجدان روی شرایط مادی؛ تأثیر متقابل دارند بدون اینکه یکی از ایندو را علت و دیگری را معلول، یکی را اصل و دیگری را تابع بدانیم
دختر کتابخون
وجدان افراد سازنده شرایط مادی نمیباشد، بلکه این شرایط است که وجدان افراد را به وجود میآورد
دختر کتابخون
یک قیام اصلاحی از درون انسان، قیام وجدان انسان علیه خودش، علیه اسرافکاریها و افراطکاریهای خودش. اگر چنین حالتی در انسان هست ـ که هست ـ دلیل بر این است که واقعا انسان یک وجدان مستقل از منافع دارد. ما نمیگوییم منافع روی وجدان انسان اثر نمیگذارد، ولی تمام عناصر وجدان را منافع نمیسازد.
دختر کتابخون
حجم
۱۶۵٫۶ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۸۲ صفحه
حجم
۱۶۵٫۶ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۸۲ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۲,۰۰۰۶۰%
تومان