بریدههایی از کتاب رشد
۴٫۵
(۲۸۱)
رشد یا تکامل
رشد در زبان قرآن خیلی پربارتر و عمیقتر از تکامل است.
العبد
قرآن کتابی بود که به انسان، نه تکامل که رشد را هدیه میداد؛ «یهْدی اِلی الرُّشْدِ.
قرآن کتابی بود که پس از شکل گرفتن، رهبری کردن را میآموخت، که رشد، رهبری کردن استعدادهای تکامل یافته است.
العبد
ووو روحم را به گونهای گرفتند که تمام عصیانم به تسلیم رسید و یافتم که چگونه انسان پس از تشهد به تسلیم میرسد. و یافتم که این تسلیم از تمام عصیانهای تاریخ عظیمتر است، که در چنین تسلیمی تمام عصیانها شکل گرفتهاند و جهت گرفتهاند.
این تسلیمی است که عصیانها در آن به زنجیر بستهاند و در راهاند.
العبد
انسان هنگامی آدم میشود که به استعدادهای شکل گرفتهاش جهت بدهد و برای این انسان، مکتبی مکتب میشود، که جهت حرکت و صراط و روش حرکت ووو را به او یاد بدهد و بیاموزد، بدون آنکه او را مسخ کند و او را در راه بغلطاند و یا بغل بگیرد.
العبد
در این دوره بود که به این نکته رسیدم که انسان در یک مرحله خودش را کشف میکند و در یک مرحله این معدن را استخراج و تصفیه میکند و در یک مرحله به استخراج شدهها و آهنهای تصفیه شده شکل میدهد و آنها را به صورت ماشینها و ابزارهای گوناگون در میآورد و به تکامل میرساند. ولی مسأله در همینجا خلاصه نمیشود که پس از شکل گرفتن و به تکامل رسیدن، نوبت رهبری کردن و جهت دادن به ماشینهای تکامل یافته میرسد.
العبد
در این دوره بود که به این نکته رسیدم که انسان در یک مرحله خودش را کشف میکند و در یک مرحله این معدن را استخراج و تصفیه میکند و در یک مرحله به استخراج شدهها و آهنهای تصفیه شده شکل میدهد و آنها را به صورت ماشینها و ابزارهای گوناگون در میآورد و به تکامل میرساند
العبد
هیچ چیز بیحاصلتر از این مطالعات دستوری و کتاب خواندنهای پیشنهادی نیست که پیش از طرح سؤال و جوشش پرسشها، گریبانگیر تازه راه افتادهها و نو مسلمانهای شعارزده میشود.
العبد
اینها با اینکه خیلی دارند، فقیر هستند؛ چون پیش از سؤال، به جوابها رسیدهاند و پیش از عطش، به آب.
دوای اینها همان طرح سئوالهای بنیادی است که بتواند به تفکرات آنها سازمان بدهد تا بتوانند با تفکرات سازمان گرفته به مطالعات خویش سر و سامانی بدهند و آن را هضم کنند و شیرهکشی نمایند.
العبد
اگر ما با حرکت فکری همراه میشدیم و در خود میجوشیدیم و مطلبها و مفهومها را درک میکردیم و آنگاه در به در به دنبال کلمهها میگشتیم ... در آن لحظه که به یک کلمه میرسیدیم، از آن بهره میگرفتیم و همچون تشنههای به آب رسیده، کلمهها را قطرهقطره میچشیدیم و جذب میکردیم.
ما پیش از آنکه تشنه شده باشیم، نوشیدهایم و پیش از آنکه به اشتها آمده باشیم و با سؤالها گلاویز شده باشیم، خود را تلنبار کردهایم و پیش از آنکه به معناها دست یافته باشیم، به کلمهها رسیدهایم ... و این است که باد کردهایم و با آنکه زیاد داریم، مریض و بیرمق هستیم و به امتلای ذهنی و پرخوری فکری دچار شدهایم ...
العبد
ما به این گونه با مؤمن و متقی و محسن و صابر و شاکر و ذاکر ووو عادت کرده بودیم و اکنون که با قرآن و آن کلمههای دقیق و تیپهای مشخص برخورد میکنیم، باز همانها را مطرح میکنیم و همانها را میفهمیم و یا بهتر بگویم نفهمیده با آنها بازی میکنیم و بر آنها ستم مینماییم و این ستم از آنجا شروع میشود که ما بدون رسیدن به معنا و مقصود، به کلمهها و لفظها رسیدهایم و با الفاظ خالی اُنس گرفتهایم و آنها را در برخوردها به رخ یکدیگر کشیدهایم...
العبد
ما به هر کس که ساده و جانماز آبکش بود، مؤمن میگفتیم و به هر کس که از ما کنار میکشید و لب به جام ما نمیزد، متقی میگفتیم و هر کس که دستودلباز میشد، محسن میگفتیم و هر کس که رام میگردید، صابر میگفتیم و هر کس که دهانش همراه تسبیحش باز و بسته میشد، ذاکر و شاکر میگفتیم.
العبد
آنها که با معیار اهمیت و ضرورت، به نظم رسیدهاند و سازمان گرفتهاند، اینها در بنبست نمیمانند و در درگیریها نمیشکنند و بازیچه عجلهها و شتابها نمیشوند و در بحرانیترین لحظههای تاریخ و همراه درگیریهای مستمر، قدرها و حدها را در نظر دارند و هر کلمه و هر کار و هر فکری را در جایگاه خویش میگذارند و در نتیجه میتوانند از کلمهها و طرحها و فکرهایی که دور از شتابها و عجلهها و همراه قدر و حدی هستند، بهره بگیرند.
العبد
اگر انسان در کنار این حادثهها با تدبیر و تقدیر و تنظیمی همراه میگردید؛ تدبیری در رهبری و تقدیری در طرحریزی و تنظیمی در عمل، هیچگاه محکوم حادثهها و اسیر شتابها نمیماند و حدود را در هم نمیریخت و اندازهها را ندیده نمیگرفت و هر کلمه و هر فکر و هر گام را در هر جایی نمیگذاشت.
العبد
قرآن دریایی است عمیق، گسترده، پربار.
و دیدار با این عمیق گسترده، همانقدر که حاصلخیز میتواند باشد، توانسوز نیز هست.
آنها که در این دریا، بیروش، بیوسیله، بیراهنما، حرکت میکنند، نه تنها چیزی به دست نمیآورند، که همه چیز را از دست میدهند و خویشتن را جا میگذارند و به موج میسپارند.
العبد
آنچه که به اوج خویش رسید؛ مثلاً قدرت بازوها، قدرت فکری، قدرت عقلی، قدرت روحی ووو هنگامی که به اوج خود رسیدند و از نقصها رها شدند، تازه همینها همراه یکی از دو حالت رشد و یا خسر هستند. اگر با دستم و قدرت بازویم در جهت عالیتر کار کنم، رشد کردهام وگرنه خسارت دیدهام و باختهام.
[°علیرضا°°°
رشد در برابر خسر است و کمال در برابر نقص
[°علیرضا°°°
از استعدادها و نیروهای انسان هم میتوان کشف کرد که او برای چیست و برای چه آفریده شده است.
[°علیرضا°°°
هیچ چیز بیحاصلتر از این مطالعات دستوری و کتاب خواندنهای پیشنهادی نیست که پیش از طرح سؤال و جوشش پرسشها، گریبانگیر تازه راه افتادهها و نو مسلمانهای شعارزده میشود.
[°علیرضا°°°
ما پیش از آنکه تشنه شده باشیم، نوشیدهایم و پیش از آنکه به اشتها آمده باشیم و با سؤالها گلاویز شده باشیم، خود را تلنبار کردهایم و پیش از آنکه به معناها دست یافته باشیم، به کلمهها رسیدهایم ... و این است که باد کردهایم و با آنکه زیاد داریم، مریض و بیرمق هستیم و به امتلای ذهنی و پرخوری فکری دچار شدهایم ...
[°علیرضا°°°
دلهایی که سازمان گرفتهاند... دیگر بازیچه حادثهها نمیشوند و بحران نمیبینند.
[°علیرضا°°°
حجم
۴۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
حجم
۴۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
۷,۵۰۰۵۰%
تومان