بریدههایی از کتاب رشد
۴٫۵
(۲۸۱)
ما پیش از آنکه تشنه شده باشیم، نوشیدهایم و پیش از آنکه به اشتها آمده باشیم و با سؤالها گلاویز شده باشیم، خود را تلنبار کردهایم و پیش از آنکه به معناها دست یافته باشیم، به کلمهها رسیدهایم ... و این است که باد کردهایم و با آنکه زیاد داریم، مریض و بیرمق هستیم و به امتلای ذهنی و پرخوری فکری دچار شدهایم ...
martyr
هر کس به حق رسید، به حق میرساند. درخت زنده، شاخ و برگ و میوه دارد. به حرف آنهایی که میگویند دلت پاک باشد، فریب مخور. دلِ پاک، عملِ پاک میسازد. درخت زنده بار میآورد، مگر این طور نیست؟
کاربر ۴۲۸۰۲۷۱
قرآن کتابی بود که به انسان، نه تکامل که رشد را هدیه میداد؛ «یهْدی اِلی الرُّشْدِ.
قرآن کتابی بود که پس از شکل گرفتن، رهبری کردن را میآموخت، که رشد، رهبری کردن استعدادهای تکامل یافته است.
سجاد
کسی که یک پر سبزی را هدر نمیکند و اسراف نمیکند، چگونه میتواند شاهد از دست رفتن استعدادهای خلق باشد. چگونه میتواند خودش باتلاق خلق بشود و آنها را مطیع و مرید و برده خود بسازد و چگونه میتواند که شاهد اسارت و بردگی و در باتلاق رفتن خلق باشد و آرام بگیرد.
حسین
ابن عمیر میگوید: در میدان بغداد مرا به جرم تشیع به چوب بستند و تازیانهها زدند تا شاید سِرّی را فاش کنم. تازیانهها که به صد رسیدند توانم رفت و نیروی ایمانم به ته رسید، گفتم بگذار بگویم. در این لحظه صدای دوستم را شنیدم، دوستی که امام روانهاش کرده بود تا در این لحظه حساس تواصی به حق کند و تواصی به صبر.
صدایش را شنیدم که:
«یابْنَ أبِی عُمَیر أُذْکرْ مَوْقِفَکَ عِنْدَ اللّهِ»؛ محمد جایگاه خودت را در نزد خدا به یاد بیاور! با این سفارش و با این اشاره در میان جمعیت، من؛ منی که به ضعف رسیده بودم و به آخر رسیده بودم، «فَتَقَوَّیتُ بِذلِکَ». با این سفارش نیرو گرفتم و ایستادم و سِرّی بیرون نریختم.
کاربر ۲۹۵۷۷۹۵
هیچ چیز بیحاصلتر از این مطالعات دستوری و کتاب خواندنهای پیشنهادی نیست که پیش از طرح سؤال و جوشش پرسشها، گریبانگیر تازه راه افتادهها و نو مسلمانهای شعارزده میشود.
حسین
هدفها و گرایشها، ما را از رکود و احتکار نجات میدهند، اما این کافی نیست؛ چون پس از احتکار، جهنم اسراف در سر راه است
علیرضام
علی ثروتمند زندگی کرد و اینها ثروتمند میمیرند.
علی امیر بود و اینها اسیرند؛ چون که حقیرند و از دست رفتهاند.
علیرضام
درست است که علم من و ثروت من زیاد شده اما خودم چی؟ من اسیر اینها شدهام و مغرور به همینها و این اسارت و این غرور علامت حقارت و کم شدن من است
علیرضام
ما امروز خوشحالیم که خودمان را دادهایم و چند تا بارک اللّه و چند تا خانه و چند تا ماشین و چند تا فلان و بهمان گرفتهایم و فرار هم میکنیم که نکند طرف معامله را به هم بزند
علیرضام
من از خانه وسیع وجودم با قسمتهای گوناگون و اتاقهای متعدد، فقط به مستراحش چسبیدهام و به آن مشغول شدهام
علیرضام
اگر این خلق، از فرزندم گرفته تا زنم تا پدرم تا مادرم و دیگران به من چیزی دادند و برایم لذتی آوردند باید بسنجم که چه چیز از من گرفتهاند. آیا اینها بیش از آنچه دادهاند از من نگرفتهاند؟ مغز من و دل من و عمر من به سوی آنها رفته، سرم شده مستراحشان و دلم شده انبار جهودها و بتخانهشان و عمرم شده چراگاه و جولانگاهشان، که چی؟ خودم هم نمیدانم
علیرضام
آه حالا میفهمم که چرا خیلیها به توپهای بزرگتر و کرههای زمین و ماه و خورشید هم همان طور نگاه میکنند و توپ بازی نمیکنند و اسیر بازی نمیشوند. اینها کاری دارند و هدفی دارند و این است که مشغول نمیشوند و سرگرم نمیشوند.
علیرضام
این جهت اگر جهت برتر باشد، رشد مطرح میشود و باروری وگرنه خسر و زیان، آن هم در بطن تکامل.
این مفهوم رشد است که در برابر خسر آمده و این مفهوم با تکامل تفاوتها دارد.
رشد، زیاد شدن انسانی است که به استعدادهای تکامل یافتهاش جهت میدهد و آنها را از بنبست میرهاند و به دنبال روش حرکت و صراط و رهبری میافتد و ضرورت «مذهب» را مییابد.
Alireza Bagheri
عمل ادامه عشق است و عشق ادامه شناخت و انتخاب و شناخت و انتخاب هم ادامه فکر و عقل است. این عشق، هم کار میآورد و هم همکار میسازد و هم شکیبایی و صبر و استقامت در کار.
کاربر ۱۹۵۰۷۵۱
چرا رشد کنیم؟
چون استعدادش را داریم.
و چون نیازش را داریم وگرنه گرفتار بحران احتکار و تراکم استعدادها خواهیم شد و بیچاره نیازهای عظیم.
کسانی که گندمها را به خاک میسپارند، آنهایی هستند که وسعت خسیس زمستان را فهمیدهاند و نیازهای عظیم را شناختهاند و میخواهند گندمها را زیاد کنند.
آنها که راه دراز و وقت کم را فهمیدهاند، مجبورند که خود را زیاد کنند و رشد بدهند.
اینها زندگی و مرگ را با همین معیار میسنجند، اگر زندهاند و اگر میمیرند، به خاطر همین زیاد شدن است.
زندگیشان تلاوت تکرار نیست و مرگشان، گم شدن و از دست رفتن و خودکشی نیست.
کاربر ۲۹۹۲۷۰۷
انسان بینهایت سرمایه دارد و بینهایت راه دارد و فقط هفتاد سال وقت برای تجارت، آن هم، نصفش خوراک و پوشاک و مسکن و نصفش مقدمات اینها، وای به روزی که بقیهاش هم بشود صرف نمایش دادن اینها که دیگر سرمایهها از دست رفتهاند یا راکد ماندهاند و احتکار شدهاند و یا از دست رفتهاند و زیان شدهاند.
امیررضا
هر کس به حق رسید، به حق میرساند. درخت زنده، شاخ و برگ و میوه دارد. به حرف آنهایی که میگویند دلت پاک باشد، فریب مخور. دلِ پاک، عملِ پاک میسازد. درخت زنده بار میآورد، مگر این طور نیست؟
m_rezaei1
انسان بینهایت سرمایه دارد و بینهایت راه دارد و فقط هفتاد سال وقت برای تجارت، آن هم، نصفش خوراک و پوشاک و مسکن و نصفش مقدمات اینها، وای به روزی که بقیهاش هم بشود صرف نمایش دادن اینها که دیگر سرمایهها از دست رفتهاند یا راکد ماندهاند و احتکار شدهاند و یا از دست رفتهاند و زیان شدهاند.
m_rezaei1
انسان در خسارت است، مگر آنها که از چند مرحله گذشتهاند:
۱. آنها که به عشق رسیدهاند.
۲. و به عملهای صالح از سازندگیها و استقامتها و عملها.
۳. و آنها که گذشته از کارها و سازندگیها و استقامتها به سفارشها و تواصی به حق.
۴. و به تواصی به صبر رسیدهاند.
شباهنگ
حجم
۴۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
حجم
۴۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
۷,۵۰۰۵۰%
تومان