بریدههایی از کتاب اخبات
۴٫۶
(۹۶)
بگذار «یا لَیتَنی کنْتُ تُرابآ» را همین امروز بگوییم، نه روزی که دیگر حاصلی نداریم.
یک دانه گندم را وقتی به دل خاک میدهند، هفتاد برابر برمیگرداند. پس حاصل من کو؟
فائزه🌱
حال چه وقت او شروع میکند؟ وقتی که تو غرور پیدا کنی؟!
گاهی با حرف زدن با خدا، با دو قطره اشکی که از چشمان ما جاری میشود، میخواهیم به ما بهشت را بدهند و اسرافیل و عزراییل و میکاییل و جبراییل، چهار گوشه زندگی ما را بگیرند. یکی بچهام را بزرگ کند. یکی نازم را بکشد و یکی هم ... اینجاست که متوقع میشویم.
یکی از گرفتاریهایی که در چنین سلوکی بعد از ریاضتها شکل میگیرد، اغترار و طلبکاری است؛ یعنی انسان از خدا متوقع و طلبکار میشود و خدا را بدهکار میداند. متوقع و منتظر است. و اینجاست که اگر دری هم به رویش باز کنند، جز اینکه دور شود، چیز دیگری برایش نخواهد بود.
محمدی
باید این چرکی که روی تنمان است، قبل از اینکه شپش شود، قبل از اینکه تیفوس شود و ما را بسوزاند، پاکش کنیم. نگویید ما همه گناهان را نداریم که هر کس گناهی دارد و همان برای توقف و ماندن او کافی است. لازم نیست که ذنوب همه عوالم را داشته باشد.
یک ماشین لازم نیست همه جایش خراب شود تا بایستد. ممکن است یک سیم از آن قطع شود و بایستد، یا باد چرخش کم شود و بایستد؛ همان طور که شیطان با یک کبر زمین خورد. آدم با یک حرص زمین خورد. پسر آدم با یک بخل ذلیل شد. یونس با یک شتاب ذلیل شد. ما که الحمدلله همه اینها را با هم داریم و احساس ندامتی هم نداریم!
محمدی
اگر ما بفهمیم که با هر کلمهای که میگوییم، در دلها انفجاری ایجاد میکنیم، اگر بفهمیم که با هر گامی که بر میداریم، انفجاری ایجاد میکنیم، این طور دست و پایمان را رها نمیکنیم و یله نمیشویم که در دنیای قانونمندیها؛ آن هم قانونمندیهای مرتبط و مترابط، نمیتوانیم این طور رها و ول باشیم.
محمدی
اخبات، آن انکسار باطنی، آن خشیت باطنی و آن دل شکستگی است، که تو را به وصال رحمت حق میرساند.
فائزه🌱
رحمت او به محسنین نزدیک و قریب است نه واصل. از وصال رحمت گفتگو نمیکند، که از قرب رحمت میگوید و این به این معناست که حتی با رحمت واسعه حق، با رحمتی که به ما نزدیک است ـ مایی که در حد احسان و بالاتر از تقوا ایستادهایم ـ میتوانیم محروم بمانیم.
فائزه🌱
که اغترار به رحمت خدا نباشد؛ زیرا رحمت الله به محسنین نزدیک است، نه واصل.
فائزه🌱
وصیت امام صادق (ع) است که و اللهِ این جِدّ است نه لهو.
فائزه🌱
بعد از طلب، اقدام میخواهد تا واصل شود.
فائزه🌱
اعتقادم این است که ما هنوز در فضای این گناهان قرار نگرفتهایم. هنوز مجبور نشدهایم که به خاطر محبوبهامان دست به هرکاری بزنیم، در حالی که همه فرعونیم، فقط مصرهای ما کوچک و بزرگ میشود.
فائزه🌱
بگذار «یا لَیتَنی کنْتُ تُرابآ» را همین امروز بگوییم، نه روزی که دیگر حاصلی نداریم.
یک دانه گندم را وقتی به دل خاک میدهند، هفتاد برابر برمیگرداند. پس حاصل من کو؟ شکوفههای من کو؟ جز کینههای متراکم، جز نفرتها، جز حسادتها و جز توقعها چیزی در دل من سبز نشده است.
zahraa_mousaavii
وقتی صحبت خدا میشود، میگوییم شهودش کجاست، عشقش کجاست، شهرتش کجاست، اولیائش کجاست، بهشتش کجاست، جهنمش کجاست؟!
این چه طلبکاری است که وقتی برای غیر حق قدمی برمیداریم، هستی خود را میدهیم و منتظر هیچ پاداشی هم نیستیم، ولی وقتی برای خدا قدمی برمیداریم، یقین میخواهیم، بهشت میخواهیم؟!
zahraa_mousaavii
آدمی باید حرکت کند؛ زیرا ایستادن، گندیدن و عقبگرد و سوختن او را به همراه دارد. انسان مجبور است که حرکت کند.
zahraa_mousaavii
در تجارت، با احتمال حرکت میکنند. در کشاورزی با احتمال آغاز میکنند. دانههایی که یک کشاورز در زمین میپاشد، یقین ندارد که رشد کند و ممکن است هزار آفت سر راهش باشد، اما با همین توجه اقدام میکند.
حال چه شده وقتی انسان میخواهد در راه خدا حرکت کند، میگوید باید یقین داشته باشم! در اینجا یقین را اول میخواهیم، ولی در تجارت با یک احتمال هم حرکت میکنیم تا جایی که بیست بار ضرر میدهیم، ولی باز هم ادامه میدهیم و تازه این ادامه را جزء پشتکار خود تلقی میکنیم
zahraa_mousaavii
بعضی وقتها که با رفقا دور هم جمع هستیم، وقتی کسی را میبینم که پایش به استکانی و یا آشغالی میخورد و بدون توجه عبور میکند و آن را بر نمیدارد، این معنا به ذهنم خطور میکند که وقتی امروز دعوت این حوادث کوچک را ندیده میگیریم و این استکان و یا آشغال را برنمیداریم، قطعآ در فردای دیگر، دعوت حوادث بزرگ را هم ندیده خواهیم گرفت.
zahraa_mousaavii
صاحب دلی میگفت: باید سنگ را از سرچشمه برداشت تا قساوتها از بین برود.
عقل سرخ
جامعهای که در آن، هر کس باید شب قدر و برنامهریزی داشته باشد، تا «سَلامٌ هِی حَتّی مَطْلَع الْفَجْرِ» را داشته باشد، در این جامعه، دیگر نمیتوان نشست و دست روی دست گذاشت. این تقدیر را از تک تک من و شما خواستهاند.
عقل سرخ
«أَسْئَلُک خُشُوعَ الاِْیمانِ قَبْلَ خُشُوعِ الذُّلِّ فِی النّارِ»؛ یعنی قبل از اینکه بنبست و آتش مرا متواضع کند، از تو خشوع و تواضع ایمان را میخواهم. خشوع دل را میخواهم.
zahraa_mousaavii
گاهی با حرف زدن با خدا، با دو قطره اشکی که از چشمان ما جاری میشود، میخواهیم به ما بهشت را بدهند و اسرافیل و عزراییل و میکاییل و جبراییل، چهار گوشه زندگی ما را بگیرند. یکی بچهام را بزرگ کند. یکی نازم را بکشد و یکی هم ... اینجاست که متوقع میشویم.
zahraa_mousaavii
این انسان معاصر؛ چه آمریکایی باشد و چه اروپایی، بیش از رفاه را نمیفهمد. او نهایتآ أمن را میخواهد؛ کاری که روانشناسان هم برای او انجام میدهند، ولی اینها با واقعیتهای زندگی نمیسازد. او رهایی را میخواهد، این هم با واقعیت و قانونمندیهای جهان نمیسازد.
اسلام، یک نوع أمن دیگری را مطرح میکند و یک نوع بهرهبرداری دیگری را که به آن کوثر میگوییم، «کثیر الخیر» بودن را مطرح میکند، نه «کثیر النعمة» را. اسلام یک نوع طمأنینه باطنی را، حتی همراه تحول نعمتها به تو عنایت میکند.
zahraa_mousaavii
حجم
۸۳٫۱ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۳۲ صفحه
حجم
۸۳٫۱ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۳۲ صفحه
قیمت:
۱۷,۰۰۰
۸,۵۰۰۵۰%
تومان