بریدههایی از کتاب فرار از اردوگاه ۱۴؛ داستانی واقعی فرار ادیسهوار مردی از کرهی شمالی به سوی آزادی
۳٫۸
(۲۰۵)
در نیمقرن گذشته حکومتهای چین و کرهی شمالی با همکاریِ هم و استفاده از نیروهای امنیتیشان سعی کردهاند عبور مداوم کرهایها از مرز هرگز به سیل تبدیل نشود. به گفتهی دولت کرهی جنوبی، در اوایل دههی ۱۹۶۰ توافقنامهای مخفی در مورد امنیت مرزی بین دو کشور امضا شد و در سال ۱۹۸۶ قرارداد دومی هم به امضا رسید که چین را متعهد کرد پناهجویان اهل کرهی شمالی را به خانهشان برگرداند، و معمولاً بازداشت، شکنجه و ماهها یا سالها کار اجباری در انتظارشان خواهد بود.
z.gh
از اواخر دههی ۱۸۶۰ که در کرهی شمالی قحطی شد، کشاورزانی که از گرسنگی در حال مرگ بودند به آنسوی رودخانههای تیومن و یالو در شرق چین فرار کردند؛ این رویه همچنان ادامه دارد. بعدها حکومت امپراتوری چین، کشاورزان کرهای را جذب کرد تا با استفاده ازشان سپری در برابر پیشرَوی روسیه ایجاد کند و خاندان چوسان کره به کشاورزان اجازه داد به صورت قانونی خارج شوند. پیش از جنگ جهانی دوم، ژاپنیها که شبهجزیرهی کره و شمال شرق چین را اشغال کرده بودند، دهها هزار نفر از کشاورزان کرهای را به آنسوی مرز فرستادند تا تسلط چین را بر منطقه کاهش دهند.
حالا حدود دو میلیون کرهای در سه استان از شمال شرق چین زندگی میکنند و بیشترین تراکم کرهایها هم در استان جیلین است، استانی که شین پس از سینهخیز رد شدن از رودخانهی یخزده واردش شد. چین در استان جیلین، استانداریِ خودمختار کرهایِ یانبیان را ایجاد کرد که چهل درصد جمعیت آن کرهایاند و حکومت به مدارس و نشریات کرهایزبان آنجا یارانه میدهد.
z.gh
واژهای که شین برای توصیف روزهای اول بهدفعات از آن استفاده میکند «شوک» است.
برای او بیمعنا بود که کرهی شمالی در چلهی زمستان زشت، کثیف و تاریک است یا اینکه از سودان فقیرتر است یا گروههای حقوقبشری در کل آن را بزرگترین زندان جهان میبینند.
او به مدت بیست و سه سال در قفسی بدون سقف بود که مردانی آن را اداره میکردند که مادرش را دار زدند، به برادرش شلیک کردند، پدرش را چلاق کردند، زنان حامله را به قتل رساندند، کودکان را تا حد مرگ کتک زدند، به او آموزش دادند که به خانوادهاش خیانت کند و خودش را روی آتش شکنجه کردند.
او احساس آزادی شگفتانگیزی داشت و تا آنجا که شین میدانست کسی دنبالش نبود.
z.gh
در ماهها و سالهای پیشِ رو، شین همهی چیزهای مدرن را کشف میکند؛ فیلمهای آموزشی، وبلاگها و مسافرت بینالمللی هوایی. روانشناسان و مشاوران شغلی به او توصیههایی میکنند. مُبلغان مذهبی به او نشان خواهند داد که چگونه به درگاه حضرت مسیح دعا کند. دوستان به او یاد میدهند که چگونه دندانهایش را مسواک بزند، از کارت عابربانک استفاده کند و با یک گوشی هوشمند وقت بگذراند. با انجام مطالعات وسواسآمیز از طریق اینترنت، سیاست، تاریخ و جغرافیای دو کره، چین، جنوب شرقی آسیا، اروپا و ایالات متحدهی امریکا برایش آشنا میشود.
بااینحال هیچکدام از اینها بیشتر از چند روز اولی که از اردوگاه خارج شد، فهم او را از اینکه جهان چگونه است و انسانها چهطور باهم تعامل میکنند، تغییر نداد.
z.gh
در هر جای کرهی شمالی یونیفُرم وجود دارد، کرهی شمالی نظامیمآبترین جامعهی جهان است. احضار به خدمت تقریباً شامل همه میشود. مردها ده سال خدمت میکنند و زنها هفت سال. با بیش از یک میلیون نیروی در حال خدمت حدود پنج درصد جمعیت کشور، یونیفُرمپوش است، این رقم در امریکا نیمدرصد است. علاوهبراین یک میلیون نفر، پنج میلیون نفرِ دیگر هم سالهای زیادی از بزرگسالیشان را در نیروی ذخیرهی ارتش خدمت میکنند. حکومتی که دیگر خودش را کشوری کمونیستی توصیف نمیکند، میگوید «ارتش، مردم، کشور و حزب» است. خطمشی اصلی کشور طبق قانون اساسی، اول «نیروی نظامی» است. سربازان یونیفُرمپوش صدف برداشت میکنند و موشک پرتاب میکنند، سیب میچینند و کانالهای آبیاری میسازند، قارچ میفروشند و بر صادرات بازیهای نینتِندو نظارت میکنند.
در نتیجه سر درآوردن یونیفُرمها از انبارها و کلبهها اجتنابناپذیر است.
z.gh
درحالیکه شین کار میکرد و منتظر بود، در فکر فرو رفت که چهطور سایر زندانیها از حصار و فرصتهای آنسویش غافل بودند. او فکر کرد بقیهی زندانیان مثل گاو بودند، بیاراده نشخوار میکردند و تسلیم زندگیهایشان بودند که راه خروجی از آن نبود. او هم مانند آنها بود، تا زمانی که با پارک آشنا شد.
z.gh
در نهایتْ مرگ یک عضو جفت، معمولاً دیگری را هم از پا درمیآورد. زنی که آن فرانک را در اردوگاه بِرگِن ـ بِلزِن میشناخت گفت دختر جوانی را که بعدها معروفترین خاطرهنویس دورهی نازیها شد، نه گرسنگی کشت و نه تیفوس، بلکه میگویند که او پس از مرگ خواهرش، مارگوت، میل به زندگی را از دست داد.
z.gh
در نهایتْ مرگ یک عضو جفت، معمولاً دیگری را هم از پا درمیآورد. زنی که آن فرانک را در اردوگاه بِرگِن ـ بِلزِن میشناخت گفت دختر جوانی را که بعدها معروفترین خاطرهنویس دورهی نازیها شد، نه گرسنگی کشت و نه تیفوس، بلکه میگویند که او پس از مرگ خواهرش، مارگوت، میل به زندگی را از دست داد. (۲۱)
z.gh
رابطهی آن دو از جهتهای بسیاری بازتاب پیمانهای اعتماد و محافظت متقابلی بود که در اردوگاههای کار نازیها زندانیان را زنده و سالم نگه داشت. محققان دریافتند که در آن اردوگاهها «واحد پایهی زنده ماندن» جفت بود نه فرد.
اِلمِر لوچترهَند جامعهشناس دانشگاه یِیل که با پنجاه و دو بازماندهی اردوگاههای کار اجباری اندکی پس از آزادیشان مصاحبه کرد اینچنین نتیجه میگیرد «زندانیان به صورت جفتجفت، صورت ظاهر انسانیت را زنده نگه داشتند.»(۱۹)
جفتها برای هم غذا و لباس میدزدیدند، هدایای کوچکی بههم میدادند و برای آینده نقشه میکشیدند. اگر یک عضو جفت، جلوِ یک افسر اِساِس از گرسنگی غش میکرد، دیگری او را بلند میکرد.
یوجین وِینستوک، مبارز یهودی بلژیکی که از پدر و مادری لهستانی به دنیا آمده بود و در سال ۱۹۴۳ به بوخنوالد فرستاده شده بود، اینچنین نوشت «بقا دستاوردی بود که فقط از طریق اجتماع به دست میآمد و نه حادثهای فردی.»(۲۰)
z.gh
درحالیکه همهی ما در جادهی بسیار طولانی زندگی قدم برمیداریم،
ما دوستان صمیمی باقی خواهیم ماند و در برابر تازیانههای بادوباران میایستیم.
در طول مسیر شادی و رنج خواهد بود.
ما پیروز خواهیم شد؛ ما تمام توفانهای زندگی را تحمل خواهیم کرد.
این آواز هنوز تنها آوازی است که شین بلد است.
z.gh
انتخابات تشریفاتی پارلمان کرهی شمالی که نتایج آن از قبل تعیین میشود.
انتخابات در کرهی شمالی مراسمی بیمعناست. حزب کارگران کره کاندیداها را انتخاب میکند و مخالفی هم وجود ندارد. اما پارک میترسید که اگر رأی ندهد، حکومت متوجه غیبتش شود و او را خائن اعلام کند و خانوادهاش را به اردوگاه کار بفرستد. رأی دادن در کرهی شمالی اجباری نیست اما حکومت کسانی را که در انتخابات شرکت نمیکنند، از نزدیک تحتنظر میگیرد.
z.gh
برای حدود شصت درصد از همکلاسیهای شین، کار کردن در معدن زغالسنگ تعیین شد که مرگ اتفاقی بر اثر ریزش غار، انفجار و مسمومیت بر اثر گاز در آنجا معمول بود. بسیاری از معدنچیها پس از ده تا پانزده سال کار کردن در زیرزمین، دچار بیماری ریهی سیاه میشدند. بیشتر معدنچیها در دههی چهل زندگیشان میمردند البته اگر قبل از آن نمرده بودند. آنجور که شین متوجه شده بود، کار در معادن حکم مرگ بود.
z.gh
کرهی شمالی همیشه به کمکهای خارجی وابسته بوده است و اگر روزی این کمکها تمام شوند احتمالاً خاندان کیم سقوط خواهد کرد. کرهی شمالی حتا در بهترین سالها نمیتواند غذای خود را تأمین کند. این کشور نفت ندارد و اقتصادش هیچگاه قادر نبوده است که به اندازهی کافی پول نقد تولید کند تا بتواند از بازار جهانی غذا بخرد.
بدون کمک چین که با امریکا و دیگر کشورهای غربی جنگید و آنها را به بنبست کشاند، کرهی شمالی، جنگ دو کره را میباخت و ناپدید میشد. تا دههی ۱۹۹۰ به خاطر یارانههای شوروی سابق اقتصاد کرهی شمالی تا حد بسیار زیادی منسجم حفظ شده بود. از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۸ کرهی جنوبی با هدایای عظیم و بیقیدوشرط کود و غذا، همراه با سرمایهگذاری سخاوتمندانه، کرهی شمالی را سرپا نگه داشت ــ و برای خودش تا حدی همزیستی مسالمتآمیز خرید.
z.gh
تبصرهی سوم قانون سوم اردوگاه ۱۴ میگفت «اگر کسی هر نوع موادغذایی را بدزدد یا مخفی کند، بلافاصله به او شلیک خواهد شد.»
azar
برنج در فرهنگ کرهی شمالی به قدری اهمیت دارد که اغراق دربارهاش سخت است. برنج نشاندهندهی ثروت، باعث نزدیکی خانواده و تقدیس یک وعدهی غذایی مناسب است. زندانیان اردوگاه کار تقریباً هیچوقت برنج نمیخورند و غیبت برنج یادآور وضعیتی عادی است که هیچگاه نمیتوانند به دست آورند.
در خارج از اردوگاه هم قحطیهای همیشگی، برنج را از رژیم غذایی روزانهی بسیاری از مردم کرهی شمالی حذف کرده است. مخصوصاً کسانی که در طبقهی متخاصم هستند. نوجوانانی که از کرهی شمالی گریخته و به کرهی جنوبی میرسند به مشاوران دولتی در مورد رویایی مکرر میگویند؛ آنها همراه با خانوادههایشان روی میز نشستهاند و برنج گرم میخورند. در میان خواص پیونگیانگ یکی از چیزهایی که همه آرزویش را دارند و نشاندهندهی جایگاه اجتماعی است، پلوپز برقی است.
z.gh
تنها افرادی که در کرهی شمالی آنقدر قابلاعتماد به حساب میآمدند که نگهبان اردوگاههای زندانیان سیاسی بشوند مردانی مانند آن میونگ چول بودند که پسر یک افسر اطلاعاتی کرهی شمالی بود.
z.gh
طبقهی بعدی، یعنی طبقهی سیال یا خنثاشامل سربازان، تکنسینها و معلمان بود. در پایین، طبقهی متخاصم قرار داشت که اعضای آن مظنون به مخالفت با حکومت بودند. این افراد شامل مالکان سابق، خانوادهی کرهایهایی که به کرهی جنوبی فرار کرده بودند و مسیحیها میشد. و همچنین کسانی که برای حکومت استعماری ژاپن ــ که قبل از جنگ جهانی دوم کنترل شبهجزیرهی کره را در دست داشت ــ کار میکردند. نوادگان آنها الان در معادن و کارخانهها کار میکنند و اجازهی ورود به دانشگاه را ندارند.
این سیستم در کنار دیکته کردن فرصتهای شغلی، جبر جغرافیایی هم ایجاد کرده که مطابق آن اعضای طبقهی هسته اجازه دارند در داخل و اطراف پیونگیانگ زندگی کنند. بسیاری از اعضای طبقهی متخاصم در اُستانهای دورافتادهی نزدیک مرز چین اسکان داده شدهاند. بعضی از اعضای طبقهی سیال میتوانستند از طریق پیوستن به ارتش خلق کره، خدمت کردن با افتخار، داشتن شانس و رابطه و یافتن نردبانی مطمئن در سطوح پایین حزب حاکم، به طبقهی بالای سیستم برسند.
z.gh
سه طبقهی بزرگ با پنجاه و یک زیرگروه ساخته شدند؛ در بالا، اعضای طبقهی هستهمیتوانستند شغلهای حکومتی را به دست آورند که عبارتاند از حزب کارگران کره و افسران درجهدار نیروهای نظامی و اطلاعاتی. طبقهی هسته، کارگران مزارع، خانوادهی سربازانی که در جنگ دو کره کشته شدند، خانوادهی نیروهایی که در جنگ علیه اشغال ژاپنیها به کیم ایل سونگ خدمت کردند و کارگران دولتی را شامل میشد.
z.gh
کیم ایل سونگ برای شناسایی و منزوی کردن دشمنان سیاسیاش که دشمنیشان برملا شده بود، در سال ۱۹۵۷ یک سیستمِ نئوفئودالِ تبارمحور ایجاد کرد. حکومت تمام جمعیت کرهی شمالی را براساس قابلاعتماد بودن والدین و نیاکان اشخاص، به میزان قابلتوجهی جداسازی کرد. کرهی شمالی خودش را بهشت کارگران مینامد اما حتا با وجود اینکه به ایدهآلهای برابری کمونیستی اعلام وفاداری میکند، یکی از انعطافناپذیرترین سیستمهای طبقاتی جهان را ابداع کرده است.
z.gh
«علت ساخت اردوگاهها این بود که سه نسل از خانوادههایی که تفکرات غلط داشتند پاک شوند. اجازهی تولد دادن به نسل بعدی با این هدف مغایرت داشت.»
z.gh
حجم
۳۲۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۲۹ صفحه
حجم
۳۲۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۲۹ صفحه
قیمت:
۵۱,۰۰۰
۲۵,۵۰۰۵۰%
تومان