بریدههایی از کتاب فرار از اردوگاه ۱۴؛ داستانی واقعی فرار ادیسهوار مردی از کرهی شمالی به سوی آزادی
۳٫۸
(۱۹۸)
در ماهها و سالهای پیشِ رو، شین همهی چیزهای مدرن را کشف میکند؛ فیلمهای آموزشی، وبلاگها و مسافرت بینالمللی هوایی. روانشناسان و مشاوران شغلی به او توصیههایی میکنند. مُبلغان مذهبی به او نشان خواهند داد که چگونه به درگاه حضرت مسیح دعا کند. دوستان به او یاد میدهند که چگونه دندانهایش را مسواک بزند، از کارت عابربانک استفاده کند و با یک گوشی هوشمند وقت بگذراند. با انجام مطالعات وسواسآمیز از طریق اینترنت، سیاست، تاریخ و جغرافیای دو کره، چین، جنوب شرقی آسیا، اروپا و ایالات متحدهی امریکا برایش آشنا میشود.
بااینحال هیچکدام از اینها بیشتر از چند روز اولی که از اردوگاه خارج شد، فهم او را از اینکه جهان چگونه است و انسانها چهطور باهم تعامل میکنند، تغییر نداد.
z.gh
در هر جای کرهی شمالی یونیفُرم وجود دارد، کرهی شمالی نظامیمآبترین جامعهی جهان است. احضار به خدمت تقریباً شامل همه میشود. مردها ده سال خدمت میکنند و زنها هفت سال. با بیش از یک میلیون نیروی در حال خدمت حدود پنج درصد جمعیت کشور، یونیفُرمپوش است، این رقم در امریکا نیمدرصد است. علاوهبراین یک میلیون نفر، پنج میلیون نفرِ دیگر هم سالهای زیادی از بزرگسالیشان را در نیروی ذخیرهی ارتش خدمت میکنند. حکومتی که دیگر خودش را کشوری کمونیستی توصیف نمیکند، میگوید «ارتش، مردم، کشور و حزب» است. خطمشی اصلی کشور طبق قانون اساسی، اول «نیروی نظامی» است. سربازان یونیفُرمپوش صدف برداشت میکنند و موشک پرتاب میکنند، سیب میچینند و کانالهای آبیاری میسازند، قارچ میفروشند و بر صادرات بازیهای نینتِندو نظارت میکنند.
در نتیجه سر درآوردن یونیفُرمها از انبارها و کلبهها اجتنابناپذیر است.
z.gh
درحالیکه شین کار میکرد و منتظر بود، در فکر فرو رفت که چهطور سایر زندانیها از حصار و فرصتهای آنسویش غافل بودند. او فکر کرد بقیهی زندانیان مثل گاو بودند، بیاراده نشخوار میکردند و تسلیم زندگیهایشان بودند که راه خروجی از آن نبود. او هم مانند آنها بود، تا زمانی که با پارک آشنا شد.
z.gh
در نهایتْ مرگ یک عضو جفت، معمولاً دیگری را هم از پا درمیآورد. زنی که آن فرانک را در اردوگاه بِرگِن ـ بِلزِن میشناخت گفت دختر جوانی را که بعدها معروفترین خاطرهنویس دورهی نازیها شد، نه گرسنگی کشت و نه تیفوس، بلکه میگویند که او پس از مرگ خواهرش، مارگوت، میل به زندگی را از دست داد.
z.gh
در نهایتْ مرگ یک عضو جفت، معمولاً دیگری را هم از پا درمیآورد. زنی که آن فرانک را در اردوگاه بِرگِن ـ بِلزِن میشناخت گفت دختر جوانی را که بعدها معروفترین خاطرهنویس دورهی نازیها شد، نه گرسنگی کشت و نه تیفوس، بلکه میگویند که او پس از مرگ خواهرش، مارگوت، میل به زندگی را از دست داد. (۲۱)
z.gh
رابطهی آن دو از جهتهای بسیاری بازتاب پیمانهای اعتماد و محافظت متقابلی بود که در اردوگاههای کار نازیها زندانیان را زنده و سالم نگه داشت. محققان دریافتند که در آن اردوگاهها «واحد پایهی زنده ماندن» جفت بود نه فرد.
اِلمِر لوچترهَند جامعهشناس دانشگاه یِیل که با پنجاه و دو بازماندهی اردوگاههای کار اجباری اندکی پس از آزادیشان مصاحبه کرد اینچنین نتیجه میگیرد «زندانیان به صورت جفتجفت، صورت ظاهر انسانیت را زنده نگه داشتند.»(۱۹)
جفتها برای هم غذا و لباس میدزدیدند، هدایای کوچکی بههم میدادند و برای آینده نقشه میکشیدند. اگر یک عضو جفت، جلوِ یک افسر اِساِس از گرسنگی غش میکرد، دیگری او را بلند میکرد.
یوجین وِینستوک، مبارز یهودی بلژیکی که از پدر و مادری لهستانی به دنیا آمده بود و در سال ۱۹۴۳ به بوخنوالد فرستاده شده بود، اینچنین نوشت «بقا دستاوردی بود که فقط از طریق اجتماع به دست میآمد و نه حادثهای فردی.»(۲۰)
z.gh
درحالیکه همهی ما در جادهی بسیار طولانی زندگی قدم برمیداریم،
ما دوستان صمیمی باقی خواهیم ماند و در برابر تازیانههای بادوباران میایستیم.
در طول مسیر شادی و رنج خواهد بود.
ما پیروز خواهیم شد؛ ما تمام توفانهای زندگی را تحمل خواهیم کرد.
این آواز هنوز تنها آوازی است که شین بلد است.
z.gh
انتخابات تشریفاتی پارلمان کرهی شمالی که نتایج آن از قبل تعیین میشود.
انتخابات در کرهی شمالی مراسمی بیمعناست. حزب کارگران کره کاندیداها را انتخاب میکند و مخالفی هم وجود ندارد. اما پارک میترسید که اگر رأی ندهد، حکومت متوجه غیبتش شود و او را خائن اعلام کند و خانوادهاش را به اردوگاه کار بفرستد. رأی دادن در کرهی شمالی اجباری نیست اما حکومت کسانی را که در انتخابات شرکت نمیکنند، از نزدیک تحتنظر میگیرد.
z.gh
برای حدود شصت درصد از همکلاسیهای شین، کار کردن در معدن زغالسنگ تعیین شد که مرگ اتفاقی بر اثر ریزش غار، انفجار و مسمومیت بر اثر گاز در آنجا معمول بود. بسیاری از معدنچیها پس از ده تا پانزده سال کار کردن در زیرزمین، دچار بیماری ریهی سیاه میشدند. بیشتر معدنچیها در دههی چهل زندگیشان میمردند البته اگر قبل از آن نمرده بودند. آنجور که شین متوجه شده بود، کار در معادن حکم مرگ بود.
z.gh
کرهی شمالی همیشه به کمکهای خارجی وابسته بوده است و اگر روزی این کمکها تمام شوند احتمالاً خاندان کیم سقوط خواهد کرد. کرهی شمالی حتا در بهترین سالها نمیتواند غذای خود را تأمین کند. این کشور نفت ندارد و اقتصادش هیچگاه قادر نبوده است که به اندازهی کافی پول نقد تولید کند تا بتواند از بازار جهانی غذا بخرد.
بدون کمک چین که با امریکا و دیگر کشورهای غربی جنگید و آنها را به بنبست کشاند، کرهی شمالی، جنگ دو کره را میباخت و ناپدید میشد. تا دههی ۱۹۹۰ به خاطر یارانههای شوروی سابق اقتصاد کرهی شمالی تا حد بسیار زیادی منسجم حفظ شده بود. از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۸ کرهی جنوبی با هدایای عظیم و بیقیدوشرط کود و غذا، همراه با سرمایهگذاری سخاوتمندانه، کرهی شمالی را سرپا نگه داشت ــ و برای خودش تا حدی همزیستی مسالمتآمیز خرید.
z.gh
حجم
۳۲۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۲۹ صفحه
حجم
۳۲۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۲۹ صفحه
قیمت:
۵۱,۰۰۰
تومان