بریده‌های کتاب اعتراف
کتاب اعتراف اثر لئو تولستوی

کتاب اعتراف

۴٫۰
(۱۲۵)
فقط تا زمانی می‌توان زندگی کرد که مستِ زندگی بود؛ ولی به محض آنکه هشیار می‌شوی، دیگر نمی‌توانی نبینی که همه اینها فقط فریب است، آن هم فریبی ابلهانه! مسئله دقیقا همین است که حتی هیچ چیز خنده‌دار و رندانه‌ای هم نمی‌توان در آن یافت، فقط بلاهت است و بی‌رحمی.
BiNam
با آنکه من به هیچ «کس دیگری» که مرا آفریده باشد اعتقاد نداشتم، ولی این تصور که کسی با آوردن من به این دنیا با من شوخی ابلهانه و شریرانه‌ای انجام داده است، برایم طبیعی‌ترین شیوه بیان شرایطم بود. بی‌اختیار به نظرم می‌رسید در جایی کسی هست که با دیدن من تفریح می‌کند، با دیدن این‌که من چگونه 30ـ 40 سال تمام زیسته‌ام، زیسته‌ام و دانش آموخته‌ام، پیشرفت کرده‌ام، جسم و روحم را پرورش داده‌ام، و حالا که عقلم قوام یافته است، حالا که به آن قله‌ای از زندگی رسیده‌ام که از فراز آن، کل زندگی را به چشم می‌بینم، حالا چگونه در نهایت حماقت بر این قله ایستاده‌ام و به‌روشنی دریافته‌ام که در زندگی هیچ نبوده و نیست و نخواهد بود. «و او خنده‌اش می‌گیرد...»
BiNam
می‌دانستم که مرا هیچ آرزویی نیست. حتی آرزوی دانستن حقیقت را هم نداشتم، زیرا حدس می‌زدم این حقیقت در چه نهفته است. حقیقت آن بود که زندگی بی‌معناست.
BiNam
دیدن یک مراسم اعدام متزلزل بودن اعتقاد خرافی‌ام به پیشرفت را بر من آشکار ساخت. هنگامی که دیدم چگونه سری از تن جدا شد و چگونه این سر و این تن جداگانه به دیواره تابوت خوردند، دریافتم (نه با عقل، بل با تمامی وجود) که هیچ‌یک از نظریه‌های خردمندانه بودنِ وضع موجود و پیشرفت نمی‌توانند این عمل را توجیه کنند و اگر تمامی انسان‌های جهان، با هر نظریه‌ای که از زمان آفرینش جهان وجود داشته، بر این اعتقاد باشند که این عمل ضروری است، من می‌دانم که این عمل ضروری نیست و عمل ناپسندی است، و به همین دلیل ملاک قضاوت برای آنکه چه چیز خوب و ضروری است، نه حرف‌ها و اعمال مردم است و نه پیشرفت، بلکه تنها ملاک من هستم و قلب خودم.
BiNam
مردم به تاریکی بیش از روشنایی علاقه یافتند، زیرا کارهایشان شرّ بود. زیرا هر کس کار بدی انجام دهد از نور نفرت دارد و به سوی نور نمی‌رود تا کارهایش برملا نشود.
M.M. SAFI
دریافتم چرا این‌همه مدت از رسیدن به این حقیقت آشکار بازمانده بودم، دریافتم اگر بخواهیم درباره زندگی بشر بیندیشیم و حرف بزنیم، باید درباره زندگی بشر بیندیشیم و حرف بزنیم و نه درباره زندگی چند انگلِ زندگی.
M.M. SAFI
فیلسوف هر نامی که بر جوهر زندگیِ من و هر موجود دیگر بگذارد، چه آن را ایده بنامد، چه ماده، چه روح، چه اراده، به‌هرحال فقط یک حرف خواهد زد: که این جوهر وجود دارد و «من» همین جوهر هستم. ولی فیلسوف نمی‌داند این جوهر برای چه وجود دارد و اگر اندیشمند دقیقی باشد، به این پرسش پاسخ نمی‌دهد. من می‌پرسم: چرا این جوهر باید وجود داشته باشد؟ از اینکه این جوهر هست و خواهد بود، چه حاصلی به بار می‌آید؟ ... و فلسفه نه تنها پاسخ نمی‌دهد، بلکه خودش نیز فقط همین پرسش را مطرح می‌کند. و اگر فلسفه راستینی باشد، تمام کارش فقط همین است که این پرسش را به‌روشنی مطرح کند. و اگر استوار بر سر وظیفه‌اش بماند، برای پرسش «من چیستم و کل جهان چیست؟» پاسخی نخواهد داشت جز: «همه چیز و هیچ چیز»، و برای پرسش «جهان برای چه وجود دارد و من برای چه وجود دارم؟» پاسخی نخواهد داشت جز: «نمی‌دانم.»
hadi_mn97
دریافتم دین در اساسی‌ترین معنایش، فقط «تجلی نادیدنی‌ها» و غیره نیست، مکاشفه نیست (مکاشفه فقط توصیف یکی از نشانه‌های دین است)، دین فقط رابطه انسان با خدا نیست (اول باید ایمان آورد بعد به خدا رسید، نه بالعکس)، یا پذیرش آنچه به ما گفته می‌شود (حتی اگر درک اکثر افراد از دین چنین باشد)، دین یعنی شناخت معنای زندگی بشر، که در نتیجه آن، انسان خودش را از بین نمی‌برد، بلکه زندگی می‌کند.
M.M. SAFI
تناقضی پدید آمده بود که فقط دو راه برای خروج از آن وجود داشت: یا آنچه من آن را عقلی می‌خواندم، آن گونه که فکر می‌کردم عقلی نبود، یا آنچه به نظرم غیرعقلانی می‌رسید، آن گونه که فکر می‌کردم غیرعقلانی نبود.
M.M. SAFI
دانش عقلی آنگونه که دانشمندان و حکما عرضه‌اش می‌کنند معنای زندگی را نفی می‌کند، ولی توده‌های عظیم مردم و کل نوع بشر، این معنا را در دانشی غیرعقلانی می‌یابند. این دانش غیرعقلانی مذهب است، همان مذهبی که نمی‌توانستم ردّش نکنم.
M.M. SAFI

حجم

۹۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۲۳ صفحه

حجم

۹۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۲۳ صفحه

قیمت:
۴۳,۰۰۰
تومان