کاندیده چارکویانی، نویسنده و سیاستمداری که استالین ستایشش میکرد و بارها او را به حضور پذیرفته بود، در خاطراتش شرح داده است: «موقعی که فهمیدم استالین، که معروف بود مطلقآ هیچ ذرهای از احساساتگرایی در وجودش نیست، چنین مهربانی نامعمولی را نسبت به دخترش ابراز میکند، حسابی یکه خوردم.» ا
Hossein Zavarian
ما همه برای هر چیزی که اتفاق افتاد مسئولیم
مریم قاسمی
سیمونف اذعان کرد او مدتها دچار تضاد فکری و وجدانی بود؛ از طرفی از وقوع جنایتهای استالین خبر داشت و از طرفی دیگر چشم بر آنها میبست یا این جنایتها را نزد خودش توجیه میکرد. سیمونف میگوید: «این وضع تا حدی به خاطر بزدلی، تلاشهای لجوجانه برای قوت قلب دادن به خودم، فشار خودم و اکراهم از پرداختن به برخی چیزها حتا در فکرم بود
مریم قاسمی
اما چیز بد آن است که ما به آن جنایتهای شنیع و باورنکردنی دوره استالین عادت کرده بودیم؛ جنایتهایی که یک جورهایی به تدریج به نوعی هنجار تبدیل شده بودند به طوری که تقریبآ عادی و معمولی به نظر میرسیدند. وسط همه این جنایتها همچون آدمهای ناشنوا زندگی میکردیم، انگار صدای گلولههایی را که تمام مدت در اطرافمان بر سر و مغز قربانیان شلیک میشد نمیشنیدیم؛ انگار عامدانه چشمها و گوشهایمان را بر تیربارانها، قتلها و ناپدید شدنهای آدمها بسته بودیم
مریم قاسمی
میکویان پس از خواندن نامه گفت: «درست عین پدرش، نمیتواند بدون دشمنان سر کند.»
کتایون
«من دیگر دچار این توهّم دلپذیر نیستم که روزی بتوانم از شرِ برچسب 'دختر استالین` که بر پیشانیام خورده خلاص شوم... آدم نمیتواند از بابت سرنوشتش تأسف بخورد، گرچه من تأسف میخورم چرا مادرم با یک نجار ازدواج نکرد.»
کتایون