من آرامم. ناراحت نباش. چیزی نیست. این ها فقط اشک است، خشک میشوند
Saeid
از خودت میپرسی: آن رؤیاها کجا هستند؟ سرت را تکان میدهی و میگویی: سالها چه زود میگذرند! و باز هم از خودت میپرسی: تو با زندگیات چکار کردی؟ بهترین سالهای عمرت را کجا به خاک سپردی؟ اصلاً زندگی کردی یا نه؟
ka'mya'b
من خیلی دوستت دارم چون عاشق من نشدی
Saeid
چرا حتی بهترین آدمها به نظر میرسد که عقب میکشند و چیزی را به عنوان راز از دیگران مخفی میکنند؟ چرا هر چیزی که توی دلشان هست را به زبان نمیآورند؟ چرا هر کسی سعی میکند خشنتر ازآنچه که واقعاً هست نشان بدهد؟ انگار اگر احساساتشان را زود نشان بدهند مثل این است که به آنها توهین شده. »
سیّد جواد
زندگی من سرگذشتی نداشته، چون جدا از همه زندگی کردهام. کاملاً تنها. تنهای تنها. میدانی ـ تنها ـ یعنی چه؟
Saeid
تو اگر یک روز یک نفر را دوست داشته باشی، تمام خوشیهای دنیا را برایتان آرزو میکنم.
Saeid
یادت باشد به شرطی میآیم که عاشق من نشوی... مطمئن باش که من حاضرم دوست تو باشم... ولی نباید عاشق من بشوی، ازت خواهش میکنم!
Saeid
میدانی؟ بعضی وقتها ما از بعضیها تنها به خاطر این که با ما توی یک دنیا زندگی می کنند خوشمان می آید. من از تو خوشم میآید چون همدیگر را شناختیم
malihe
من با خانههای شهر هم دوست هستم. وقتی در خیابان قدم میزنم، انگار که همهٔ آنها به سمتم هجوم میآورند و با تمامی پنجرههایشان به من خیره میشوند؛ آنها با من صحبت میکنند: «حالتان چطور است؟ من هم خوبم. میخواهند ماه مه یک طبقهٔ دیگر به من اضافه کنند.» یا «حالتان چطور است؟ قرار است فردا تعمیرم کنند.» یا «نزدیک بود در آتش بسوزم؛ بسیار ترسیده بودم.» و اینگونه حرفها.
یک مشکل لاینحل، sky
«زندگی من سرگذشتی نداشته، چون جدا از همه زندگی کردهام. کاملاً تنها. تنهای تنها. میدانی ـ تنها ـ یعنی چه؟ »
Shadi