بریدههایی از کتاب من قاتل زنجیره ای نیستم
۳٫۹
(۵۶)
گفتم: "من رسماً جامعهستیز تشخیص داده شدم. میدونی این یعنی چی؟"
گفت: "یعنی تو عجیبغریبی."
گفتم: "یعنی تو تقریباً همونقدر واسه من اهمیت داری که یه کارتن مقوایی اهمیت داره.
کاربر ۴۵۰۶۰۹۷
تو تقریباً همونقدر واسه من اهمیت داری که یه کارتن مقوایی اهمیت داره. تو فقط یه چیزی. یه تیکه آشغالی که هنوز کسی تو رو دور ننداخته. میخوای من همچین چیزی بگم؟
NeginJr
احتمالاً فکر میکنین خیلی عجیبغریبه که فکر کنین توی وجودتون یه هیولا قایم شده؛ ولی باور کنین خیلی خیلی بدتره اگه اون هیولا واقعاً فقط ذهن خودتون باشه.
NeginJr
گفتم: "من رسماً جامعهستیز تشخیص داده شدم. میدونی این یعنی چی؟"
گفت: "یعنی تو عجیبغریبی."
گفتم: "یعنی تو تقریباً همونقدر واسه من اهمیت داری که یه کارتن مقوایی اهمیت داره. تو فقط یه چیزی. یه تیکه آشغالی که هنوز کسی تو رو دور ننداخته. میخوای من همچین چیزی بگم؟"
NeginJr
وقتی حق با شماست، مهم نیست بقیه چی فکر میکنن.
NeginJr
آتیش یه چیز کوتاهمدت و موقته، دقیقاً تعریف بیثباتیه. یه دفعه میآد، وقتی حرارت و سوخت به هم میرسن و جرقه میزنن، با یه غرش زنده میشه و درحالیکه هرچیزی که دوروبرشه سیاه میشه و پیچ میخوره، با عطش میرقصه. وقتی دیگه چیزی نمیمونه که جذب کنه، ناپدید میشه. پشت سرش هیچی بهجز خاکستر و سوخت استفادهنشدهش باقی نمیذاره. تیکههای چوب و برگ و کاغذی که واسه سوختن زیادی ناخالصی دارن، کمارزشتر از اونان که توی رقص آتیش بهش ملحق بشن.
بهنظرم آتیش پشت سرش هیچی باقی نمیذاره.
NeginJr
جامعهستیزی فقط کَری احساسی نیست؛ لالی احساسی هم هست. احساس میکردم مثل کاراکتراییام که توی تلویزیونِ روی حالت سکوتمون بودن: دستهاشون رو تکون میدادن و جیغ میزدن؛ ولی هیچوقت یه کلمه هم بلند حرف نمیزدن.
NeginJr
گفتم: "اِی. پی.دی توی درجهٔ اول یعنی فقدان همدلی." من هم دنبالش گشته بودم. چند ماه پیش. همدلی چیزیه که به مردم اجازه میده احساسات رو تفسیر کنن، همونطوری که گوش صدا رو تفسیر میکنه. بدون اون شما از نظر احساسی کر میشین. "
NeginJr
"گفت من جامعهستیزم؟" یهجورهایی باحال بود. همیشه شک داشتم، ولی خوب بود که حالا رسماً تشخیص داده بودن.
NeginJr
"من آدم خوبی هستم؛ چون میدونم آدمهای خوب باید چطوری رفتار کنن و من هم رفتارشون رو تقلید میکنم."
NeginJr
"اگه یه موقع احساس کنم میخوام به کسی صدمه بزنم، ازش تعریف میکنم. اگه کسی واقعاً اذیتم کنه، اونقدر ازش متنفر میشم که شروع میکنم به تصورکردن خودم درحال کشتنش. اما یه چیز خوب بهش میگم و یه لبخند درستوحسابی بهش میزنم. این کار مجبورم میکنه بهجای فکرهای بد، به چیزهای خوب فکر کنم و معمولاً باعث میشه فکرهای بد از بین برن."
NeginJr
هرکدوم از ما بهتنهایی فقط یه بچهٔ عجیب بودیم؛ یکیمون با خودش حرف میزد و یکی دیگه با هیچکس حرف نمیزد. با هم دو تا بچهٔ عجیب بودیم که ظاهر یه مکالمه رو حفظ میکردیم. چیز زیادی نبود؛ ولی باعث میشد عادیتر بهنظر برسیم. دو تا اشتباه بودیم که ترکیبمون درست بود.
NeginJr
این بخشی از نقشهم بود که نامرئی باقی بمونم
NeginJr
مرگ چیز غمناکیه، حتی وقتی قسط بانکت رو میده.
NeginJr
من باید یک جفت پنجهٔ خشن میبودم که کف دریاهای ساکت را میپیمودم.
کاربر۰۰۰۰۰۰
چیزهای خیلی زیادی بودن که نمیخواستم دربارهشون فکر کنم. چیزهایی بودن که چندین سال وقت صرف فکرنکردن بهشون کرده بودم. نادیدهگرفتنشون هیچوقت واقعاً من رو به جایی نرسونده بود.
zohreh
بعضی وقتها آدمهای عادی بهخاطر احساسی که دارن، زندگیشون رو برای کمک به بقیه بهخطر میاندازن.
zohreh
مونده بودم نکنه چشمهام مثل پنجره باشه و اون بتونه از طریق اونها به تاریکی درونم و هیولایی که اونجا تکون میخورد، نگاه کنه.
zohreh
من توی خرابههای یه زندگی واستاده بودم که طی چندین سال با دقت ساخته بودمش. زندگیای ساخته بودم که هیچوقت ازش لذت نبردم؛ چون خودم رو از لذت جدا کرده بودم. ولی زندگیای بود که برام ارزش داشت؛ چه لذتبخش بود و چه نبود. برای ایدههای پشت اون ارزش قائل بودم، برای اصولش.
zohreh
حتماً عشق هم همین شکلیه: دو ذهن که پشت هم قرار گرفتن، دو بدن در هارمونی، دو روح در یگانگی مطلق.
zohreh
حجم
۲۲۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۲۲۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان