بریدههایی از کتاب سلام بر ابراهیم (۲)
۴٫۷
(۹۳۳)
من از این دنیا هیچ چیزی نمیخواهم. حتی یک وجب از خاکش را.
دوست دارم انتقام سیلی حضرت زهرا (س) را بگیرم. دوست دارم اگر لایق شدم و در امتحانات خدا نمره قبولی گرفتم، بدنم در راه خدا قطعه قطعه شود و روحم در جوار خانم حضرت زهرا (س) آرام گیرد...»
هدی✌
یکی از آرزوهای قلبیش این بود که روزی در جمهوری اسلامی، موقع اذان که شد، تمام مردم دست از کار بکشند و اذان بگویند و به سوی نماز و صحبت با خدا بروند.
یعنی تمام مردم وقتی خداوند آنها را به سوی خود میخواند، همگی مشغول عبادت شوند.
هدی✌
لباس نو نمیپوشید. میگفت: «هر زمان تمام مردم توان پوشیدن لباس نو و زیبا داشتند، من هم میپوشم.»
هدی✌
دفترچهای داشت که برنامهها و کارهایش را داخل آن مینوشت.
روزی که خیلی برای خدا کار انجام میداد، بیشتر از روزهای قبل خوشحال بود.
هدی✌
بهترینها را برای مهمان آماده میکرد. اما شدیداً مخالف تجمل گرایی بود. میگفت: «اگر میخواهیم کنار هم راحت باشیم، باید تجملگرایی را کنار بگذاریم.
نباید خودمان را برای یک مهمانی اذیت کنیم. باید رفت و آمدها و صلهرحم را مطابق دستورات دین و بدون تجمل انجام دهیم، تا رابطه خانوادهها همیشه برقرار باشد...»
هدی✌
میگفت: «اگر خانمها حریم رابطه با نامحرم را حفظ کنند، خواهید دید که چقدر آرامش خانوادهها بیشتر میشود. صدای بلند در پیش نامحرم، مقدمه آلودگی و گناه را فراهم میکند. اگر حریمها رعایت شود، نامحرم جرأت ندارد کاری انجام دهد.»
هدی✌
یکبار زمانی که سن من کم بود میخواستم جوراب رنگی بپوشم و از خانه بیرون بروم.
ابراهیم غیر مستقیم گفت: «حریم زن با چادر حفظ میشود، حالا اگر جوراب رنگی به پا کنی، باعث میشود که جلب توجه کنی و حریم چادر هم از بین برود. جوراب رنگی جلوی نامحرم جلب توجه میکند و...»
هدی✌
وقتی میخواستیم از خانه بیرون برویم خیلی دوستانه میگفت: «چادر برای زن یک حریم است. یک قلعه و یک پشتیبان است. از این حریم خوب نگهبانی کنید.» طوری دلیل میآورد که واقعاً قبول میکردیم.
هدی✌
هیچ وقت از خودش حرفی نمیزد. عبارت «من» در کلام او راه نداشت.
هدی✌
حضور در بهشت زهرا (س) برنامه همیشگی او در مرخصیها بود.
هدی✌
ما هرشب ساعتها برای تماشای فیلم و فوتبال و... مقابل تلویزیون مینشینیم، بیآنکه به قضا شدن نمازصبح خودمان توجه داشته باشیم. بعد ادعای پیروی از راه و رسم شهدا را هم داریم!
هدی✌
وقتی ازدواج کردم، غیر مستقیم مرا نصیحت میکرد. مثل انسانهای دنیا دیده میگفت: «توی زندگی، اگر برخی مسائل پیش آمد که برایت تلخ بود، توی خودت بریز و اجازه نده که این مسائل، باعث کدورت و دلگیری شود. از خدا بخواه، خدا به بهترین حالت، مشکلات را برطرف میکند.»
هدی✌
میگفت: «این دعواها و مشکلات خانوادگی را ببین. بیشتر به خاطر اینه که کسی گذشت نداره. بابا دنیا ارزش این همه اهمیت دادن نداره. آدم اگه بتونه توی این دنیا برای خدا کاری کنه ارزش داره.»
هدی✌
همیشه در مقابل بدی دیگران گذشت داشت
هدی✌
میدانست کجا و چه موقع، باید چه کاری انجام دهد. حتی در شوخیها، مراقب بود به کسی بیاحترامی نکند. تمام افراد نیز احترام او را داشتند.
هدی✌
هرکسی هر چیزی از او میخواست نه نمیگفت. عاشق این بود که دل مردم را به دست آورد.
هدی✌
در مقابل مردم و دوستان، بلد نبود بد برخورد کند. یعنی تمام برخوردهای او خوب و حساب شده و خیرخواهانه بود.
هدی✌
مشکل دیگران را مشکل خودش میدانست.
هدی✌
با هم از منزل، به سمت باشگاه میرفتیم. من کمی جلوتر رفتم. برگشتم و دیدم ابراهیم کمی عقبتر ایستاده. بعد نشست و به اطرافش نگاه کرد! دوباره بلند شد.
گفتم: چی شده داش ابرام؟! باتعجب برگشتم به سمتش. گفت: «اینجا پر از مورچه بود. حواسم نبود و پام رو گذاشتم بین مورچهها. برا همین نشستم ببینم کجا مورچه نیست از اونجا حرکت کنم.» ابراهیم پرید اینطرف کوچه و راهش را ادامه داد. گفتم: عجب آدمی هستی؟! دیر شد، وایسادی به خاطر مورچهها؟ گفت: «اینها هم مخلوقات خدا هستند. من اگه وقت داشتم یه مشت گندم براشون میریختم، نه اینکه با پام اونها رو له کنم.»
هدی✌
کنار ابراهیم، یک تکه نان خشک شده افتاده بود. نان را برداشت و گفت: «ببین نعمت خدا رو چطور بیاحترامی کردند؟!» نان خیلی سفت بود. بعد یک تکه سنگ برداشت و همینطور که دور هم روی سکو نشسته بودیم، شروع به خُرد کردن نان نمود. حسابی که ریز شد، در محوطه باز انتهای کوچه پخش کرد!
چند دقیقه بعد کبوترها آنجا جمع شدند. پرندهها مشغول خوردن غذایی شدند که ابراهیم برایشان مهیا نموده بود. به جرأت میگویم که ابراهیم، با آن بدن قوی و نیرومند، آزارش حتی به مورچه هم نمیرسید.
هدی✌
حجم
۴۳۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۴۳۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
قیمت:
۲۴,۰۰۰
۱۲,۰۰۰۵۰%
تومان