- طاقچه
- دفاع مقدس
- کتاب مهمان شام
- بریدهها
بریدههایی از کتاب مهمان شام
۴٫۷
(۸۳)
کودکی دامان پاکش شعله آتش گرفت
گفت بامردی بکن خاموش دامان مرا...
Laleh
این قلب به خون تپیده را دریابید
این جان به لب رسیده را دریابید
چندی است که دلتنگ شهادت هستم
این از همه جا بریده را دریابید
zeinab niazmand
کارهات رو به شهدا بسپار.
امیر رضا
میگفت بچهها ببینید شیطان با این دل صاحب مردهٔ ما چی کار کرده که ما میآییم تو حرم با آرامش کامل چند ساعت دعا و زیارت و.. هیچ خبری نمیشه، چرا ما جواب سلام رو از امام رضا (ع) نشنویم؟! مگه جواب سلام واجب نیست خوب امام هم حتماً جواب سلام ما رو میده، اما گوش ما از گناه کر شده ...
کاربر ۱۵۱۷۵۴۵
شهدا اول مراقبت از دلهاشون کردند و مدافع قلب شدند، بعد مدافع حرم شدند.
صلوات
یکی از مشتریهاش بعد از شهادتش اومد سراغ من. با گریه میگفت: سید تنها مشتری من بود که انصاف داشت؛ نقد معامله میکرد، تو خرید و فروش قسم نمیخورد، حساب و کتابش درست بود.
خاکپایدوستدارانخدا
ما عاشورا و محرم ۹۳ عجیب بود که سید حتی پیراهن مشکی نپوشید!!
روز عاشورا گفتم: سید جان ما خیلی چیزها از شما یاد گرفتیم، از جمله ادب نوکری به اهل بیت (ع) و... چرا امسال پیراهن مشکی نمیپوشی؟!
سید با بغض جوابم را داد و گفت: مادرم مریض احواله، دکترها جوابش کردند. من رو با این وضع ببینه ناراحت میشه.
فقط و فقط به عشق مادرم این کار رو کردم وگر نه، هیچ کس و هیچ چیز من رو نمیتونه از امام حسین (ع) جدا کنه. لباس نوکریام رو با تمام عالم عوض نمیکنم.
قاصدک
زندگی سید با شهدا بسیار عجین بود. داستان ابراهیمهادی که برای فرار از گناه موهایش را کچل کرده بود و لباس مندرسی پوشیده بود را خیلی تعریف میکرد. میگفت ببینید اینها کی بودند و به کجاها رسیدند!
به شهید محمد رحیمی بسیار علاقمند بود. دائم به منزل این شهد رفت و آمد داشت. عاشق شهدای گمنام بود آرزو داشت مثل آنها شهید شود و اثری از او نباشد.
از سال ۸۲ تا ۹۳ سید هر سال به مدت یک ماه به عنوان خادم در مناطق عملیاتی حضور پیدا میکرد.
قاصدک
به خاطر بیقراریهای پدرش، سیدمیلاد به خواب یکی از همرزمانش آمد و در خواب محل پیکرش را نشان میدهد! سید میگوید که من میخواستم گمنام باشم ولی به خاطر بیقراری پدرم برمیگردم.
و برگشت تا بار دیگر عطر و بوی شهادت در این سرزمین وزیدن بگیرد.
قاصدک
همیشه لبخند برلب داشت، به او سیدخندان میگفتند. در هرشرایطی نماز اول وقتش را جماعت بجا میآورد. خیلی تلاش کرد تا به سوریه اعزام شود. گفته بود حتی هزینه خودم را میپردازم.
۲۹ ساله بود که برای دفاع ازحرم حضرت زینب (س) به سوریه رفت. از خدا خواست که گمنام باشد، باز هم مانند ابراهیم.
درمحور حلب (شقیدله) شهید شد و پیکرش جاماند. در ایام عاشورا و محرم، مانند اربابش سر از بدن سید جدا کردند. تکفیریهای بیدین بدنش را قطعه قطعه کرده و ...
پیکرش پیدا نشد. او به جرگه شهدای
قاصدک
«گاهی یک نگاه حرام توفیق شهادت را برای کسی که لیاقت شهادت دارد سالها به تأخیر میاندازد.»
math
دانشجوهای دختر بهش زنگ میزدنند، اذیتش میکردنند.
سید تا میفهمید اونها هستند یا جواب نمیداد یا اگر در منزل بود گوشیاش رو میداد به مادرش تا با اونها صحبت کنه! برخی از اونها با وقاحت تمام میگفتند: مادر ما دوست داریم عروس شما باشیم!! براش پیامک هم میفرستادند، به من میگفت: حتی یک بار هم جواب پیام شون رو ندادم.
میگفت: میدونم از سر نادانی شونه که دارند این کارها رو میکنند. خدا انشاالله به برکت شهدا اونها رو هم هدایت کنه و تا دیر نشده هر چه زودتر پی به اشتباه شون ببرن...
Laleh
گوشی سید دست همه بچهها چرخید. همه میرفتیم تو گالریش رو نگاه میکردیم. سید چیزی نمیگفت، جوری برخورد کرده بود که همه بچهها باهاش احساس راحتی میکردند. به قول خودمونی؛ باهاش ندار بودیم.
سید شروع کرد از مضرات فضای مجازی صحبت کرد و اینکه از این گوشی اگر درست استفاده نشود، وسیلهای میشود برای دور شدن ما از اهل بیت (ع) و شهدا و... بعد رو کرد و گفت: بچهها شما گوشی من رو دیدید. کدوم شما حاضرید گوشی تون رو بدید به من تا من هم گالری گوشیتون رو نگاه کنم؟!
اغلب بچهها چهرههاشون سرخ شد! سید تا این فضا رو دید گفت: من خدای نکرده به شما سوء ظن ندارم، نمیگم تو گوشی تون چیزی هست، اما حواس تون جمع باشه، اسیر دست شیطان نشید، یه گام اگه به سمت شیطان حرکت کنید به همون اندازه از خدا و اهل بیت (ع) دور شدید و این آغاز سقوط انسانه ...
zeinab niazmand
روایت میفرماید القلب حَرم الله فلا تَسکن فی حرم الله غیراالله مدافعان حرم اول از حرم خدا خیلی خوب دفاع کردند که بهشون لیاقت دفاع از حرم حضرت زینب (س) رو دادند...
یک بار در رستوران بین راهی پیاده شدیم تا نماز بخونیم. خیلی وضع حجاب خانمها نامناسب بود. سید گفت: شیخ سریع بیا وضو بگیریم و از اینجا بریم. ما که نمیتونیم تأثیر بذاریم حداقل حضورمون اینجا توجیه گناه اینها نباشه. بلافاصله وضو گرفتیم و حرکت کردیم...
امیر رضا
وجودش در همه جا ما را یاد خدا میانداخت.
میم مهاجر
این رسم هنوز هم بین مردم شهر هست و برای عرض دعا پیش فرزندان سید اسماعیل میآیند. بعضی وقتها نیمه شب یا اول صبح درب خانه را میزنند و درخواست نوشتن دعا دارند...
خاکپایدوستدارانخدا
بعد از خدمت سربازی مدتی رو در یکی از ادارات دولتی مشغول به کار شد. اما نتوانست دوام بیاورد و استعفا داد.
بعدها فهمیدیم آنجا ناظر یکی از پروژههای راه سازی بود. یکی از پیمانکاران پیشنهاد رشوه سنگین به سید داده بود. او در مقابل آنها ایستاده بود و زمانی که متوجه شده بود نمیتواند اثرگذار باشد از آنجا بیرون آمد.
قاصدک
سید سرش رو حنا گذاشت. دست و پاهاش رو حنا گذاشت و جالب بود، همون جاهایی که حنا گذاشته بود را داعشیها ...
باورش سخت است. در این دنیای مدرن که همه برای گناه از هم گوی سبقت را ربودهاند عدهای اینقدر برای انجام تکلیف و شهادت فارغ از همه مستیهای جوانی که زرق و برق زیادی در دنیای امروزی هم پیدا کرده، شوق و شور داشتند.
یا مهدی (عج)
سعی کن تو دنیا به هیچ چیز وابسته نباشی، هر چقدر انسان وابستگی داشته باشه رفتنش هم سخت تره.
erfan
جبهه دانشگاهی است که کنکورش تقوا است. درسش ایثار و مدرکش شهادت است
Laleh
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
۷,۵۰۰۵۰%
تومان