بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مهمان شام | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مهمان شام

بریده‌هایی از کتاب مهمان شام

امتیاز:
۴.۷از ۸۳ رأی
۴٫۷
(۸۳)
اصلی ترین راهکار برای رسیدن به مقام شهادت «اشک» می‌باشد...
صلوات
می‌گفت: چرا زمان جنگ فرماندهان ما با سن بسیار کم توانستد جنگ رو اداره کنند، همت‌ها و باکری‌ها و... تونستند با سن زیر ۳۰ سال جنگ با اون عظمت رو مدیریت کنند، چرا ما نتونیم. ما هم باید مثل شهدا با توکل به خدا از هیچ کاری نترسیم
صلوات
وجودش در همه جا ما را یاد خدا می‌انداخت.
صلوات
استحکام اعتقادات سید، فقط و فقط به خاطر ارتباط قوی و مستمرش با اهل بیت: و شهدا بود...
صلوات
همیشه شب‌ها می‌دیدم که با وضو می‌خوابید. گاهی اوقات که فراموش می‌کرد وضو بگیرد، می‌دیدم که از رختخواب بلند می‌شد، وضو می‌گرفت و بعد می‌خوابید. بعدها شنیدم که باوضو خوابیدن چقدر فضیلت دارد و خواب انسان را عبادت می‌کند
صلوات
ه ما می‌گفت امام صادق (ع) می‌فرمایند: شیعیان ما را با اوقات نماز امتحان کنید. مسئول کاروانسرا در یکی از اتاقها خواب بود. تا خواستیم حرکت کنیم سید اجازه نداد، گفت بریم ازش حلالیت بخواهیم، ما هم استراحت کردیم هم نماز خوندیم، اگه راضی نباشه همش بر باد رفته.
راصیه
بارها می‌گفت: نماز اول وقت چکشی است بر سر نفس و برعکس نماز آخر وقت چکشی است بر سر نماز!
کاربر ۲۵۷۷۶۳۶
اگر یک نماز صبح از کسی قضا شود؛ کل دنیا طلا شود و در راه خدا بدهد جبران آن نماز قضا نخواهد شد
zeynab
می‌گفت: باید ماها درس بخونیم، قوی باشیم تا توی جامعه تأثیر گذار باشیم. من باید تو دانشگاه روی بچه‌ها تأثیر بگذارم، نه اینکه خودم رو کنار بکشم. توصیه مقام معظم رهبری است که ما بچه بسیجی‌ها وسط میدان باشیم تا اثرگذاری ما هم بیشتر باشه.
Husain Gh
عادت خیلی خوبی داشت. معمولاً برای هر کار خیری که می‌خواست انجام بده دو رکعت نماز می‌خوند. یادمه یک بار می‌خواست بره با یکی از جوان‌هایی که خیلی اهل مسجد و ... نبود صحبت کنه، آستین‌هاش رو بالا زد وضو گرفت و رفت دو رکعت نماز خواند. بعد از نماز دعا کرد که خدا در کلامش تأثیر قرار بده و از خونه بیرون رفت. با این کارش می‌خواست اثر وضعی روی مخاطب و کارهاش بذاره و همین طور هم شد.
Husain Gh
همیشه جمله مرحوم آیه الله العظمی فاضل لنکرانی آویزه گوشش بود که فرمودند: من پنجاه سال اسلام خوانده‌ام توصیه‌ام این است بعد از انجام واجبات به جای مستحبات به کار و امور مردم رسیدگی کنید، اگر آن دنیا از شما سوال کردند بگوئید فاضل گفته است.. مشهد که بودیم سید خیلی به زائرها خدمت می‌کرد. سید خیلی کم می‌اومد حرم. می‌موند غذا و اسکان بچه‌ها رو هماهنگ می‌کرد.
احسان
دست خیلی‌ها رو می‌گرفت. کمک می‌کرد. بعضی وقت‌ها می‌گفتم سید جان به هرکسی پول نده، می‌گفت اشکال نداره. گاهی اوقات من از دستش حسابی کفری می‌شدم. می‌گفتم سید جان خیلی ساده‌ای و... سید هم فقط می‌خندید. سید داشت ساختمانی را درست می‌کرد. دزد اومد و کلی کابل و سیم ازش برده بود. سید خیلی راحت ایستاده بود. می‌گفت: اشکال نداره حتماً لازم داشته که برده!! بعد از مدتی دزد رو پیدا کرد، بهش گفتیم برو ازش شکایت کن اموالت رو پس بگیر. گفت لازم نیست من حلال می‌کنم.
کاربر ۱۵۴۵۹۴۷
گاهی اوقات پیش می‌اومد کشاورز قیمت تخمه رو کیلو ۹۰۰۰ تومان می‌گفت، اما سید وقتی محصول رو می‌دید می‌گفت: بیشتر می‌ارزه، کیلو ۱۲۰۰۰ تومان می‌خرم! کشاورز تعجب می‌کرد. تا حالا چنین کاسبی ندیده بود! بهش اعتراض می‌کردیم. می‌گفت من می‌دونم که این بار بیشتر ارزش داره، پس چرا باید مالم رو شُبه ناک کنم. مسلمان بودن هزینه داره...
somaye
در این دنیای مدرن که همه برای گناه از هم گوی سبقت را ربوده‌اند عده‌ای این‌قدر برای انجام تکلیف و شهادت فارغ از همه مستی‌های جوانی که زرق و برق زیادی در دنیای امروزی هم پیدا کرده، شوق و شور داشتند.
Laleh
یک بار رفته بودیم فوتسال یک نفر اونجا بود قیافه‌اش خیلی غلط‌انداز بود. بعد از فوتسال سید اومد پیش من گفت: من به اون آقا با نگاه بدی نگاه کردم. باید برم ازشون حلالیت بخواهم. سید تا رفت از اون شخص حلالیت بخواد رفته بود. با زحمت شماره موبایل اون بنده خدا رو از دوستانش گیر آورد و زنگ زد ازش حلالیت طلبید. فقط و فقط به خاطر اینکه تو ذهنش یه تصور غلطی نسبت به اون شخص پیدا کرده بود! این روزهای آخر خیلی روح سید لطیف شده بود.
Laleh
از هر فرصتی برای دعوت به دین و آشنایی دیگران با انقلاب استفاده می‌کرد. ورزش برایش این وسیله را فراهم کرده بود. اینکه خودش ورزشکار قهاری بود و پیوند خورده بود با خُلق و منشِ پهلوانیاش. همین پیوند سرعت جذب را بالا می‌برد.
باب الجواد
شخصی به نزد امام صادق (ع) آمد و برای یک سفر تجاری، استخاره کرد. استخاره بد بود. اما آن شخص به سفر رفت و سود خوبی به دست آورد. در بازگشت به نزد امام آمد و ماجرای خود را بیان کرد. امام صادق (ع) در جواب این شخص فرمود: یادت می‌آید که در فلان منزل، به علت خستگی، نماز صبح شما قضا شد، اگر خداوند دنیا و آنچه در آن است را به تو داده بود، جبران آن خسارت (قضا شدن نماز صبح) نمی‌شد. (جهاد بانفس/ج ۱/ص ۶۶)
Laleh
شب رو تو اردوگاه بودیم، نماز صبح رو که خوندیم، سید همراه با سایر خادمین شهدا، صبحانه زائرین رو تقسیم کردند. بعد از نماز صبح سید گوشه‌ای نشسته بود و چیزهایی روی کاغذ یاداشت می‌کرد. بعد اومد به سمت من و گفت: این کاغذ رو همراهتون داشته باشید.. گفتم چیه؟! گفت: بگیر به دردت می‌خوره. برگه رو که گرفتم چشمام گرد شد! توصیه‌هایی به شرح ذیل برای استفاده بهتر از مناطق برای ما نوشته بود. بسم رب الشهدا و الصدیقین. ۱- شوخی کمتر، استفاده بیشتر. ۲-گفتن ذکر در راه ۳- تنها بودن در مناطق (بارها دوستان و رفقا شاهد تنهایی سید در مناطق بودند که چطور عاشقانه با شهدا خلوت می‌کرد) ۴-حداقل یک ساعت در مناطق ماندن. ۵- پیوستن به راوی‌ها برای روزهای حضور ما در مناطق هم برنامه ریزی کرده بود .... روز اول دوکوهه و شرهانی روز دوم: فتح المبین، بعد یادمان شهید اسکندرلو، فکه، کانال کمیل؛ چزابه، بیمارستان صحرایی امام حسن (ع)، دهلاویه، هویزه. روز سوم: هویزه، منطقه هور، طلائیه، پاسگاه زید، (منطقه عملیاتی رمضان و کوشک)، شلمچه، کربلای ۴، خرمشهر، اروند کنار و منطقه عملیاتی فاو ...
zeinab niazmand
. در مراسم ازدواج من خیلی گریه کرد. با این که ممکنه خیلی از هم سن و سال‌های سید از روی حیا، غرور و ... هیچ وقت این کار رو انجام ندهند. اما سید قلبش مثل آینه صاف صاف بود. هنر تمامی شهدا و سید میلاد این بود که با این همه عاطفه از خانواده دل کندند و رفتند ...
zeinab niazmand
من برای ازدواجم خیلی سخت گیر بودم. دوست نداشتم از کانون پر مهر خانواده و سایه پدر و مادر جدا بشوم. خواستگاران زیادی رو رد کردم. تا اینکه یکی از دوستان سیدمیلاد به خواستگاری اومد. هر چقدر با من صحبت کرد مجاب نشدم. تا اینکه یک روز اومد منزل، آستین‌هاش رو بالا زد و رفت وضو گرفت، سجاده‌اش رو پهن کرد و الله اکبر گویان مشغول نماز شد! دو رکعت نماز خواند. نمی‌دونم چه نمازی بود و با چه نیتی خواند. اما حال عجیبی داشت. بعد از اینکه نمازش تموم شد، اومد نشست کنارم. خیلی با محبت شروع به صحبت کرد. از علاقه‌اش به من گفت و اینکه من رو چقدر دوست داره و ... کم کم دیدم که چشمانش اشک بار شد. همین طور که داشت صحبت می‌کرد از چشم‌هاش اشک می‌اومد. سید با من که خواهرش بودم خیلی با محبت صحبت کرد و الحمدلله خیلی زود این مشکل حل شد. نَفَس سید حق بود... نسبت به خانواده خیلی با عاطفه بود. در مراسم ازدواج من خیلی گریه کرد. با این که ممکنه خیلی از هم سن و سال‌های سید از روی حیا، غرور و ... هیچ وقت این کار رو انجام ندهند. اما سید قلبش مثل آینه صاف صاف بود. هنر تمامی شهدا و سید میلاد این بود که با این همه عاطفه از خانواده دل کندند و رفتند ...
zeinab niazmand

حجم

۱٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

حجم

۱٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
۷,۵۰۰
۵۰%
تومان