- طاقچه
- دفاع مقدس
- کتاب مهمان شام
- بریدهها
بریدههایی از کتاب مهمان شام
۴٫۷
(۸۳)
سید تا سال ۹۴ خادم الشهدا بود.
اینقدر از شهدا میگفت که همیشه دوستانش از سید میپرسیدند: سید جان انشاالله کی قراره بری؟! همه منتظر شهادت سید بودند.
صلوات
لهجه ترکیاش خیلی باحال بود. بچهها و بعضی از معلمها خیلی حرف زدن سید را دوست داشتند.
حتی تو دانشگاه هم یکبار به خاطر همین لهجهٔ خاصش کل کلاس خندیدند. استاد به شاگردها خورده گرفت، اما سید خیلی راحت گفت: استاد تقصیر ندارند، لهجه من واقعاً خنده داره!!
صلوات
مادر سید اگر در جمعی باشه که در اون جمع بوی غیبت بیاد، یا اونجا رو ترک میکنه یا صحبت رو عوض میکنه، نصیحتهاش خیلی روی دیگران تأثیرگذاره.
صلوات
یکی از بارزترین ویژگیهای سید، احترام فوق العادهاش به والدین بود. هر سال اسفند که بحث راهیان نور پیش میاومد میگفتیم سید امسال هم رفتنی هستی؟! میگفت معلوم نیست!؟ باید مادرم اجازه بده. اگر کارهای مادرم تموم شد من هم رفتنی هستم. تمام کارهای مربوط به خانه تکانی و.. را انجام میداد و بعد میرفت. هر وقت هم پیش ما به مادرش زنگ میزد میگفت: سلام مامان جان ... بچهها مسخره میکردند میگفتند چقدر بچه ننه ای!! این حرفها مال بچه سوسولهاست نه شما؟!
میگفت من کوچیکشم! نوکرشم! احترامش برام واجبه.
صلوات
برای سید رضایت خدا مهمتر از حرفهای مردم بود.
صلوات
پسرم مقید به بیت المال بود و به همین خاطر گاهی اوقات نمیتونست برخی اسرافها و.. رو تحمل کنه. به من میگفت من رو شاید اخراج کنند اما من خوشحال هستم که برای رضای خدا این کارها رو انجام دادم.
صلوات
در روایت امام صادق (ع) آمده است: کسی که خود را برای روزی خانوادهاش به زحمت میاندازد و کار میکند مانند رزمندهای است که در راه خدا میجنگد. اصول کافی جلد ۵ ص ۸۸
صلوات
تنها چیزی که برای من مهم بود روزی حلالی بود که عهد کردم بر سر سفره خانوادهام بگذارم، تا در تربیت دینی آنها موثر باشد و در پیشگاه الهی شرمنده نباشم.
صلوات
به شهید محمد رحیمی بسیار علاقمند بود. دائم به منزل این شهد رفت و آمد داشت. عاشق شهدای گمنام بود آرزو داشت مثل آنها شهید شود و اثری از او نباشد.
صلوات
داستان ابراهیمهادی که برای فرار از گناه موهایش را کچل کرده بود و لباس مندرسی پوشیده بود را خیلی تعریف میکرد. میگفت ببینید اینها کی بودند و به کجاها رسیدند!
صلوات
به دوستان سفارش میکرد: هر وقت وارد گود میشوید به نیت یک شهید ورزش کنید تا ورزش ما نیز برای رضای خدا باشد و شهدا اثری در زندگی ما داشته باشند.
صلوات
همیشه لبخند برلب داشت، به او سیدخندان میگفتند
صلوات
سید عاشق سینه سوختهٔ امام حسین (ع) بود. هر سال روز عاشورا نذر داشت با پای برهنه توی دستههای عزاداری باشد.
خاکپایدوستدارانخدا
مادر سید میلاد، معلم قرآن و مسئول هیئت بانوان محل بود. او بسیار در تربیت دینی فرزندانش کوشا بود. سید علاقه بسیار عجیبی به مادر داشت.
خاکپایدوستدارانخدا
با اینکه گاهی اوقات ساعت ۲ شب میخوابیدیم. خیلی وقتها سید نماز شبش را میخواند و من و دیگر دوستان را برای نماز صبح بیدار میکرد. خیلی حیا داشت، حتی یک بار هم سید به من نگفت شما که روحانی جمع ما هستی چرا نماز شب نمیخوانی؟
راصیه
سال ۹۲ در شلمچه بود دیدم که با پای برهنه زیر تیغ آفتاب با چه عشقی از زائرین پذیرائی میکرد. گفتم: سید چرا این همه به خودت سختی میدی؟ برو زیر سایه وایسا، میخندید خندههایی از ته دل.
راصیه
پیامبراکرم ۹ فرمودند: خداوند میفرماید من جانشین (شهید) در خانواده او هستم، هرکس رضایت آنها راجلب کند، رضایت مرا جلب کرده وهرکس آنها را به خشم آورد مرا به خشم آورده است. (مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص ۱۰)
راصیه
جا که کارش خیلی گیر میکرد میرفت سر مزار شهید رحیمی، مدتها خیره میشد به عکس شهید ومیگفت: حاج محمد این رسم رفاقت نیست! رفیقت مشکل داره چرا دستش رو نمیگیری؟ یه بار بین بچهها مشکل مهمی پیش اومد و باعث بروز مشکلات زیادی شد. با سید رفتیم سرمزار شهید رحیمی طبق معمول سید رفت وخیره به عکس شهید شروع به درد دل کرد.
باورش شاید خیلی سخت بود، اما به همین شهدا قسم چند ساعت بعد همهٔ اون مشکلات برطرف شد و شخصی که مسبب همه این مشکلات بود سر و کلهاش پیدا شد و قضیه به خیر گذشت.
راصیه
بچهها هم کم کم اومدن جمع شون ده بیست نفری شد. داد میزد و میگفت: بیایید عنایت حضرت زهرا (س) رو به خادمهاش ببینید. همین طور سینه میزدند و گریه میکردند. کم کم روضهٔ حضرت عباس (ع) عطش و بیآبی؛ بچهها همراه ابرهای آسمان چشمهاشون ابری شده بود و گریه میکردند. روحانی اردوگاه هم به جمع شون اضافه شد و مجلس روضهٔ عجیبی برقرار شد. نزدیک یک ساعت زیر بارون بچهها عزاداری کردند. هیچ کس خسته نمیشد.
راصیه
صدای شُرشُر باران در سکوت اردوگاه لذت خاصی داشت. سید گفت: کیشه (مرد) الان حال میده بریم زیر این بارون برای بیبی حضرت زهرا (س) سینه بزنیم، گفتم سید چی داری میگی الان چه وقت سینه زدنه؟ اون هم زیر این بارون؟! دیونه شدی؟! گفت: من دیونهٔ اهل بیتم.
داداش ما که رفتیم. شروع کرد وسط اردوگاه زیر اون بارن شدید سینه زدن، ایام فاطمیه بود. ذکر یا زهرا یا زهرا (س) میگفت و سینه میزد، من هم هوس کردم و رفتم. چند دقیقه بیشتر نتونستم زیر اون بارون بمونم. سراپا خیس شدم. سریع برگشتم.
راصیه
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
۷,۵۰۰۵۰%
تومان