بریده‌هایی از کتاب به همه بگو دوستت دارم

کسی انگار پله های زندگی‌ام را سر و ته کرده است!

وقتی برای ِ انسان‌ها کلمه ی ِ "زندگی " با حروف "زن " آغاز می‌شود … دیگر این ملامت ِ ما چیست که چرا آدم از دست ِ حوا سیب خورد!

مهم نیست که دیگر هیچ چیز برای َت مهم نیست! مهم من َم که دیگر تو برای َم مهم نیست!

صادقانه بگویم که من هنوز هم ندانستم تو پاییزی! یا پاییز پاییز!

دو قلب دارم ! یکی در طرف چپ و دیگری در طرف راست آغوش َت را تنگ تر کن ... من این تن دو قلب را دوست دارم!

هنوز ایستاده‌ام و به تو می‌خندم بزن ... ای روزگار تازیانه بزن من هرگز ناله نخواهم کرد تو که خوب می‌دانی گندمزار هر چه پر بارتر باشد داس‌ها بیشتر به دل َش زخم می‌زنند!

دو قلب دارم ! یکی در طرف چپ و دیگری در طرف راست آغوش َت را تنگ تر کن ... من این تن دو قلب را دوست دارم!

جان َم به لب َم رسیده تنها یک رویا بود! تو هرگز به لب َم نمی‌رسی!

به یک نگاه دل دادن که نام َش عاشقی نیست! می‌دانی ... بعد از رفتن َت حجت بر من تمام شد که چشم‌ها همیشه هم برهان دیدن، نمی‌باشند!

زمینی که در آن تنها واقعیت زندگی مرگ است! و عشق تنها حقیقتی، که حقیقت ندارد!

آرزو دارم در آسمان‌ها زمینی داشته باشم

روا نیست چای زندگی را تلخ نوشیدن

باد آورده را باد می‌برد! شاید تو هم پَر ِ کاه بودی!

تو هیچ وقت طاقت اشک‌های َم را نداشتی

باور کن که غم ها هم می‌گذرند یک رود همیشه که یک جا باقی، نمی‌ماند!

مهم نیست که دیگر هیچ چیز برای َت مهم نیست! مهم من َم که دیگر تو برای َم مهم نیست!

ملاک بلوغ سن شناسنامه‌ای نیست ! آدم با درد بزرگ می‌شود آدم با درد قد می‌کشد فرقی نمی‌کند نر یا ماده آدم با درد مرد می‌شود!

تو هیچ وقت آشپز خوبی نخواهی شد! ببین ... دوباره دلی را که به تو داده بود َم، سوزاندی!

از تو خسته نمی‌شوم! مثل انسان‌ها، از کشیدن نفس!

من را نفس َش می‌خواند اما نمی‌دانم چرا وقتی که مرا ترک کرد بی نفس، هرگز نمرد!