از آن دور معرکه کارزارـ بیشتر به یک جشن آتشبازی شباهت داشت تا هر چیز دیگر، اما میدانستم که در آنجا، هر لحظه، دهها تن به خاک و خون میغلتند. میکشند و کشته میشوند. قلبها تندتر میتپند. قلبها از تپش باز میمانند. زندگی تفسیر میشود. زندگی به کام مرگ در میغلتد...