بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب گزینه اشعار مهدی اخوان ثالث | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب گزینه اشعار مهدی اخوان ثالث

بریده‌هایی از کتاب گزینه اشعار مهدی اخوان ثالث

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۲۷ رأی
۴٫۳
(۲۷)
ما فاتحانِ شهرهای رفته بر بادیم. با صدائی ناتوان‌تر زانکه بیرون آید از سینه. راویانِ قصّه‌های رفته از یادیم. کس به چیزی، یا پشیزی، برنگیرد سکّه‌هامانرا. گوئی از شاهی‌ست بیگانه. یا زمیری دودمانش منقرض گشته. گاهگاه بیدار میخواهیم شد زین خواب جادوئی، همچو خواب همگنانِ غار، چشم میمالیم و میگوئیم: آنک، طرفه قصرِ زرنگارِ صبح شیرینکار، لیک بی‌مرگ‌ست دقیانوس. وای، وای، افسوس.»
mobina
به جو باز آمد آب رفته، ماهی مُرده بود امّا!
|ݐ.الف
هان، کجاست؟ پایتخت این دژآئین قرنِ پرآشوب. قرن شکلک چهر. بر گذشته از مدار ماه، لیک بس دور از قرار مهر. قرن خون‌آشام، قرن وحشتناک‌تر پیغام، کاندران با فضلۀ موهومِ مرغ دور پروازی چار رکن هفت اقلیم خدا را در زمانی برمی‌آشوبند.
littel dark age(محمد)
انگار در من گریه می‌کرد ابر. من خیس و خواب‌آلود [بغضم در گلو چتری که دارد می‌گشاید چنگ انگار بر من گریه می‌کرد ابر.
شمع
شب‌ست و غم گرفته چارسویم. بیا ای دوست، بنشین روبرویم. بیا تا قصه غم را و شب را، اگر خوابت نمی‌آید، بگویم؛   درخت، خشک باری هم ندارد. نه‌تنها گل، که خاری هم ندارد. بیا ای ابر، بر باغی بگرییم، که امید بهاری هم ندارد.
mobina
اگر دوریم اگر نزدیک بیا با هم بگرییم ای چو من تاریک
|ݐ.الف
همچو آن صیاد ناکامی که هر شب خسته و غمگین، تورش اندر دست، هیچش اندر تور، میسپارد راه خود را، دور
|ݐ.الف
گرچه خاموشی سرآغاز فراموشی‌ست، خامشی بهتر،
شمع
افسوس آن سقف بلند آرزوهای نجیب ما. و آن باغ بیدار و برومندی که اشجارش در هر کناری ناگهان می‌شد صلیب ما. افسوس.
mobina
دلم، گهواره غمهای عالم ز مشرق تا به مغرب تاب می‌خورد!
|ݐ.الف
چون به اینجا می‌رسم، از خویش می‌پرسم همچو بسیاری که می‌دانم، منهم آیا راستی از مرگ می‌ترسم؟
شمع
هرچند که تازه می‌کنی دَردَم، ای صبح، سلام بر تو، خوش بَردَم!
mobina
زنده دارد زنده‌دل دم را. هر کجا، هرگاه اوج بخشد کیفیت کم را. گفت‌وگو بس، ماجرا کوتاه، ما اگر مستیم. بیگمان هستیم.
mobina
خشکید و کویر لوت شد دریامان امروز بدو بدتر از آن فردامان زین تیره‌دل دیو صفت مشتی شمر چون آخرت یزید شد دنیامان.
mobina
مگر دیگر فروغ ایزدی آذر مقدس نیست؟ مگر آن هفت انوشه خوابشان بس نیست؟ زمین گندید، آیا برفراز آسمان کس نیست؟
روح الله حیدری
و چرا هم باج، هم تاراج؟   آه! باری دور بادت این چراها از دل فارغ. که حقیقت زهرباران می‌کند کامت؛ و به تلخی می‌پراند از سَرَت، این خوابک شیرین افسانه. بعد از آن محروم خواهی مانْد از شادی. سبزه‌ها را زهر خواهی دید، وانگه دامْ، در اطراف هر دانه. و پرستوهای شادی خاطرت را ترک می‌گویند. و چه غمگین‌ست و پر فریاد وحشت، خالیِ لانه. و چه تاریک‌ست، تنهائی. و چه دردآلود، گردآلودی متروک. و چه دهشتناک، کوکو گفتن خاموش ویرانه. دیگر آنگه ابر غمها خیمه خواهد زد، بر دلت، این دّره تاریک، با چتر زمستانه،...
mobina
چه بود؟ این تیرِ بیرحم از کجا آمد؟ که غمگین باغ بی‌آواز ما را باز درین محرومی و عریانیِ پائیز، بدینسان ناگهان خاموش و خالی کرد از آن تنها و تنها قمریِ محزون و خوشخوان نیز؟ چه وحشتناک! نمی‌آید مرا باور. و من با این شبیخونهایِ بیشرمانه و شومی که دارد مرگ بدم می‌آید از این زندگی دیگر.
mobina
ما چون دو دریچه، روبروی هم، آگاه ز هر بگومگوی هم. هر روز سلام و پرسش و خنده، هر روز قرار روز آینده. عمر آینۀ بهشت، امّا... آه بیش از شب و روزِ تیر و دی کوتاه اکنون دل من شکسته و خسته‌ست، زیرا یکی از دریچه‌ها بسته‌ست. نه مهر فسون، نه ماه جادو کرد، نفرین به سفر، که هرچه کرد او کرد.
mobina
«هی، فلانی! زندگی شاید همین باشد؟ یک فریبِ ساده و کوچک. آن هم از دستِ عزیزی که تو دنیا را جز برای او و جز با او نمی‌خواهی. من گمانم زندگی باید همین باشد.
abbas5549
رهایی را اگر راهی‌ست، جز از راهی که روید زان گلی، خاری، گیاهی نیست...»
abbas5549

حجم

۱۸۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۴۰۸ صفحه

حجم

۱۸۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۴۰۸ صفحه

قیمت:
۱۳۵,۰۰۰
۱۰۸,۰۰۰
۲۰%
تومان