بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نیما یوشیج | صفحه ۲۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب نیما یوشیج

بریده‌هایی از کتاب نیما یوشیج

نویسنده:نیما یوشیج
انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۲۹۸ رأی
۴٫۴
(۲۹۸)
چند داری جان من در بند ، چند ؟ بگسل آخر از من بیچاره بند
پینی
یک شبی تنها بدم در کوهسار سر به زانوی تفکر برده پیش محو گشته در پریشانی خویش زار می نالیدم از خامی خود در نخستین درد و نکامی خود
پینی
او نداند چیست این اوضاع شوم این مذاهب ، این سیاست ، وین رسوم
هستی
دائما نالیدن و بیچارگی نیست ای غافل ! قرار زیستن
هستی
من چو آن شخصم که از بهر صدف کردم عمر خود به هر آبی تلف
هستی
بی تو یک لحظه نخواهم زندگی خیر بینی ، باش در پایندگی
هستی
بگذار بخواب اندر ایم کز شومی گردش زمانه یکدم کمتر به یاد آرم و آزاد شوم ز هر فسانه بگذار که چشم ها ببندد کمتر به من این جهان بخندد
کاربر ۲۸۹۶۲۸۹
راست گویند این که : من دیوانه ام در پی اوهام یا افسانه ام زان که بر ضد جهان گویم سخن یا جهان دیوانه باشد یا که من بلکه از دیوانگان هم بدترم زان که مردم دیگر و من دیگرم هر چه در عالم نظر می افکنم خویش را دذ شور و شر می افکنم
کاربر ۲۸۹۶۲۸۹
زندگی در شهر فرساید مرا صحبت شهری بیازارد مرا خوب دیدم شهر و کار اهل شهر گفته ها و روزگار اهل شهر صحبت شهری پر از عیب و ضر است پر ز تقلید و پر از کید و شر است شهر باشد منبع بس مفسده بس بدی ، بس فتنه ها ، بس بیهده تا که این وضع است در پایندگی نیست هرگز شهر جای زندگی
کاربر ۲۸۹۶۲۸۹
هر کجا فتنه بود و شب و کین مردمی ، مردمی کرده نابود
ایران آزاد
من چهره ام گرفته من قایقم نشسته به خشکی مقصود من ز حرفم معلوم بر شماست: یک دست بی صداست من، دست من کمک ز دست شما می کند طلب. فریاد من شکسته اگر در گلو، وگر فریاد من رسا من از برای راه خلاص خود و شما فریاد می زنم. فریاد می زنم!
elinow
آن که کمتر قدر تو داند درست در میانخویش ونزدیکان توست
مرضیه صادقی 1385
نور حق پیداست ،‌ لیکن خلق کور کور را چه سود پیش چشم نور ؟
مرضیه صادقی 1385
خنده با گریه بیامیخته
ms.monisa
آنچه دیدی ، ز خود دیدی و بس
R
لیک ، ای عشق ، این همه از کار توست
R
گرچه دانم دشمن سخت من اوست
parisa
آدم کم تجربه ظاهر پرست ز آفت و شر زمان هرگز نرست
parisa
هر چه کردم که از او گردم رها در نهان می گفت با من این ندا بایدت جویی همیشه وصل او که فکنده ست او تو را در جست و جو ترک آن زیبارخ فرخنده حال از محال است ، از محال است از محال
parisa
من ندانم با که گویم شرح درد قصه ی رنگ پریده ، خون سرد ؟
پرنده _پرواز.

حجم

۴۹٫۵ کیلوبایت

حجم

۴۹٫۵ کیلوبایت

قیمت:
رایگان