بریدههایی از کتاب عمان سامانی
۴٫۷
(۲۷)
هر که را اسرار حق آموختند
مهر کردند ودهانش دوختند
しᝪᐯᗴ ᗰᗴᗩᑎᔑ ᖴᏆᏀᕼᎢᏆᑎᏀ
کیست این پنهان مرادر جان و تن
کز زبان من همی گوید سخن؟
این که گوید از لب من راز کیست
بنگرید این صاحب آواز کیست؟
مادربزرگ علی💝
زن مگو مرد آفرین روزگار
زن مگو بنت الجلال اخت الوقار
زن مگو خاک درش نقش جبین
زن مگو، دست خدا در آستین
مادربزرگ علی💝
دردا که ما ز مقصد خوددورتر شدیم
نزدیکتر هر آنچه نهادیم گام را
مادربزرگ علی💝
باز دل را نوبت بیماری ست
ای پرستاران زمان یاریست
جستجویی از گرفتاران کنید
پرسشی از حال بیماران کنید
«عاشقی پیداست از زاری دل
نیست بیماری چو بیماری دل
پای تا فرقش گرفتار تب است
سرگران از ذکر یارب یارب ست
مادربزرگ علی💝
وقتی از دانندهیی کردم سؤال
که مرا آگه کن ای دانای حال
با همه سعیی که در رفتن نمود
رجعت اکبر ز میدان از چه بود؟
اینکه میگویند: بود از بهر آب
شوق آب آورد او را سوی باب
خود همی دید اینکه طفلان از عطش
هر یکی در گوشهیی بنموده غش
تیغ زیر دست و زیر پا، عقاب
موجزن شطش به پیش رو، ز آب
بایدش رو آوریدن سوی شط
خویش رادر شط درافکندن چو بط
گر درین رازیست ای دانای راز
دامن این راز را میکن فراز
آیه
شاه را، زینب چه میگوید جواب
گفت زینب در جواب آن شاه را:
کای فروزان کرده مهر و ماه را
عشق را، از یک مشیمه ازادهایم
لب به یک پستان غم بنهادهایم
تربیت بودهست بر یک دوشمان
پرورش در جیب یک آغوشمان
تا کنیم این راه را مستانه طی
هر دو از یک جام خوردستیم می
هر دو در انجام طاعت کاملیم
هر یکی امر دگر را حاملیم
تو شهادت جستی ای سبط رسول
من اسیری را به جان کردم قبول
sumit
رو که در یک دل نمیگنجد دو دوست
noir
کیست این پنهان مرادر جان و تن
کز زبان من همی گوید سخن؟
این که گوید از لب من راز کیست
بنگرید این صاحب آواز کیست؟
در من اینسان خود نمایی میکند
ادعای آشنایی میکند
کیست این گویا و شنوا در تنم؟
باورم یارب نیاید کاین منم!
متصلتر با همه دوری به من
ازنگه با چشم و از لب با سخن!
خوش پریشان با منش گفتارهاست
در پریشان گوئیش اسرارهاست
مهدی
آری از قسمت نمیباید گریخت
عین الطافست ساقی هرچه ریخت
しᝪᐯᗴ ᗰᗴᗩᑎᔑ ᖴᏆᏀᕼᎢᏆᑎᏀ
گه دلم پیش تو گاهی پیش اوست
noir
سبحانک لانحصی ثنآء علیک انت کما اثنیت علی نفسک و فوق ما یقول القائلون.
♡sana.m♡
معشوق مطلقی را حمد و ستایش سزاست جل جلاله که تمام موجودات عاشق مقید اویند.
فاطمه ناظریان
گوش عشق، آری زبان خواهد زعشق
فهم عشق آری بیان خواهد ز عشق
با زبان دیگر این آواز نیست
گوش دیگر، محرم اسرار نیست
ای سخنگو، لحظهیی خاموش باش
ای زبان، از پای تا سر گوش باش
تا ببینم از سر صدق و صواب
شاه را، زینب چه میگوید جواب
دِلنشان
آنکه از پیشش سلام آوردهیی
و آنکه از نزدش پیام آوردهیی
بی حجاب اینک هم آغوش من ست
بی تو رازش جمله در گوش منست
shariaty
راه باریکست و شب تاریک و چاه از حد فزون
دستگیری کن خدا را، تا نلغزد پای من
mohdiu
گر سیر کعبه و دیر، ور خانقاه کردم
غیر از تو کس ندیدم هر جانگاه کردم
قصد و مرادم از سیر، روی تو بود لاغیر
گر سیر کعبه و دیر ور خانقاه کردم
اثبات وحدت تو موقوف بد به الا
تا نفی ما سوی را بالا اله کردم
جز دعوی اناالحق نشنیدم از گیاهی
گوش دل از حقیقت بر هر گیاه کردم
hassan 8481 8481
سرخوش از صهبای آگاهی شدم
دیگر اینجا زینب اللهی شدم
احسان امینی
جز دعوی اناالحق نشنیدم از گیاهی
گوش دل از حقیقت بر هر گیاه کردم
hoda.amer
زندگانی چیست دانی؟ جان منور داشتن
بوستان معرفت را تازه و تر داشتن
میلاد مخلصی
حجم
۵۱٫۹ کیلوبایت
حجم
۵۱٫۹ کیلوبایت
قیمت:
رایگان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد