بریده‌های کتاب زیر پوست جنگ
کتاب زیر پوست جنگ اثر وحید خضاب

کتاب زیر پوست جنگ

نویسنده:وحید خضاب
انتشارات:نشر نارگل
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۱۳ رأیخواندن نظرات
یکی از موارد بسیار عجیب و نادر تاریخی این است که وقتی صدام (با کنار زدن البکر) قدرت را در دست گرفت و مدت کوتاهی بعد جنگ را به راه انداخت، در این زمان، رقابت شدیدی بین بلوک غرب و بلوک کمونیستی (شرق) بر سر دوستی با صدام به راه افتاد و رقابت شدیدی برای کمک به او و پشتیبانی برای رفع همهٔ احتیاجات نظامی و غیرنظامی‌اش به وجود آمد. حتی یک کشور را هم در این بین استثنا نمی‌کنم، همهٔ کشورهای غربی به صورت کامل، چه اروپایی و چه آمریکایی، از صدام حمایت کردند و او را با پول، سلاح و همهٔ امکانات پشتیبانی کردند؛ شوروی هم همین‌طور. و این واقعاً یک مسئلهٔ نادر و عجیب تاریخی است که صدام حسین در این نقطه از تاریخ، دو قطب جهانی را (در حمایت از خود) به نقطهٔ اشتراک رسانده بود
Saman
مهم‌ترین انواع سلاح که در دورهٔ جنگ از سوئیس به عراق صادر شد چه بود؟ راستش من خودم هم از این موضوع غافلگیر شدم، (تا پیش از آن) خیال می‌کردم سوئیس... فکر می‌کردی سوئیس فقط شکلات است و شیر خشک «نیدو» و... و ساعت و این‌جور چیزها. ولی صنایع نظامی پیشرفته‌ای داشتند و خصوصاً چیزهایی که با فناوری‌های بسیار دقیق مرتبط می‌شد. یادم می‌آید _ البته این‌ها چیزی نیست که من آن‌ها را خوب بشناسم، ولی مسائل خیلی اساسی را آن‌طور که از هیئت‌هایی که به سوئیس می‌آمدند دستگیرم شد _ مهم‌ترین چیزی که داشتند، توپ‌های ضدهوایی بود.
غلام رضا حافظی
ما مسلمانیم ولی معتقدیم وقتی که حکومت و دین و یا دین و حکومت در یکدیگر دخالت کنند، مردم از هم خواهند پاشید و این در همه‌جا و در هر دین و در بین هر قومی صادق است و این امر منحصر به دین اسلام نیست. به این جهت می‌دیدم که مردم از هم می‌پاشند و ما عذاب می‌کشیدیم. ممکن است در نقطه‌ای دیگر از دنیا اجتهاد افراد دیگر با اجتهاد ما مغایرت داشته باشد، ولی با وجود احترام ما به آرای دیگران، نمی‌توانستیم اجتهاد امام خمینی و یا هر کس دیگر را بپذیریم.
ehsan fatahi
مهم‌ترین انواع سلاح که در دورهٔ جنگ از سوئیس به عراق صادر شد چه بود؟ راستش من خودم هم از این موضوع غافلگیر شدم، (تا پیش از آن) خیال می‌کردم سوئیس... فکر می‌کردی سوئیس فقط شکلات است و شیر خشک «نیدو» و... و ساعت و این‌جور چیزها. ولی صنایع نظامی پیشرفته‌ای داشتند و خصوصاً چیزهایی که با فناوری‌های بسیار دقیق مرتبط می‌شد.
Sobhan Naghizadeh
جامعه از اساس ویران شد. آن انسجام شیرین که جامعهٔ عراق به آن مشهور بود، به‌کلی ویران شد. جامعه عراق پاک بود، پاک از مواد مخدر، اخلاق پاک، به دور از تعصبات طایفه‌ای و خونی و دینی؛ والله مطلقاً (از این چیزها وجود نداشت). حقیقتاً تصویر کلاً عوض شد. خیلی نادر ممکن بود خانه‌ای در بغداد یا در مابقی استان‌ها ببینی که بر سردر آن خانه، پرچم سیاه به این معنا که شهیده داده‌اند، نزده باشند. یعنی یک اوضاع واقعاً وحشتناک. بحث این بود که در آن جلسه‌ای که در سال ۱۹۸۳ در آن حاضر شدی، یعنی پنج سال پیش از اتمام جنگ، بحث می‌کردند. مشکلات (پنج سال بعد)، حداقل دو یا سه برابر شد؟ قطعاً، بله.
غلام رضا حافظی
حالا روی چه حسابی به من می‌گویی دیپلماسی خرابت کرده است؟" گفت: "انتظار داری بگویم خراب نیستی؟ در حالی که داری این‌طور (دربارهٔ ایران) حرف می‌زنی." این‌جا بود که احساس سرخوردگی کردم. ادامه داد: "کدام صلح؟ کدام حل مشکل بین ما و ایران؟ صلاح! این فرصت شاید در هر قرن یک بار هم پیش نیاید. آن‌ها (ایرانی‌ها) اهواز را از ما (امت عرب!) گرفتند، شط‌العرب (اروندرود) را از ما گرفتند، به ما تعدی کردند، تهدیدمان می‌کنند، انقلاب‌شان را به کشور ما صادر می‌کنند. الان ما فرصت مناسبی داریم؛ آن‌ها از هم فروپاشیده‌اند، ارتش‌شان تکه‌پاره است، نیروهای‌شان پراکنده شده، بین خودشان درگیرند، برخی‌ها برخی دیگر را می‌کشند، پس ما الان فرصتی تاریخی در اختیار داریم تا همهٔ حقوق‌مان را بازگردانیم. و این را به تو می‌گویم، خودت را به عنوان نمایندهٔ عراق در سازمان ملل آماده کن! من می‌خواهم بروم و به آن‌ها ضربه‌ای بزنم که همهٔ کرهٔ زمین صدایش را بشنوند و همهٔ حقوق‌مان را به صورت کامل بازپس بگیرم."
غلام رضا حافظی
بله، به عنوان بهانه‌ای مثلاً برای دفع تعدی. که برای دفع تجاوز وارد نبرد شود. این engagement (این‌طور ایجاد شد که) یک درگیری به وجود آمد. به این شکل که یک هواپیمای ساخت فرانسهٔ متعلق به (نیروی هوایی) عراق، با چند موشک یا یک موشک اگزوست، به ناوچهٔ آمریکایی «استارک» در آب‌های خلیج (فارس) حمله کرد و ۳۷ سرنشین آن کشته شدند. با هماهنگی آمریکایی _ عراقی؟ البته بعدها همه‌چیز آشکار شد، چون (در آن زمان) عراق رسماً بابت این حادثه عذرخواهی کرد و گفت که ناخواسته بوده است و «نزار حمدون» که آن موقع کفیل وزارت خارجه بود به واشنگتن رفت و به خانواده‌های قربانیان غرامت پراخت شد، لذا مسئله سرّی نبود. ولی (این‌طور) اعلام شد که حمله از سوی ایران بوده و آمریکا به این شکل وارد جنگ شد؟
احمد سلیمانی
صدام حسین از ابتدا همان‌طور بود که خودت از دیدارت با البکر در سال ۱۹۷۴ تعریف کردی که (البکر) گفت: "ما همه‌مان پیش صدام اسیریم." صدام با سربازانی که در صحنهٔ نبرد بودند چه رفتاری داشت؟ با فرماندهان نظامی؟ (آیا طوری رفتار می‌کرد) که آن‌ها هم در دفاع‌شان در نبرد، (مثل سیاسیون) اسیر او باشند؟ چشم و گوش‌ها (ی صدام)، منظورم همراه‌ها (است، این‌ها با نظامیان بودند). هر فرمانده‌ای، یعنی فرمانده سپاه یا لشکر یا تیپ و غیره می‌دانستند، مثلاً فرمانده یک تیپ، یک همراه نظامی داشت. گاهی یک انسان خبررسان عادی بود که او را با الفاظ نظامی توصیف می‌کردند؛ یعنی یک سرباز ساده یا یک افسر صف ساده بود. طبق دستوراتی که طبیعتاً از بغداد داشت، با دفتر «قُصَی» تماس می‌گرفت. این افراد مسئول بودند فرماندهان و امرای نظامی و فرماندهان تیپ‌ها و گردان‌ها و غیره را زیر نظر بگیرند و هر کس این دستور را انجام نمی‌داد، خودش را در معرض مجازات و یا حتی مرگ قرار می‌داد. یعنی این بیچاره‌ها مجبور بودند از فرمانده یا مافوق‌شان جاسوسی کنند. واقعاً این وضع حتی در نیروهای مسلح هم جریان داشت.
غلام رضا حافظی
در حقیقت با وجود کارگران مصری _ که کارهای غیرنظامی در اختیار آن‌ها بود _ (پیدا کردن شغل، سخت شده بود). یعنی در آن موقع حدوداً سه میلیون کارگر از برادران مصری در عراق بودند. مابقی عراقی‌ها در ارتش بودند؟ بله، عراقی‌ها در ارتش بودند. یعنی اقتصاد (عراق) دست مصری‌ها بود؟ دست مصری‌ها بود. البته من از این موضوع انتقاد نمی‌کنم، فقط دارم حقیقت را برایت می‌گویم. خب حالا با مصری‌ها چه‌جور باید رفتار می‌شد؟ (آیا می‌شد) ناگهان بروی سراغ‌شان و بگویی ارتش برگشته است و آن‌ها را از کار بیرون کنی (که بازنشسته‌های ارتش بروند سر کار آن‌ها)! یعنی پیچیدگی‌های زیادی وجود داشت. یعنی در پس قضیه، مشکلات اجتماعی، اقتصادی و روانی وجود داشت.
غلام رضا حافظی
۱۹۸۷ (۱۳ شهریور ۱۳۶۶)، یعنی قبل از پذیرش آتش‌بس. آن موقع سفیر آمریکا در سوئیس یک زن بود. این خانم رئیس ستاد انتخاباتی رئیس‌جمهور آمریکا «رونالد ریگان» بود و به عنوان پاداش، به سمت سفیر آمریکا در سوئیس منصوب شده بود. من با خودم گفتم ممکن است (در روز جشن و هنگامی که با هم مواجه شدیم،) با شدت برخورد کند، چون به‌اصطلاح هنوز خون‌های آمریکایی ریخته شده در آن حادثه داغ بود. ولی شوکه شدم، چون دیدم آن خانم سفیر به‌گرمی با من دست داد و گفت: ".Mr. ambassador! Well done" (یعنی آقای سفیر! خوب انجام شد). عجب! والله العظیم. هواپیمای شما یک ناوچهٔ آن‌ها را منهدم کرده و ۳۷ سرنشین آن را کشته بود و آن وقت خانم سفیر به تو می‌گفت «!well done»؟ والله می‌گفت «Mr! well done».
غلام رضا حافظی

حجم

۱٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

حجم

۱٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

قیمت:
۸,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد