بریدههایی از کتاب رقص زندگی
۴٫۴
(۵)
جنازهی گذشته را از روی دوشِ دلِ خود بردار
و زمین بگذار.
عاطفه
طبیبِ خوب آن است که علتهای بیماری را تشخیص دهد و مداوا کند.
طبیبی که به علایم بیماری توجه میکند
و از علتها درمیگذرد،
طبیبِ خوبی نیست.
اگر علتها باقی بمانند،
بیماری در جایی دیگر از بدن
و در زمانی دیگر
بازخواهد گشت.
عاطفه
شمعِ وجودِ خود را روشن کن
و به اندازهی روشنایی آن،
از تیرگی ظلمت کم کن.
نه در بندِ گناهکاران باش
و نه در بندِ قدیسان.
به خود بپرداز.
عاطفه
اما فراموش نکن که سکه دو رو دارد.
هرگناهکاری میتواند،
با یک چرخشِ جانانه،
در عرضِ چند ثانیه،
تبدیل به قدیسی شود.
هرقدیسی ممکن است،
در عرضِ چند ثانیه،
با چرخشی صدوهشتاد درجهای،
به گناهکاری تبدیل شود.
عاطفه
هرآن چیزی که تو را
هشیارتر،
آگاهتر،
بیدارتر،
آرامتر،
ساکتتر،
رقصانتر،
خندانتر
و پُرشورتر میکند،
درست است و خوب است.
عاطفه
نَفْسِ قضاوت در موردِ دیگران،
عملی سخیف و نامؤمنانه است.
با وجودِ این،
بسیاری خود را دیندار میدانند
و آدمها را به خوب و بد تقسیم میکنند.
آنها متکبرانه خود را
قاضی فضیلتها و رذیلتهای مردمان میدانند.
آنها نمیدانند که یک عمل را نمیتوان مبنای قضاوت در موردِ تمامی زندگی فرد قرار داد.
آنها نمیدانند خدایی کردن
و آدمها را درترازوی نامیزانِ ذهن سنجیدن،
خود زشتترین کار است.
عاطفه
ملکوت در درونِ توست.
راه تویی،
رهرو تویی،
راهبر تویی،
منزل نیز تویی.
اگر از پوستینِ گوسفندی بیرون بیایی،
اگر شیرانه بغرّی و عقابوار به پرواز درآیی،
ملکوت را در خویشتن تحقق بخشیدهای.
عرشِ خداوند در آسمانها نیست،
در دلِ انسانِ راستین است.
پریوش
عملِ تو باید از دلِ تو بجوشد
و جاری شود.
عملِ تو نباید واکنش باشد.
کسی میآید
و تو را میستاید و بادَت میکند؛
خوشحال میشوی.
دیگری میآید
و از تو انتقاد میکند
و بادَت را خالی میکند؛
خشمگین میشوی.
هردوی این حالات، واکنشاَند؛
کنِشِ دلِ تو نیستند.
Mahe Kamel
تلاش برای تحمیلِ ندامت،
موجبِ افزایشِ قساوتِ قلبِ خطاکار میشود.
اصولاً خوبیها را نمیتوان به کسی تحمیل کرد.
خوبیها را باید در روشنایی نشان داد.
زیباییها را باید در روشنایی به نمایش گذاشت.
همین کافیست.
Mahe Kamel
عشق،
در هرکجا که خود را آزاد ببیند،
میماند.
عشق،
آنگاه به اندیشهی گریز میافتد که
خود را در قفس ببیند.
Mahe Kamel
برای هر پرسشی سه پاسخ وجود دارد:
پاسخِ تو،
پاسخِ من،
و پاسخی که صحیح است.
عاطفه
همچون برگی خشکیده،
خود را به دستِ بادِ لطفِ خداوند بسپار.
عاطفه
اگر مستِ خدا شوی،
موسیقیای را میشنوی که
هیچ سازی قادر به نواختنش نیست.
اگر مستِ خدا شوی،
شاعر میشوی
و شعری میسرایی که
هیچ کلمهای گنجایش آن را ندارد.
عاطفه
توانِ تفکرِ خود را به کار ببر
و جیره خوارِ اندیشهی دیگران نباش.
نگذار دیگران به جای تو فکر کنند.
عاطفه
اگر پدیدهها،
از جمله خودمان را،
با دقت بررسی کنیم، درمییابیم که
همهی چیزها مُرکباند.
ما از چیزهای گوناگونترکیب و ساخته شدهایم.
ما از پدر و مادر، از پدربزرگ و مادربزرگ، از بدنمان، از احساساتمان، از اندیشهمان، از صورتبندی ذهنیمان، از خاک، از نورِ خورشید، از آب و بسیاری چیزهای دیگر ساخته شدهایم
عاطفه
روانکاوی هنگامیکامل میشود که هرسه دستهی انسانها را مدّ نظر قرار بدهد:
انسانهایی که رؤیاهای بیمارگونه دارند،
انسانهایی که رؤیاهای سالم دارند
و انسانهایی که هیچ رؤیایی ندارند.
دستهی اخیر،
به فراسوی امیدها و آرزوها رفتهاند
عاطفه
انسان علاقهی عجیبی به مفاهیم دارد.
مفاهیم،
حجابِ دیدنِ واقعیتها هستند.
تو دوست داری
دربارهی زیباییهای یک گُل،
مطلب بخوانی،
اما دوست نداری خودِ گُل را ببینی.
توصیفِ غروب،
برای تو،
زیباتر از خودِ غروب است.
عاطفه
خدا، نَفْس و نَفَسِ زندگیست.
زنده باش!
با تمامِ وجودِ خود
و با همهی امکاناتِ انسانی خویش،
زندگی کن.
بهار
خدا،
حقیقتِ ماست؛
حقیقتی که نه زاده میشود
و نه میمیرد.
به همین دلیل است که
با اعتماد به خداوند،
با اتکا به حقیقتِ غایی خویش،
از حُزن و خوف رهایی مییابیم.
بهار
هرگز حکایت نویسِ یافتههای دیگران نباش؛
آنگونه باش که دیگران حکایتهای تازه و ناشنیدهی تو را بنویسند و بازگویند.
جمع آوری یافتههای دیگران،
ممکن است مایهی تفاخر باشد،
اما روشنی نمیآفریند،
بلکه نَفْس را جسورتر
و حساسیتِ دلِ تو را کندتر میکند.
بهار
حجم
۱۳۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۴۲۴ صفحه
حجم
۱۳۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۴۲۴ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان