بریدههایی از کتاب بیدل دهلوی
۴٫۱
(۶۳)
مشکلی نیست ز خود رفتن اگر پا باشد
Juror #8
گوشهٔ بیخبری وسعت دیگر دارد
Juror #8
بالقوهٔ حاجتها در دست دعا باشد
Juror #8
پر آسان است ازین دریا گذشتن
ز پشت پا اگر پل میتوان کرد
Juror #8
به مستی جزو را کل میتوان کرد
Juror #8
به هر جا سطری از زلفش نوبسند
قلم از شاخ سنبل میتوان کرد
Juror #8
به هر محفلکه زلفش سایه افکند
ز دود شمع کاکل میتوان کرد
Juror #8
دین شیخ اگر این است فسق پارساییهاست
Juror #8
دامن خود گیر و از تشویش دهر آزاد باش
Juror #8
هرکجا رفتم نرفتم نیمگام از خود برون
صد قیامت رفت وامروز مرا فردا نکرد
Juror #8
عمرها شد آمد و رفت نفس جان میکند
ما و من بیرون در فرسود و در دل جا نکرد
Juror #8
وضع آغوش وصل ممکن نیست
از دو عالم کنار خواهم کرد
آسمان سرنگون بیکاریست
منکه هیچم چه کار خواهم کرد
Juror #8
به چنین جنونکدهٔ ستم، ز تظلم توکراست غم
به هزار خون تپد از الم،که رگی به نیشتری رسد
Juror #8
ز معاملات جهان کد، تو برآکزین همه دام و دد
عفف سگی به سگی خورد، لگد خری به خری رسد
Juror #8
تب شوق که میجوشد ز مغز استخوان من
که از نبضم چوتار شمع آتش میجهد بیرون
Juror #8
سراغ عافیت از برگ برگ این چمن جستم
کجا آرام کو راحت جهانی میتپد در خون
Juror #8
به ذوق دانه و آب از قفس نتوان شدن ممنون
Juror #8
آن جلوه که بیرون خیالست خیالش
دیدیم به رنگی که ندیدیم به رنگی
Juror #8
ای آب رخ از خاک درت دیدهٔ تر را
سرمایه ز خونگرمی داغ تو جگر را
تاگشت خیال تو دلیل ره شوقم
جوشیدن اشک آبله پاکرد نظر را
Juror #8
ای بیخبر از فیض اثرهای ندامت
ترسم نفشاری به مژه دامن تر را
Juror #8
حجم
۱٫۳ مگابایت
حجم
۱٫۳ مگابایت
قیمت:
رایگان