بریدههایی از کتاب ابوسعید ابوالخیر
۴٫۴
(۶۹)
آن یار که عهد دوستداری بشکست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
میگفت دگر باره به خوابم بینی
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
kaqaz
لذات جهان چشیده باشی همه عمر
با یار خود آرمیده باشی همه عمر
هم آخر عمر رحلتت باید کرد
خوابی باشد که دیده باشی همه عمر
Sajjad Nikmoradi
در کشور عشق جای آسایش نیست
آنجا همه کاهشست افزایش نیست
بی درد و الم توقع درمان نیست
بی جرم و گنه امید بخشایش نیست
سحر
دنیا به مثل چو کوزهٔ زرین است
گه آب در او تلخ و گهی شیرین است
تو غره مشو که عمر من چندین است
کاین اسب عمل مدام زیر زین است
سحر
آن یار که عهد دوستداری بشکست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
میگفت دگر باره به خوابم بینی
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
سحر
ای دلبر ما مباش بی دل بر ما
یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما
یا دل بر ما فرست یا دلبر ما
رهگذر
در کعبه اگر دل سوی غیرست ترا
طاعت همه فسق و کعبه دیرست ترا
ور دل به خدا و ساکن میکدهای
می نوش که عاقبت بخیرست ترا
رهگذر
جان چیست غم و درد و بلا را هدفی
دل چیست درون سینه سوزی و تفی
القصه پی شکست ما بسته صفی
مرگ از طرفی و زندگی از طرفی
بیسیمچی
در رفع حجب کوش نه در جمع کتب
کز جمع کتب نمیشود رفع حجب
در طی کتب بود کجا نشهٔ حب
طی کن همه را بگو الی الله اتب
بیسیمچی
آن یار که عهد دوستداری بشکست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
میگفت دگر باره به خوابم بینی
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
Ali
با دل گفتم که ای دل احوال تو چیست
دل دیده پر آب کرد و بسیار گریست
گفتا که چگونه باشد احوال کسی
کو را بمراد دیگری باید زیست
کاربر ۸۸۷۵۹۱۸
حال دل خویش را چه گویم با تو
ناگفته تو خود هزار چندان دانی
kosar
رنج مردم ز پیشی و بیشیست
راحت و ایمنی ز درویشیست
kosar
ای آنکه بر آرنده حاجات تویی
هم کافل و کافی مهمات تویی
سر دل خویش را چه گویم با تو
چون عالم سر و الخفیات تویی
Mina
یا رب ز کرم دری برویم بگشا
راهی که درو نجات باشد بنما
مستغنیم از هر دو جهان کن به کرم
جز یاد تو هر چه هست بر از دل ما
honey
عشق تو بلای دل درویش منست
Mithrandir
یا رب نظری بر من سرگردان کن
لطفی بمن دلشدهٔ حیران کن
با من مکن آنچه من سزای آنم
آنچ از کرم و لطف تو زیبد آن کن
بهار
یا رب تو به فضل مشکلم آسان کن
از فضل و کرم درد مرا درمان کن
بر من منگر که بی کس و بی هنرم
هر چیز که لایق تو باشد آن کن
بهار
کار من بیچاره گره در گرهست
رحمی بکن و گره گشایی بفرست
Mithrandir
هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در آیینهٔ صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری
Edoardo
حجم
۷۳٫۷ کیلوبایت
حجم
۷۳٫۷ کیلوبایت
قیمت:
رایگان