بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ابوسعید ابوالخیر | صفحه ۱۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ابوسعید ابوالخیر

بریده‌هایی از کتاب ابوسعید ابوالخیر

انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۶۹ رأی
۴٫۴
(۶۹)
یا رب تو زمانه را دلیلی بفرست نمرودانرا پشه چو پیلی بفرست فرعون صفتان همه زبردست شدند موسی و عصا و رود نیلی بفرست
sana
باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ گر کافر و گبر و بت‌پرستی باز آ این درگه ما درگه نومیدی نیست صد بار اگر توبه شکستی باز آ
Hosna
رسوایی من باعث بدنامی تست
آن شرلی
ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما
błüĕ
ای روی تو مهر عالم آرای همه وصل تو شب و روز تمنای همه گر با دگران به ز منی وای بمن ور با همه کس همچو منی وای همه
takhtary
دنیا گذران، محنت دنیا گذران نی بر پدران ماند و نی بر پسران تا بتوانی عمر به طاعت گذران بنگر که فلک چه میکند با دگران
takhtary
سرمایهٔ غم ز دست آسان ندهم دل بر نکنم زدوست تا جان ندهم از دوست که یادگار دردی دارم آن درد به صد هزار درمان ندهم
takhtary
این عمر به ابر نوبهاران ماند این دیده به سیل کوهساران ماند ای دوست چنان بزی که بعد از مردن انگشت گزیدنی به یاران ماند
takhtary
یا رب مکن از لطف پریشان ما را هر چند که هست جرم و عصیان ما را ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم محتاج بغیر خود مگردان ما را
Sazyyy hosein
شب آمد و باز رفتم اندر غم دوست هم بر سر گریه‌ای که چشمم را خوست از خون دلم هر مژه‌ای پنداری سیخیست که پارهٔ جگر بر سر اوست
up
تا در نظر خلق نگردی کافر در مذهب عاشقان مسلمان نشوی
"Shfar"
نیا راهی بهشت منزلگاهی این هر دو به نزد اهل معنی کاهی گر عاشق صادقی زهر دو بگذر تا دوست ترا به خود نماید راهی
"Shfar"
ای خوانده ترا خدا ولی ادر کنی بر تو ز نبی نص جلی ادر کنی دستم تهی و لطف تو بی پایانست یا حضرت مرتضی علی ادر کنی
"Shfar"
الله تویی وز دلم آگاه تویی درمانده منم دلیل هر راه تویی گر مورچه‌ای دم زند اندر تک چاه آگه ز دم مورچه در چاه تویی
Pariya
یا رب ز کرم دری برویم بگشا راهی که درو نجات باشد بنما مستغنیم از هر دو جهان کن به کرم جز یاد تو هر چه هست بر از دل ما
Pariya
یا رب مکن از لطف پریشان ما را هر چند که هست جرم و عصیان ما را ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم محتاج بغیر خود مگردان ما را
Pariya
باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ گر کافر و گبر و بت‌پرستی باز آ این درگه ما درگه نومیدی نیست صد بار اگر توبه شکستی باز آ
Pariya
گر سقف سپهر گردد آیینهٔ چین ور تختهٔ فولاد شود روی زمین از روزی تو کم نشود دان به یقین میدان که چنینست و چنینست و چنین
فاطمه ابراهیمی
ما با می و مستی سر تقوی داریم دنیی طلبیم و میل عقبی داریم کی دنیی و دین هر دو بهم آید راست اینست که ما نه دین نه دنیی داریم
مصطفی
افسوس که ما عاقبت اندیش نه‌ایم داریم لباس فقر و درویش نه‌ایم این کبر و منی جمله از آنست که ما قانع به نصیب و قسمت خویش نه‌ایم
مصطفی

حجم

۷۳٫۷ کیلوبایت

حجم

۷۳٫۷ کیلوبایت

قیمت:
رایگان