بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب تراژدی تنهایی | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب تراژدی تنهایی

بریده‌هایی از کتاب تراژدی تنهایی

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۸از ۵۰ رأی
۳٫۸
(۵۰)
دیکتاتور گله می‌کند که «غصهٔ این را نخورید که من مردمم را زیرِ ضرب می‌گیرم، چون آدم هرازگاه مجبور می‌شود برای مهربان بودن بی‌رحم باشد.»
elinow
«وزنِ اشخاص در جامعه به‌قدرِ شدایدی است که در راهِ مردم تحمل می‌کنند.»
سورنا
فوریه، پزشکِ فرانسویِ ناصرالدین‌شاه، نوشت که در این کشور «رسوم و عادات تغییرناپذیرند»، شیوهٔ زندگیِ شاه «خیلی کم با شیوهٔ زندگیِ اسلافش فرق می‌کند، و احتمالاً با شیوهٔ زندگیِ نوه و نتیجه‌هایش هم.» گرترود بلِ جوان و سرزنده هم که در ادامهٔ مسیرْ عراق به‌نظرش کشوری مدرن آمد، ایران را کشوری توصیف کرد که از تاریخِ خودش در رنج است. «ایران صاحبِ نیروی انسانیِ بسیار و ویرانه‌های گذشته‌ای پُرشکوه در سرتاسرش است، کشوری که اکنون دیگر از گسترهٔ جهانِ زنده بیرون است... شرق خودش را نگاه می‌کند؛ هیچ خبر از دنیای بزرگ‌تری ندارد که تو شهروندش هستی، هیچ از تو و تمدنت نمی‌پرسد.»
goli
«ایران صاحبِ نیروی انسانیِ بسیار و ویرانه‌های گذشته‌ای پُرشکوه در سرتاسرش است، کشوری که اکنون دیگر از گسترهٔ جهانِ زنده بیرون است... شرق خودش را نگاه می‌کند؛ هیچ خبر از دنیای بزرگ‌تری ندارد که تو شهروندش هستی، هیچ از تو و تمدنت نمی‌پرسد.»
goli
ایران، وارثِ امپراتوری‌هایی جهانی که هرودوت با جذابیتی تا حدی هراسناک شرح‌شان داده بود، و میراثِ شعری و هنری‌اش آشکارا نزول کرده بود و حالا میانِ گرایش به امپراتوریِ عثمانی و هندِ مستعمرهٔ بریتانیا تلوتلو می‌خورد. برای اروپایی‌های اواخرِ سدهٔ نوزدهم، ایران مایهٔ کنجکاوی و حیرت بود، اما به‌ندرت نگرانیِ عاجلی تلقی می‌شد. امپراتوریِ جهانیِ ایرانِ باستان بسیار عظیم و قَدَرقدرت بود. پنج سده پیش از میلادِ مسیح، هخامنشیان بر اقلیمی از نیل تا هندِ قدیم حکم می‌راندند، و بعدتر پادشاهانِ پارتی و ساسانی رقبای بزرگِ روم در شرق بودند. در قرنِ هفتمِ میلادی، ساسانیان نهایتاً مقهورِ حملهٔ اعراب شدند. اسلام به این خطه رسید. بعدِ جذبِ اسلام، اقلیمِ پارسی‌زبان هویت و بزرگیِ خودش را در فرهنگِ منعطف و پُرمطایبه‌اش یافت که قابلیت‌های بسیار برای عرضه به دیگران داشت، ترکیبی از اسلام و سنت‌های دیرپاترِ ایرانی‌ای که فرهنگِ مسلطِ بیشترِ دنیای اسلام شد. ابداعاتِ شاعران، معماران، دانشمندان و صنعتگرانش تا سرزمین‌هایی در آسیای مرکزی، هند و عثمانی تجلی یافت. ایران زبانِ جهانیِ فرهنگ شد؛ یکی از عزیزترین نماینده‌هایش، شاعرِ عارف‌مسلک، جلال‌الدین رومی، آدمی بود اهلِ آسیای مرکزی که بیشترِ عمرش را در ترکیه گذراند.
goli
کارِ بیشتری برای نجاتش انجام داد؟ آیا نهایتاً مردم در سرنگونی‌اش شریک‌جرم بودند؟ مهم‌تر از همه، چرا پندارش برای ایران جامهٔ عمل به خود نپوشید؟
goli
این آغازِ سیاستِ امریکا در حمایت از مستبدانِ حقیرِ خاورمیانه بود، سیاستی که نخستین شکستش را سالِ ۱۳۵۷ خورد که انقلابِ اسلامیِ آیت‌الله خمینی شاه را برانداخت، و بعدتر از پیِ بهارِ عربیِ سالِ ۲۰۱۱ کامل از هم پاشید و نقش بر آب شد. منطقِ ناگفتهٔ چنین سیاستی این بود، «نمی‌شود در خاورمیانه به کشورهای صاحبِ استقلال و آزادی اعتماد کرد؛ قلدرهای طرف‌دارِ امریکا بهترین امید به حفظِ ثبات در این منطقه‌اند.» صدام حسین چنین قلدری بود. حسنی مبارک هم. فهرستِ نام‌های این اراذل طولانی است و کاملاً هم معلوم.
goli
مصدق نخستین رهبرِ آزادی‌خواهِ خاورمیانهٔ مدرن بود. عقل‌گرایی منزجر از عدمِ‌شفافیت و معتقد به تقدمِ قانون بر همه‌چیز بود.
goli
مصدق نخستین رهبرِ آزادی‌خواهِ خاورمیانهٔ مدرن بود. عقل‌گرایی منزجر از عدمِ‌شفافیت و معتقد به تقدمِ قانون بر همه‌چیز بود. در ایران و در گستره‌ای فراتر از آن، درکش از آزادی استثنایی بود. حقیقت این است که اگر کمتر سرسپردهٔ آزادی بود، غرب بیشتر دوستش می‌داشت. او از خواستش برای استقلالِ اقتصادی از بریتانیا پا پس نمی‌کشید.
سورنا
وینستن چرچیل مصدق را جوری تلفظ می‌کرد که به انگلیسی معنای «اردکِ کَروکثیف» می‌داد و مجنونش می‌پنداشت. برای میلیون‌ها هموطنش هیچ‌کسِ دیگری بهتر از مصدق کشورشان را صاحبِ شخصیت نکرد. او ــ خیلی ساده ــ خودِ ایران بود.
سورنا
«پدرِ ملت» ــ بسیاری حاکمانِ خاورمیانه ادعای این عنوان را برای خودشان داشته‌اند. این عنوان از جواب پس دادن به مردم معاف‌شان می‌کند و مجوزِ هر رفتار ددمنشانه‌ای را به‌شان می‌دهد.
goli
برای میلیون‌ها هموطنش هیچ‌کسِ دیگری بهتر از مصدق کشورشان را صاحبِ شخصیت نکرد. او ــ خیلی ساده ــ خودِ ایران بود.
goli
بلکه سنِ بالا هم احترام می‌آورَد و مجوزِ رفتارهای عجیب‌وغریب به آدم‌ها می‌دهد. مصدق از این امتیازات برای فریبِ دشمنان و اغوای دوستانش استفاده می‌کرد. وینستن چرچیل مصدق را جوری تلفظ می‌کرد که به انگلیسی معنای «اردکِ کَروکثیف» می‌داد و مجنونش می‌پنداشت.
goli
در بسیاری کشورهای غربی آدم‌های عجیب‌وغریب را احتیاط‌های ذاتی نظامِ حزبی از رسیدن به مقام‌های رده‌بالا بازمی‌دارد. در دههٔ سی ایران خبری از نظامِ حزبی نبود؛ موضوعِ سیاست شخصیت و هویتِ خودِ آدم‌ها بود،
goli
در ایوانِ خانه‌اش نشستیم و ازش پرسیدم نظرش چیست دربارهٔ اتفاقاتی که بیرونِ درِ خانه‌اش به راه افتاده. لبخند زد و ازم دعوت کرد گوجه‌فرنگی‌های باغش را تحسین کنم.
مها؛ فرزند ماه
قوام شاه را وقتی محمدرضا کودکِ چهارسالهٔ ژولیده‌ای بود، دیده بود، دستی به سرش کشیده بود و چند سکهٔ طلا گذاشته بود کفِ دستش. بیست سال بعدترش بُرده بودندش به حضورِ شاه و زمزمه می‌کرد «عالیجناب! بزرگ شده‌اید!»
هادی
در آستانهٔ جنگِ اولِ جهانی، مصر، ترکیه و سوریه صاحبِ خط‌آهن بودند، و هندِ مستعمرهٔ بریتانیا به بیشتر از پنجاه هزار مایل خط‌آهنش می‌نازید. برعکس، کلِ راه‌های به‌دردبخورِ ایران آن‌قدری بود که اشرافِ تهران را به حرمِ عزیزشان، شاه‌عبدالعظیم، دوازده کیلومتر آن‌سوتر، برساند
منکسر
از میانِ آن کله‌شق‌هایی که زیرِ بارِ تأییدِ گذارِ رضاشاه به استبدادِ مطلقه نرفتند، مستوفی چند سال بعدترش مُرد و مشیرالدوله و مؤتمن‌الممالک یک‌سر انزوا گزیدند. سرِ بهارِ شاعر که در آستانهٔ فروپاشیِ قاجارها آخرین لحظه از سوءقصد نجات یافته بود، بلاها آوردند و زندانی و بعد راهیِ تبعید کردند، و مدرس را به زندانی در بیابان‌های شرقِ ایران فرستادند. فقط حسن تقی‌زاده، مشروطه‌چیِ کهنه‌کاری که علیه برانداختنِ قاجارها حرف زده بود، به اردوی رضاشاه پیوست و بعد به او هم مشکوک شدند و نفی‌بلدش کردند به سفارتی در خارج از کشور
هادی
مدرس یک تک‌رأی هم نیاورد. گفت «فرض کنیم آن چهارده هزار نفری که در انتخاباتِ قبلی به من رأی دادند نظرات‌شان را عوض کرده‌اند، اما سرِ رأیی که خودم به خودم دادم چه آمده؟»
هادی
«وزنِ اشخاص در جامعه به‌قدرِ شدایدی است که در راهِ مردم تحمل می‌کنند.»
zeinab niazmand

حجم

۴۸۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۸۴ صفحه

حجم

۴۸۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۸۴ صفحه

قیمت:
۶۳,۰۰۰
۳۱,۵۰۰
۵۰%
تومان