حالا میدانم تاریخ چه معنایی دارد. تاریخ را جان به در بردگان مینویسند. تاریخ بیشتر خاطرات کسانی است که نه از قماش فاتحاناند نه از تبار مهزومان.
....
عجیب است که حالتهای کسی که میشناسید همیشه یادتان میماند.
Shirin Rassam
ما از چشم آدمها است که همان آدمهای همیشگی را میبینیم.
Shirin Rassam
همیشه برای بعضیها یک اختلاف سنی پنج ماهه باعث میشود که یکی گمراهانه خود را عاقلتر و دانشمندتر از دیگران به حساب بیاورد.
Shirin Rassam
وقتی جوانیم همهٔ آنهایی که بیشتر از سی سال دارند میانسال و آنهایی که بیشتر از چهل سال دارند عتیقه به نظر میرسند و گذشت زمان نشانمان میدهد پر بیراه نرفتهایم. اما وقتی جوانیمان از دست رفت دیگر چه اهمیت دارد کجای آن جدول رده بندی باشیم. دیگر مهم نیست میانسال باشیم یا فرتوت و عتیقه. آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب. برای من که اصلا فرقی ندارد.
....
حقیقتا آیا چیزی میتواند جای لحظهای را بگیرد که در آن برای اولین بار عشق را تجربه میکنیم؟
Shirin Rassam
معمولا بعد از عمری دوندگی و جان کندن انتظار کمیآرامش پر بیجا نیست. به نظر استحقاقاش را داریم. من که اینطور فکر میکنم. اما در انتها میفهمیم انتظار رسیدن به آرامش در زندگی خیال خامی بیش نیست.
Emma
تنها حاصل این کشمکشها این بود که بالاخره از مرحلهٔ «کارِ درست» رد شدم. یعنی از همان تصمیمات غیرارادی که برای توجیه آن به کوهی از استدلال نیاز داشتیم.
....
زمان... به انتظار مینشیند و تصمیمات ما در بهترین حالت بسیارشکننده میشوند و اطمینانمان بسیار بوالهوسانه.
....
هر چقدر بیشتر بیاموزی کمتر میترسی. «آموختن» نه به معنی آکادمیک آن بلکه در قالب فهم زندگی به معنی واقعی آن.
منظورم این است که با شناختی که از ورونیکا و از آن سالهای دور پیدا کردهام حالا دیگر از او وحشتی ندارم.
....