روی را به حرم گرداند و گفت: حاشا به غیرتت!
بعد چشمهایش سیاهی رفت و به زمین افتاد.
HN
تمام افتخار رضاخان به ارتشش بود، اما در شهریور ۱۳۲۰ وقتیکه وی مورد غضب واقع شد، این ارتش نتوانست در مقابل متفقین کوچکترین مقاومتی کند و به زودی تمام شهرهای کشور از جمله تهران به اشغال متفقین در آمد.
HN
چندبار موقع نماز صبح سر سجده خوابم گرفته بود، از آن خوابهایی که وضو باطل میشود. میرفتم وضو میگرفتم و میآمدم نماز را از سر میگرفتم. از شدت خستگی و کم خوابی طاقتفرسا بود، ولی خوب نماز میآمد جلو و چه برکتی داشت این نماز!
کاربر ۱۱۱۶۷۷۲
فهمیدم که خیلی بیراهه فکر میکردهام، خوب خدمت میکردهام، خوب وظیفه شناسی میکردهام در کار نظامی، ولی کارم هدفدار نبوده است. فهمیدم این یکی از آنهاست، از این بالاترهایش هم همه همین هستند. وقتی این که با ما تماس دارد و در صحنه است اینطور است، معلوم است آن بالاترهایش تا برسد به شاه هم همینطور هستند.
R.R
ناگهان اتفاقی افتاد که روحیه او را ترمیم کرد و با جسارت و شجاعت مأموریتش را انجام داد.
معلوم نیست که آقای آذربن در چهره درهم رفته دوستش علی چه دید که در گوش او آیهای را زمزمه کرد و او را از تنهایی در آورد: «لاتخافا، اننی معکما اسمع و اری. نهراسید من خود با شما هستم و میشنوم و میبینم.»
آن هنگام که موسی و برادرش هارون از سوی پروردگارشان مأمور شدند به سوی فرعون بروند و او را به خدا بخوانند، موسی به خدایش گفت: ما میترسیم که او بر ما پیشدستی و یا گردنکشی کند. پروردگارش فرمود: نهراسید من خود با شما هستم و میشنوم و میبینم.
این آیه به من انگیزه داد. وقتی که گفت، تبسمی زدم و رفتم پشت تریبون و شروع به صحبت کردم.
mahdi mahdavi