بریدههایی از کتاب در کمین گل سرخ؛ روایتی از زندگی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی
۴٫۴
(۳۳۱)
برای هر درس ساعتها وقت میگذاشت به گونهای که در ارزشیابیها همیشه امتیازات بالایی میگرفت.
با این همه او در سازمانش به عنوان یک عنصر نه چندان مطلوب مطرح بود! چون به علت روحیه مذهبیای که داشت حساسیت ضد اطلاعات ارتش را برانگیخته بود و آنان سایه به سایه دنبالش بودند.
HN
معلوم است که همان بود که از ارتش آمریکا آمده بود و در مورد من نوشته بودند و ترجمهاش کرده بودند که اویسی داشت میخواند. مدام از زیر عینک من را نگاه میکرد و میگفت جناب سروان شما برای ما خیلی افتخار آفریدی و بعد به اصطلاح تشکر میکرد.
HN
واقعاً روزهای سختی بود، اما نه آنقدر سخت که اراده پولادین مردی مانند صیاد را سست کند و دست به دامن ناسپاسان شود!
HN
فرزندان ایران در یک دوره تخصصی پیچیده ثابت کرده بودند نه تنها چیزی کمتر از آمریکاییها و انگلیسیها ندارند بلکه سرتر هم هستند، اما اکنون اشتباه یک هموطن بیمبالات، نام زیبای ایران و حیثیت ایرانی را این چنین در مقابل دیدگان مسافرانی از کشورهای مختلف تحقیر کرده بود!
HN
شگفتی هنگامی بیشتر شد که در مراسم اختتامیه نام ستوان یکم علی صیادشیرازی از ایران، به عنوان نفر ممتاز این دوره از میان دانشجویان ۱۵ کشور جهان خوانده شد.
HN
از فردا دعوتنامههای زیادی از خانوادههای آمریکایی برای علی آمد تا که یک فرصتی مهمانشان باشد. اما او عمدتاً عذرخواهی میکرد.
HN
علی آن شب سخنی گفت که آمریکاییها را تکان داد. او گفت: «کسی که بتواند ظلم کند آمادگی پذیرش ظلم را هم دارد!»
HN
یک شب چند نفر از خلبانان هلیکوپتر که در جنگ ویتنام شرکت داشتند با علی بحثشان شد. علی میگفت شما با چریکهای ویتنامی جنگ داشتید، زنان و بچهها را برای چه میکشتید؟
HN
نتایج که اعلام شد همه شگفتزده شدند؛ هر دو ایرانی رتبه بسیار بالایی آورده بودند. از صد امتیاز، علی صیادشیرازی با ۹۶ امتیاز نفر اول شده بود و علی الهی نیز ۹۴.۷ امتیاز آورده بود
HN
درسها بسیار مشکل بودند، آن قدر مشکل که خود آمریکاییها هم سپر انداخته بودند، چه برسد به خارجیها که عمدتاً در کنار دیگر مشکلاتشان مشکل زبان هم داشتند. اما علی کمربندش را محکم بسته بود تا لحظهای از آموختن باز نماند.
HN
لشگر ۸۱ آن روز، مشکلات زیادی داشت که یکی از آنها انحرافات اخلاقی بعضی از مسؤولان و فرماندهانش بود. طبعاً در چنین فضای آلودهای افراد متدینی مانند علی محدودیتهای زیادی داشتند.
HN
در آن لحظه سرخوردگی، از ارتش و امیرانش نفرت داشت، اما هنوز آنقدر به لباس خود حرمت قائل بود که نمیخواست رهگذری اشک سربازی را ببیند.
HN
در فکر بود، این چه ارتشی است که با این همه کبکبه و دبدبه و امکاناتی که دارد، هنگام کارزار همه شانه خالی میکنند؟ آن از فرماندهاش، این هم از سرباز و درجهدارش!
HN
علی حق داشت. واقعیت این است که در ارتش شاهنشاهی لیاقتها و شایستگیها خیلی در کسب مسؤولیتها نقش نداشتند، بلکه درجات تیمساری عمدتاً در تیول فرزندان اعیان و اشراف بود.
HN
روزی در میان جمعی از نظامیان گفت: «نام این آدم را به خاطر بسپارید. من در ناصیه این جوان آنقدر لیاقت میبینم که اگر بخت یارش باشد و از شر حاسدان در امان بماند، روزی فرمانده نیروی زمینی ارتش ایران شود!»
HN
به فرمان ستوان صیاد شیرازی گردان هماهنگ و یک پارچه کارش را شروع کرد. و آن قدر زیبا که تیمسار به وجد آمد و داد زد: «دست نگهدارید! باید همه بیایند و از نزدیک ببینند.»
HN
ـ بله، من رفتم دیدم این افسر زیباترین عملیات را در جنگ سرنیزه بلد است.
بعد به طرف گردانهای پیاده برگشت و گفت: «پیادهها، شما که ادعایتان میشود که رزمی هستید، بیایید از این یاد بگیرید که تازه تخصصش هم نیست!»
HN
ـ آن ستوان کی بود؟ من اسم او را نمیدانم.
سرتیپ فرمانده توپخانه بلند شد و گفت: «ستوان صیاد شیرازی، قربان»
ستوان بلند شد و خبردار ایستاد. همه سرها به طرفش برگشت.
ـ بله، من رفتم دیدم این افسر زیباترین عملیات را در جنگ سرنیزه بلد است.
HN
پشت آن که قرار گرفت خیره حاضران شد، گویی دنبال کسی میگشت. بعد دست به موهای سفیدش کشید و گفت:
ـ بله، من سرلشگر بلد نیستم، آن ستوان بلد است!
حاضران ماندند. یعنی چه؟ منظورش چیست؟ مگر توپچیها که میدانستند ماجرا از چه قرار است و در دل مباهات میکردند.
HN
سرلشگر چنان مبهوت حرکات او شده بود که وقتی سه دقیقه بعد عملیات او تمام شد، با شجاعت تمام گفت: «بهخدا همینه! این درسته!»
HN
حجم
۹۸۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
حجم
۹۸۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
قیمت:
۱۱۵,۰۰۰
۵۷,۵۰۰۵۰%
تومان