بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب زنی میان ما | صفحه ۴ | طاقچه
۳٫۹
(۲۶۰)
کمی از چیزی که از من گرفته بود را پس گرفته‌ام. در یک نبرد کوچک پیروز شده‌ام. سرشار از خوشی هستم.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
سال‌ها باعث شده بود تعادل نداشته باشم. هربار کاری می‌کردم که دوست نداشت خودم از تبعاتش آزار می‌دیدم. اما وقتی ناراحت بودم دوست داشت منجی من باشد و آرامم کند. این جنبهٔ دوگانهٔ شوهرم برایم معما شده بود. هنوز هم درک نمی‌کنم چرا می‌خواست همه‌چیز را مثل جوراب‌ها و لباس‌هایش تحت کنترل داشته باشد.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
اگر راهش را یاد گرفته باشی راحت می‌شود از زیر جواب‌دادن به سؤالات شانه خالی کرد. می‌شود بحث‌های مختلفی مطرح کرد تا این امر که آدم نمی‌خواهد اطلاعاتی بدهد را مخفی کند. از دادن جزئیات خودداری کن؛ صراحت نداشته باش و اگر لازم بود دروغ بگو.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
از سیل نمی‌ترسم چون می‌دونم چطور گلیمم رو از آب بیرون بکشم.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
سال‌هاست اجازه داده‌ام ترس بر من مستولی باشد.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
مثل بچهٔ آدم غذایم را خوردم.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
این همان صدایی بود که شب‌های بسیاری آرامم کرده بود و قسم خورده بود دوستم داشته باشد و حمایتم کنم. «بهتره بدونی که حتی وقتی اونجا نباشم، همیشه کنارتم.»
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
ترانه‌سراها شعرهای پراحساسی دربارهٔ این شهر می‌گفتند. نویسنده‌ها این شهر را محور رمان‌هایشان می‌کردند. بازیگرها در مصاحبه‌های آخرشبشان از عشقشان به این شهر می‌گفتند. نیویورک شهر اتفاقات ممکن بود. و شهری که هرکسی بتواند خود را در آن گم کند.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
می‌بینمش که دور می‌شود و ردّ پایش روی ماسه‌های نرم محو می‌شود. موجی از روی سرش رد می‌شود. شاید جیغ می‌کشد اما صدایش درمیان دیگر فریادها گم می‌شود. آب دریا را می‌بلعد و در سیاهی قیر بالا و پایین می‌شود. نمی‌تواند جایی را ببیند. نمی‌تواند نفس بکشد و موج دیگری او را به زیر می‌کشد.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
خانه‌مان بدون سگ یا بچه، دوباره به جایی سوت‌وکور تبدیل شد. از سکوتی مرگ‌بار که هیچ‌وقت شکسته نمی‌شد متنفر شدم.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
زندگی مشترکمان مثل همهٔ زوج‌ها، قوانین نانوشتهٔ خودش را داشت و من یکی از مهم‌ترین آنها را شکسته بودم: با ریچارد وارد چالش نشو.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
متوجه شدم ازدواج ضامن به‌پایان‌رسیدن کتاب داستان و خاموش شدن صدای کلمات آن نیست. اما مگر بنا نبود این نزدیک‌ترین رابطه مأمنی باشد که طرف دیگر تمام اسرار و نواقص آدم را بداند و بااین‌حال دوستش داشته باشد؟
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
لقبی که سام به ریچارد داده بود دوباره به ذهنم خطور کرد. شازده. پسر خوش‌تیپی که با اسب می‌آید تا به زن قهرمان داستان، زندگی اشرافی جدیدی ببخشد.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
من نتوانستم خودم را نجات بدهم ولی هنوز برای تو دیر نشده.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
بعد، یکی از شجاعانه‌ترین کارهایی را که در عمرم دیده‌ام انجام می‌دهد: لبخند می‌زند.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
جالب اینجاست که الان اطرافم را دروغ احاطه کرده. گاهی وسوسه می‌شوم تسلیمشان شوم. شاید این‌طور ساده‌تر باشد: بی‌صدا در واقعیت جدیدی که خودم خلق کرده‌ام غرق و زیر سطح آن محو شوم. فکر می‌کنم شاید بهتر بود همین کار را می‌کردم. اما نمی‌توانم.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
همیشه به خودم گفته‌ام من فقط صفات ظاهری را از مادرم به‌ارث برده‌ام، مثل گردن کشیده و چشم‌های سبزرنگ. اما از درون من دختر پدرم هستم و بیشتر به خاله‌ام رفته‌ام.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
شب که همهٔ جزئیات برخوردم با ریچارد را به‌خاطر می‌آورم باز بی‌خوابی به سرم می‌زند. وقتی هم که آخرش خوابم می‌برد خواب او را می‌بینم.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
مرد هیکلی من را در گوشهٔ خیابان رها می‌کند. دوباره گریه می‌کنم. هق‌هق گریه‌هایم بلند و غیرقابل‌کنترل است. اما این دفعه، آغوشی برایم باز نیست. هیچ دستی موهایم را نوازش نمی‌کند و آن را از صورتم کنار نمی‌زند. کاملاً تنها هستم.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
باید از جاهایی که خاطرات دردناک گذشته برایم دارد دیدن کنم تا قدرتشان کم شود و بتوانم شهر را مال خودم کنم.
کمندون

حجم

۳۱۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۰۸ صفحه

حجم

۳۱۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۰۸ صفحه

قیمت:
۶۹,۵۰۰
۴۸,۶۵۰
۳۰%
تومان