بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب زنی میان ما | صفحه ۳ | طاقچه
۳٫۹
(۲۶۰)
دانشمندی می‌گفت «انسان به دو احساس عمده‌اش به یک طریق واحد پاسخ می‌دهد: عشق و ترس.» چشم‌هایم را می‌بندم و سعی می‌کنم حرف‌های او را دقیق به‌خاطر بیاورم. «ضربان قلب، گشاد شدن مردمک چشم و افزایش فشار خون علائمی هستند که موقع وحشت و موقع عاشقی دیده می‌شوند.»
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
با خودم فکر کردم تو می‌تونی منو نجات بدی.» «نجاتت بدم؟» کلماتش را با صدایی نجواگونه ادا کرد «از دست خودم.»
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
خاله‌شارلوت از تعامل سلامت جسم و روان اطلاع دارد و می‌داند چطور دومی مثل پیچک دور اولی می‌پیچد و نابودش می‌کند.
کاربر ۸۸۴۷۵۲
مادرش صبر نمی‌کرد مراسم شبانه تمام شود اما پدرش آرام کمر او را می‌مالید و با دست، چند جمله‌ای روی پارچهٔ لباس‌شبش می‌نوشت.
باران
حلقهٔ الماس نامزدی که ریچارد برایش خریده بود
باران
من از طوفان نمی‌ترسم چون می‌دونم چطور کشتی‌مو توی دریا جلو ببرم.
Parinaz
وقتی کف انباری زانو زده بودم با خودم گفتم شاید اشتباه کرده‌ام. متوجه شدم ازدواج ضامن به‌پایان‌رسیدن کتاب داستان و خاموش شدن صدای کلمات آن نیست. اما مگر بنا نبود این نزدیک‌ترین رابطه مأمنی باشد که طرف دیگر تمام اسرار و نواقص آدم را بداند و بااین‌حال دوستش داشته باشد؟
Nausica96
ازدواج ضامن به‌پایان‌رسیدن کتاب داستان و خاموش شدن صدای کلمات آن نیست.
بهنوش
احساس گناه و نگرانی من این دروغ را ساخته بود. اصلاً به‌خاطر من آنجا نیامده بود. برای زنی که ترسش باعث این‌همه انتخاب در زندگی‌اش شده بود دلم سوخت. هنوز خیلی می‌ترسم اما دیگر دست‌وپایم را نمی‌گیرد.
b.shakiba
. به موازات هر صفحه‌ای که در دفترچه‌ام دربارهٔ فریب‌کاری‌های ریچارد نوشته‌ام، می‌توانستم تعداد دفعاتی را که خاله‌شارلوت با عشق بی‌شائبه‌اش همراهی‌ام می‌کرد بشمارم.
مژده
خیلی احتیاط می‌کردم ولی باز هم بزرگ‌ترین اشتباه محاسباتی را مرتکب شده بودم. به این فکر نمی‌کردم که دارم یک زن جوان معصوم را قربانی می‌کنم.
مژده
ریچارد داد نمی‌زد. موقع عصبانیت، در لاک خودش فرومی‌رفت تا به احساساتش غلبه کند. معمولاً این کار خیلی طول نمی‌کشید
شاداب
من از طوفان نمی‌ترسم چون می‌دونم چطور کشتی‌مو توی دریا جلو ببرم. من هم هیچ‌وقت از هوای بد نمی‌ترسیدم.» بعد، یکی از شجاعانه‌ترین کارهایی را که در عمرم دیده‌ام انجام می‌دهد: لبخند می‌زند.
Paeez Dokhtar
در همان لحظه که تاکسی راه می‌افتد، او هم برمی‌گردد و می‌رود. با هر نفس، فاصلهٔ میان ما بیشتر و بیشتر می‌شود.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
یک لحظه به این سؤال فکر می‌کند. بعد سرش را تکان می‌دهد. «حقیقت تنها راهه.»
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
کنار مردی می‌نشینم که برایم اسرارآمیز است و نیست.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
از خشم منفجر می‌شود. منتظر همین لحظه بودم.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
«خداروشکر که نتونستی منو باردار کنی. لیاقت بچه نداشتی. بعداز اینکه کتکم زدی رفتم از خودم عکس گرفتم. مدرک جمع کردم. فکر نمی‌کردی عقلم به اینجا برسه، نه؟»
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
هنوز روانی نشده. آن‌قدر که من می‌خواهم نشده.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻
یادت هست روزی که یادم دادی آفتاب همهٔ رنگ‌های رنگین‌کمان را در خود دارد؟ تو آفتاب من بودی. تو یادم دادی چطور رنگین‌کمان را پیدا کنم... . لطفاً به‌جای ما برو ایتالیا. همیشه من پیشت هستم.
𝓝𝓮𝓰𝓪𝓻

حجم

۳۱۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۰۸ صفحه

حجم

۳۱۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۰۸ صفحه

قیمت:
۶۹,۵۰۰
۴۸,۶۵۰
۳۰%
تومان