بریده‌هایی از کتاب خودت باش دختر

فقط خود تو مسئول آدمی هستی که می‌شوی و همچنین مسئول میزان شادی و رضایتی که از زندگی داری

تنها چیزی که از تسلیم‌شدن بدتر است این است که آرزو کنید کاش تسلیم نمی‌شدید.

به‌خاطر یک فصل بد، فصل‌های بعدی زندگی‌تان را خراب نکنید. این را هم فراموش نکنید که شاید فرد دیگری برای داشتن هرج‌ومرج و آشوبی که شما را به گریه انداخته دعا می‌کند. منظورم این است که آنچه شما فکر می‌کنید دشوار است ممکن است برای فردی دیگر رؤیایی باشد که به‌حقیقت پیوسته. این را نمی‌گویم که حالتان بد شود یا اینکه بخواهم تجربیات سختتان را نفی کنم، نه، می‌خواهم بگویم زاویهٔ دید کمک می‌کند ببینید آشوبی که در زندگی‌تان به‌پا شده تنها یک لطف بزرگ است. تنظیم‌کردن زاویهٔ دید معجزه می‌کند.

یک روان‌شناس به‌شدت فهیم پیشنهاد داد هر روز زمان‌سنجم را روی پنج دقیقه تنظیم کنم و تا تمام‌شدن این زمان با جزئیات کامل به اتفاقات آن روز فکر کنم. فکر می‌کردم او دیوانه است که چنین پیشنهادی داده. اما مشخص شد او می‌دانسته بعد از زمان تعیین‌شده چه اتفاقی خواهد افتاد. کنترل افکارم را دوباره به‌دست گرفتم.

وقتی در پنجاه‌وپنجمین ساعت تقلا برای به‌دنیاآوردن اولین نوزادم بودم و به‌شدت ضعیف و خسته شده بودم، ندای درونی‌ام به من یادآوری می‌کرد که چقدر تا آن لحظه قوی بوده‌ام. تو در شرایط سخت‌تر از این بوده‌ای... تو مرگ را حس کرده‌ای و حالا مطمئناً آن‌قدر قوی هستی که بتوانی زندگی‌بخشیدن را حس کنی! من در ماراتن دویده‌ام. چندین شرکت راه‌اندازی کرده‌ام. خودم و شغلم را تا جایی پیش برده‌ام که هیچ‌کس فکر نمی‌کرد ممکن باشد. همیشه باور داشتم توانایی این کار را دارم چون می‌دانستم شرایط بدتر از آن را پشت‌سر گذاشته‌ام. شاید اگر دوران سختی را پشت‌سر نگذاشته باشید حرف‌های من به‌نظرتان گمراه‌کننده و بی‌معنا باشد.

درک و باور اینکه تو خودت شادی‌ات را انتخاب می‌کنی و کنترل زندگی‌ات را به‌دست داری بسیار مهم است. این مسئله یکی از آن نکاتی است که باید با هر دو دست آن را بگیریم و روی تابلوی اعلانات بزنیم تا همیشه یادمان بماند... اما این تنها نکته‌ای نیست که باید به آن باور داشته باشید. علاوه‌براین باید تمام دروغ‌هایی را که درطول زندگی به‌خودتان گفته‌اید شناسایی کرده و همهٔ آنها را از بین ببرید.

راه‌های تغییرکردن آسان نیست؛ هیچ حلّال مشکلاتی در دنیا وجود ندارد. فقط خودتان، قدرت خدادادی‌تان و میزان اشتیاقی که به تغییرکردن دارید می‌تواند کارساز باشد.

باور دارم که خالق من قدرت دستیابی به اهدافم را به من بخشیده است

مردم به همان اندازه‌ای به شما احترام می‌گذارند که به آنها اجازه می‌دهید و خراب‌شدن رابطهٔ ما از جایی شروع شد که او با من بدرفتاری کرد و من چیزی نگفتم.

باید این را بدانید که هر آدمی روی زمین نظر شخصی خودش را دارد و نظر آنها-حتی اگر کوبنده‌ترین نظر شناخته‌شده و شنیده‌شده باشد-اگر اجازه بدهید باعث پیشرفت کار شما خواهد شد. یک نظر منفی نمی‌تواند من را تبدیل به یک نویسندهٔ بد کند. آیا ممکن است من مزخرف بنویسم؟ البته که ممکن است! اولین (همچنین دومین و سومین) پیش‌نویس هر داستانی که نوشتم اساساً مزخرف بود. اگر انتقادات سودمند ویراستاری را که به او اعتماد داشتم نمی‌پذیرفتم، اگر خودم را به پیشرفت در نویسندگی وادار نمی‌کردم، اگر همان داستان را دوباره و دوباره تکرار می‌کردم یا بدتر، اگر از سبک نویسندهٔ دیگری تقلید می‌کردم، درآن‌صورت بله، اثر من می‌توانست مزخرف باشد. اما دوست نداشتن‌دیگران یا درک نکردنشان دلیل بدبودن یک اثر نمی‌شود.

آیا تابه‌حال وقتی انگشتتان را برای استهزاء سمت کسی نشانه رفته‌اید به این دقت کرده‌اید که سه تا از انگشت‌هایتان به‌سمت خودتان اشاره می‌کند؟

جامعهٔ ما فرصت‌های زیادی برای بی‌خیالی و تنبلی ایجاد کرده است؛ به‌ندرت پیش می‌آید که اطرافمان پر از کارهایی باشد که مسئولیتشان را برعهده بگیریم

از سرعت و تعداد قول‌هایتان بکاهید و عاقلانه فکر کنید. دراین‌صورت می‌دانید که دربارهٔ رسیدن به یک هدف فقط حرف نمی‌زنید بلکه برای چگونگی دستیابی به آن برنامه‌ریزی می‌کنید. به خودتان راهی تازه را آموزش می‌دهید و استاندارد مشخصی را بر طبق کسی که واقعاً هستید مشخص می‌کنید نه بر طبق کسی که آرزو دارید باشید.

۱. از مقایسه‌کردن خودم با دیگران دست برداشتم. من از مقایسه‌کردن خودم با دیگران دست برداشتم و همچنین از مقایسه‌کردن خودم با کسی که فکر می‌کردم قرار بوده باشم نیز دست برداشتم. مقایسه‌کردن لذت را می‌کُشد. تنها فردی که باید از او بهتر باشی کسی است که دیروز بوده‌ای.

اثر پروانه‌ای یک واژهٔ قدیمی بر مبنای این نظریه است که اگر رد طوفانی را از محل وقوعش بگیری متوجه می‌شوی که دلیلش تنها به‌خاطر تغییر فشار هوا در اثر بال‌زدن یک پروانه در آن سوی دنیا، سه هفته قبل از وقوع طوفان بوده است.

اتفاقات بد همیشه رخ می‌دهند و اگر بخواهیم روراست باشیم بخشی از وجودمان از این اتفاق خوشحال می‌شود چون فکر می‌کنیم خیلی‌خوب، حالا دیگر کسی از من توقع ندارد به راهم ادامه بدهم چون همین‌که حالم خوب است کافی‌ست.

نه‌فقط با روان‌شناس که حتی با یک شخص قابل‌اعتماد دیگر. اوایل ازدواجمان، یک شب نشستم و همه‌چیز را دربارهٔ مرگ رایان برای دِیو تعریف کردم. جزئیاتی که به‌مدت شش سال در ذهنم پنهان کرده بودم فاصلهٔ بینمان را پر کرد. دِیو سعی نکرد کاری بکند که همه‌چیز را درست یا مرتب بکند، او فقط نشست و به حرف‌هایم گوش کرد و با این کار با جان‌ودل بخشی از رنج و اندوه مرا در خود جای داد و فشار روی دوشم را سبک‌تر و تحمل آن را برایم آسان‌تر کرد.

اگر خودتان را روبه‌سقوط می‌بینید یا فکر می‌کنید که در فضایی منفی و دل‌مرده زندگی می‌کنید بهتر است نگاه دقیق‌تری به افراد و چیزهایی که هر روز می‌بینید بیندازید.

می‌خواهم کسی را ببینید که هرگز ایمانش را از دست نداد چون باور داشت نقشهٔ خدا برای زندگی او بسیار باشکوه است حتی اگر رسیدن به آن دشوار باشد. کسی‌که باوجود تمام سختی‌ها شجاع و جسور ماند

بنابراین روز تولد برای آنها یادآور تمام اهدافی است که هنوز به آن دست نیافته‌اند. بعضی از یک شغل یا هدف مالی عقب مانده‌اند. بعضی از ازدواج یا بچه‌دارشدن. مدت‌ها قبل اهدافی را برای خودشان تعیین کرده بودند و هر سالی که به مقصد پیش‌بینی‌شده‌شان نرسیدند برایشان یادآور قول‌هایی بوده که به خود داده و شکسته بودند. چه کسی تابه‌حال گول این دروغ را نخورده؟ شمار تعداد دفعاتی که خودم را سرزنش کرده‌ام چون فکر می‌کردم اهدافم تاریخ انقضا دارند از دستم دررفته است.