دنيا دارد اذيتم میکند، ...
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
بشر موجودِ بیکاریست.
باور کن ...!
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
ما
همه
در زندانِ دلنشينِ زبان
به صدایِ مجروحِ رَبّنا گوش میدهيم.
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
عقلِ محض، چيز مزخرفیست.
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
ماندن در خانه
مردم را خسته میکند
رفتن به خيابان هم پول میخواهد.
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
هر وقت مثلِ مادرم
دعايت میکنم
میشنوم دريا آهسته با خودش میگويد:
- آمين ...!
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
اگر واقعا
هيچ اتفاقی رُخ نداده است،
پس چرا گوشی را برنمیداری؟!
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
اصلاً آدمی ... حق دارد به تنهايیِ آدمی اشاره کند؟
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
(من در مَقامِ شاعری بزرگ
دارم به دغدغههای بیهوده اين جهان
فکر میکنم.)
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
شعر هم ... چيز است،
و چيز در لغتنامه دهخدا
همان چيز است!
علی
خورشيد ... خسته خسته بالا آمد
بگويی نگويی انگار گريه کرده بود
داشت زير لب میگفت:
به خدا من مسئولِ بیچراغیِ شبِ نبودهام هرگز!
Mono
پس تو به اين بیچراغیِ مُردهْريگ
چه کارهای ...
که واژهها حتی از وحشتِ وجدانِ خويش
خواب را به خواب زدهاند ...!
Mono
نه ماهی ... آب را به دريا نشان خواهد داد
نه من تو را
به تنهايیِ آدمی!
Mono
من خود ... سر تا پا برهنه بارانم،
آتش چه کاره است؟
Mono
من به گواهِ همين اشياءِ شکسته
آخرين شمالِ هر چه جنوبم
که مردمِ اين سرزمين
دوستم میدارند.
Mono
نمیدانم واژه بیشمارِ عشق
چرا هرگز اسمِ ديگری نداشته است.
Mono
گاهی که دلم
برای بعضی ناگفتهها
لَک میزند،
خودم را مجاب میکنم:
هنوز وقت بسيار است ...
Mono
خدايا ... خدايا
کلمه کافیست
برايم گلوله بفرست.
.ً..
دنيا ... تا چشم کار میکند
ديوار است
درنده است
درد است.
.ً..
من خود ... سر تا پا برهنه بارانم،
آتش چه کاره است؟
da☾