بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اضطراب موقعیت | صفحه ۴۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب اضطراب موقعیت

بریده‌هایی از کتاب اضطراب موقعیت

نویسنده:آلن دوباتن
امتیاز:
۳.۶از ۲۴۰ رأی
۳٫۶
(۲۴۰)
چقدر سطح اضطراب موقعیت مردم پایین می‌آمد، اگر روزنامه‌ها هم کمی از علاقه‌شان به بانو اگنس داف و فرزندانش را کنار می‌گذاشتند و روی اهمیت زندگی عادی تمرکز می‌کردند. ۶. شاید همیشه بتوان ترس را ملامت کرد. برای کسانی که از جایگاه خودشان مطمئن شده‌اند، تحقیر دیگران برای خوش‌گذرانی نیست. در پشت تکبر، وحشت قرار دارد. برای اینکه کاری کنیم تا دیگران احساس کنند برای ما به اندازهٔ کافی خوب نیستند، باید اول پستی خودمان را درک کنیم.
کتاب_باز
توجه مشروط ما را می‌آزارد چون اولین خاطرات ما از عشق، خاطرهٔ مراقبت از ما در شرایط برهنگی و بدون قدرت بوده است. نوزادان نمی‌توانند به معنای واقعی کلمه کار مراقبانشان را با پاداش‌های دنیایی جبران کنند. عشق و حس مراقبتی که در قبال آنان داریم، به خاطر موجودیتشان، و هویت عریان و بی‌پرده‌ای است که شاهدش هستیم. آنها را با وجودِ شخصیت کنترل‌نشده، جیغ‌جیغو و کله‌شقشان دوست داریم. اما زمانی که بالغ می‌شویم محبت به نتیجه وابسته می‌شود: مؤدب بودن، موفقیت در مدرسه و پس از آن کسب جایگاه و حیثیت. چنین تلاش‌هایی ممکن است توجه دیگران را جلب کند، اما عشق نهفته در آن به خاطر کارهایمان، آن‌قدر نیست که بتواند آن نوازش‌های فراوان و خالی از تبعیضی را یادآوری کند که در ازای تمیز کردن کف چوبی آشپزخانه، داشتن بدنی نرم و چشم‌هایی درشت و مطمئن دریافت می‌کردیم.
کتاب_باز
روسو می‌گوید دو راه برای ثروتمندتر کردن فرد وجود دارد: به او پول بیشتری بدهیم یا آرزوهایش را محدود کنیم. جوامع مدرن مورد اول را به طرز خارق‌العاده‌ای خوب انجام داده‌اند، اما با تهییج مداوم اشتهای افراد، همزمان توانسته‌اند بخشی از موفقیت آنها را نفی کنند. برای فرد سعی در کسب درآمد بیشتر ممکن است مؤثرترین راه برای احساس ثروتمند بودن نباشد. در عوض ممکن است با فاصله گرفتن عملی و احساسی از آنهایی که برابر خودمان فرض می‌کنیم و از ما ثروتمندتر شده‌اند، نتیجهٔ بهتری بگیریم. به جای اینکه سعی کنیم ماهی بزرگ‌تری باشیم، می‌توانیم انرژی‌مان را روی پیدا کردن برکه‌های کوچک‌تر یا گونه‌های کوچک‌تری از ماهی برای شنا کردن در کنار آنها متمرکز کنیم که اندازه‌مان کمتر ما را اذیت کند.
کتاب_باز
«دست کشیدن از ظواهر دنیایی به همان اندازه مایهٔ راحتی و سعادت است که دستیابی به آنها. وقتی هیچیِ فرد در زمینه‌ای بخصوص با ایده‌ای خوب پذیرفته شود، سبکی عجیبی در قلبش حس می‌کند. چقدر روزی که برای جوانی و خوش‌اندامی دست از تلاش بکشیم، لذت‌بخش است. می‌گوییم خدا را شکر! آن توهمات از بین رفت. هر چیزی که به فرد اضافه می‌شود، همان‌قدر که مایهٔ افتخار اوست، باری بر دوش وی هم به حساب می‌آید.»
کتاب_باز
جیمز می‌گوید که توانایی فرد برای احساس رضایت از خود فقط به تجربهٔ موفقیت در تمام زمینه‌های تلاش وابسته نیست. او می‌گوید ما همیشه از شکست تحقیر نمی‌شویم. تنها زمانی تحقیر می‌شویم که غرور و حس ارزشمان را در آرزو یا دستاورد مشخصی سرمایه‌گذاری کنیم و بعد از اینکه آن را دنبال کردیم احساس ناامیدی کنیم. اهداف ما معین می‌کنند که چه چیزی را پیروزی و چه چیزی را شکست مفتضحانه تفسیر کنیم. برای مثال خود جیمز در مقام استاد روانشناسی دانشگاه هاروارد به اینکه روانشناسی برجسته بود بسیار افتخار می‌کرد. او اعتراف می‌کند اگر قرار بود بفهمد که دیگران بیشتر از او در مورد روانشناسی می‌دانند، احساس حسد و شرم می‌کرد. از طرفی چون هیچ‌وقت یادگیری زبان یونانی باستان را وظیفهٔ خود نمی‌دانسته، دانستن اینکه کس دیگری می‌تواند سیمپوزیوم افلاطون را ترجمه کند، درحالی‌که او برای خواندن خط اول آن هم به مشکل می‌خورد، اهمیتی برای وی نداشت. او می‌گوید: «وقتی تلاشی نباشد، شکستی هم نیست. شکستی که نباشد، تحقیری هم نیست.
کتاب_باز
«وقتی قدرت سلطنتی که اشراف‌زادگان از آن پشتیبانی می‌کردند بر کشوری حکومت می‌کرد، جامعه علیرغم همهٔ بیچارگی‌هایش از وجود انواع مختلفی از شادی لذت می‌برد که امروزه درک آنها دشوار است. مردم که هیچ‌گاه احتمال موقعیت اجتماعی دیگری را غیر از جایگاهی که می‌شناختند، به ذهنشان راه نمی‌دادند و هیچ‌گاه انتظار نداشتند که با رهبرانشان برابر شوند، از حقوق خودشان نمی‌پرسیدند. آنها در گردن نهادن در مقابل سختی‌هایی که به نظرشان ناخوشی‌هایی از طرف خداوند بود نه احساس مغایرت می‌کردند و نه پستی. کشاورز فقیر پستی خود را از نظم تغییرناپذیر طبیعت می‌دانست. در نتیجه در بین طبقاتی که بخت و اقبال با تفاوت بسیاری به آنها توجه کرده است، نوعی حسن‌نیت برقرار بود. افراد نابرابری را در جامعه می‌دیدند، اما روح آنها با این نابرابری پست نمی‌شد.»
کتاب_باز
«چرا آمریکایی‌ها معمولاً در اوج کامیابی، این‌چنین بی‌قرارند» بررسی بی‌نظیری از رابطهٔ بین نارضایتی و انتظارات بالا، حسد و برابری ارائه می‌دهد: «وقتی تمام امتیازات ویژهٔ تولد و ثروت از میان برداشته شده باشد، وقتی هر حرفه‌ای در دسترس همگان قرار داشته باشد... ممکن است یک مرد جاه‌طلب فکر کند ورود به شغلی عالی برای او آسان است و تصور کند که سرنوشتی غیرمعمول برایش در نظر گرفته شده. اما این توهمی است که تجربه خیلی زود آن را اصلاح می‌کند. وقتی نابرابری، قانون عمومی جامعه باشد، بزرگ‌ترین نابرابری‌ها هم توجهی جلب نمی‌کنند. اما وقتی همه‌چیز کم و بیش برابر باشد، کوچک‌ترین تفاوت مورد توجه قرار می‌گیرد... این علت آن مالیخولیای عجیبی است که معمولاً ساکنان کشورهای دموکرات در میان وفور نعمت حس می‌کنند و آن انزجار از زندگی‌ای است که گاهی حتی در شرایط آرام و آسان هم آنها را در برمی‌گیرد
کتاب_باز
«این ناسازگاری بزرگ بین ما و دیگران نیست که باعث حسد می‌شود، بلکه برعکس نزدیکی ما به آنهاست. سرباز معمولی در مقایسهٔ خود با گروهبان یا سرجوخه‌اش، هیچ حسدی به فرمانده‌اش نمی‌ورزد. همچنین حسادت یک نویسندهٔ برجسته به مبتذل‌نویسان عادی در مقایسه با حسادتش به نویسندگانی که به او نزدیک‌ترند هم هیچ است. یک ناسازگاری بزرگ، ارتباط را به طور کامل قطع می‌کند یا جلوی مقایسهٔ ما را با چیزی که خارج از دسترسمان است می‌گیرد یا تأثیر مقایسه را کم می‌کند.» ۴. در ادامه می‌گوید که هرچه تعداد افرادی که ما برابر با خود بدانیم و خود را با آنها مقایسه کنیم بیشتر باشد، احتمال بیشتری برای حسادت ما وجود دارد.
کتاب_باز
. اگر مجبور شویم در کلبه‌ای سرد و بادگیر زندگی کنیم و زیر بار قوانین سخت‌گیرانهٔ اشراف‌زاده‌ای که در قلعه‌ای بزرگ و گرم زندگی می‌کند کمر خم کنیم، ولی ببینیم که تمام افراد همسطح ما در شرایطی مشابه زندگی می‌کنند، آنگاه شرایط ما هم عادی به نظر می‌رسد. قطعاً شرایط تأسف‌باری است، اما زمین مساعدی برای کشت حسد نیست. درحالی‌که اگر خانه‌ای دلچسب و شغلی راحت داشته باشیم، اما در یک گردهمایی تجدید دیدار با هم‌مدرسه‌ای‌های سابقمان از یکی از حضار نابخرد بشنویم که برخی از دوستان قدیمی‌مان (هیچ گروه مرجع تأثیرگذارتری وجود ندارد) حالا در خانه‌ای بزرگ‌تر از خانهٔ ما سکونت دارند و با درآمد شغلی آن را خریده‌اند که از شغل ما اغواکننده‌تر است، به احتمال زیاد با حس شدیدی از بدبختی به خانه برمی‌گردیم. این حس نشان می‌دهد که در شرایط مختلف، شاید ما چیزی غیر از آن هستیم که وجود دارد؛ حسی که خاستگاه آن این است که در معرض دستاوردهای برتر کسانی قرار می‌گیریم که فکر می‌کردیم با ما برابرند؛ حسی که در ما اضطراب و خشم به وجود می‌آورد.
کتاب_باز
اگر حس نهفته در تصمیممان را مبنی بر اینکه دقیقاً چه مقدار برایمان کافی است در نظر بگیریم، شاید این فقدان کمتر عجیب به نظر برسد. داوری ما در اینکه چه معیاری حد مناسب هرچیزی را تعیین می‌کند (مثلاً ثروت یا اعتبار) هیچ‌گاه به استقلال نرسیده است؛ در عوض ما چنین معین‌سازی‌هایی را با مقایسهٔ وضعیت خود با شرایط گروهی مرجع، گروهی از مردم که فکر می‌کنیم به ما شباهت دارند، انجام می‌دهیم. به نظر می‌رسد که ما نمی‌توانیم قدر چیزهایی را که داریم، به خاطر ارزش خود آنها یا حتی در مقابل چیزی که اجداد ما در قرون وسطی داشتند، بدانیم. ما از اینکه چقدر در تاریخ موفق به حساب می‌آییم متأثر نمی‌شویم. تنها زمانی می‌توانیم خودمان را خوشبخت بدانیم که به اندازه یا حتی بیشتر از افرادی داشته باشیم که با آنها بزرگ شده‌ایم، در کنارشان کار کرده‌ایم، آنها را مثل دوست در کنار خود داشته‌ایم یا در قلمروی عمومی مشترکی قرار گرفته‌ایم
کتاب_باز
روشنایی: شمع‌های پارافینی از دههٔ ۱۸۳۰ به کار می‌رفت و جایگزین شمع‌های پیه‌سوز قدیمی شد که عمر کوتاه‌تری داشتند. - سیستم تخلیهٔ فاضلاب: در سال ۱۸۴۶، دالتون شروع به تولید لوله‌های سفالی لعابی کرد که جرقهٔ انقلابی در سیستم فاضلاب شهری بود. تا اواخر دههٔ ۱۸۷۰، سر و کلهٔ توالت‌های عمومی در اروپا و آمریکا پیدا شد. پایهٔ گلدان مشهور جورج جِنینگز در سال ۱۸۸۴، آن‌طور که تبلیغاتش می‌گفت «با سیفون هفت‌ونیم‌لیتری‌اش می‌تواند ده سیب و یک اسفنج را بشوید» هوش از سر مردم برده بود.
کتاب_باز
کورن‌فلکس: ثبت‌شده توسط جی. اچ. کیلاگ در سال ۱۸۹۵ (کیلاگ زمانی تصادفی به این فکر رسید که معجون غلاتی که برای زندانیان آسایشگاهش درست می‌کرد برخلاف انتظار سفت شد و بعد به صورت ورقه‌ورقه شکست). - دربازکن: ثبت‌شده در سال ۱۸۷۰. - سنجاق‌قفلی: اختراع سال ۱۸۴۹. - چرخ خیاطی: اختراع آی. ام. سینگر در سال ۱۸۵۱ (از دههٔ ۱۸۶۰ لباس‌های حاضری رایج‌تر از پیش می‌شد. لباس‌های زیر دوخت چرخ در دههٔ ۱۸۷۰ معرفی شدند). - ماشین تایپ: اختراع سال ۱۸۶۷ (اولین متن کاملی که تایپ شد زندگی مارک تواین در میسی‌سیپی بود که در سال ۱۸۸۳ منتشر شد). - غذاهای فراوری‌شده: تا دههٔ ۱۸۶۰ شرکت بریتانیایی کراس و بِلَک‌وِل بیست و هفت هزار گالن سس کچاپ در سال تولید می‌کرد. در اوایل دههٔ ۱۸۸۰ آلفرد بِردِ شیمی‌دان به دستورالعمل پودر فرنی بدون تخم‌مرغ دست یافت. پودر بلان‌مانژ در دههٔ ۱۸۷۰ تولید شد و بلورهای ژله در دههٔ ۱۸۹۰
کتاب_باز
فقدان عشق چطور بر ما تأثیر می‌گذارد؟ چرا نادیده گرفته شدن باید ما را به نوعی «دیوانگی و ناتوانی حاصل از نومیدی» بکشاند که شکنجه در کنار آن راحتی و آسودگی به حساب بیاید؟ توجه دیگران برای ما اهمیت دارد چون ما به شکی ذاتی به ارزش خود مبتلا هستیم که در نتیجهٔ آن تمایل داریم تا به ارزیابی دیگران اجازه دهیم نقشی تعیین‌کننده در چگونگی نگاه ما به خودمان بازی کنند. حس هویت ما زندانی داوری آنهایی است که در میانشان زندگی می‌کنیم. اگر آنها از شوخی‌های ما سرگرم شوند، به قدرت سرگرم‌کنندگی خودمان مطمئن‌تر می‌شویم.
کتاب_باز
. ویلیام جیمز، اصول روانشناسی (بوستون، ۱۸۹۰): «اگر چنین چیزی از نظر فیزیکی ممکن باشد، هیچ تنبیهی شیطانی‌تر از آن نیست که فرد در جامعه گم شود و هرگز هیچ‌کدام از اعضای آن به او توجهی نکنند. اگر وقتی وارد جایی می‌شویم کسی رویش را به سمتمان برنگرداند، وقتی صحبت می‌کنیم جوابمان را ندهد یا به کاری که می‌کنیم اهمیتی ندهد، اگر هرکسی که می‌بینیم ما را مرده فرض کند و طوری رفتار نماید که انگار ما وجود نداریم، دیر یا زود نوعی دیوانگی و ناتوانی در ما می‌جوشد، دیوانگی و ناتوانی‌ای که بی‌رحمانه‌ترین شکنجه‌های بدنی در برابر آن راحتی و آسودگی به حساب می‌آید.»
کتاب_باز
مرد ثروتمند به ثروتش می‌بالد چون احساس می‌کند که ثروت او به صورت طبیعی توجه جهان را به وی جلب می‌کند. در مقابل، مرد فقیر از فقر خود شرمگین است. او احساس می‌کند که این فقر وی را از مقابل دیدگان انسان‌ها خارج می‌سازد. اینکه احساس کنیم توجه لازم را دریافت نمی‌کنیم، سوزان‌ترین امیال ذات انسانی را خاموش می‌کند. مرد فقیر بدون اینکه به او اعتنایی شود وارد و خارج می‌شود و وقتی در میان جمعیت حضور دارد، همان گمنامی‌ای را حس می‌کند که انگار در کلبهٔ حقیر خود پنهان شده است. در مقابل، مرد دارای مقام و امتیاز را تمام جهان می‌بینند. همه مشتاق‌اند به او نگاه کنند. کارهای وی برای عموم اهمیت دارد. کمترین حرف و حرکت او اگر نادیده گرفته شود، به نوعی غفلت است.»
کتاب_باز
چیزی که شاید کمتر به چشم بیاید و مبهم‌تر باشد، این است که این پیشرفت‌های چشمگیر مادی همزمان شده با آنچه که نیکسون در سخنرانی‌اش در مقابل بینندگان شوروی اشاره‌ای به آن نکرد: افزایش سطح اضطراب موقعیت در بین شهروندان عادی غربی؛ یعنی افزایش سطح نگرانی دربارهٔ اهمیت، دستاورد و درآمد.
Yamad
چطور ممکن است کلمه‌ای را که از پدر و مادر یا شریک عاطفی انتظار شنیدن یا امید به دریافت آن داریم، از جهان می‌خواهیم تا به ما پیشکش کند؟ شاید بتوانیم عشق را همزمان در صورت‌های خانوادگی، جنسی و جهانی‌اش نوعی احترام تعریف کنیم. حساسیت یک فرد بر موجودیتی دیگر. هنگام دریافت عشق از طرف دیگران، احساس می‌کنیم به ما توجه شده است، متوجه حضورمان شده‌اند، اسممان نوشته شده، به نظراتمان گوش داده‌اند، با شکست‌هایمان سخاوتمندانه رفتار شده و به نیازهایمان رسیدگی شده است. با چنین توجهی شکوفا می‌شویم.
شادی

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰
۷۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۴۳
۴۴
صفحه بعد