بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب عشق به زندگی | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب عشق به زندگی

بریده‌هایی از کتاب عشق به زندگی

نویسنده:آلبر کامو
انتشارات:انتشارات جامی
امتیاز:
۴.۲از ۹ رأی
۴٫۲
(۹)
پدرش می‌گفت: درسته که من از زنم گله و شکايتی ندارم، ليکن هرچه هست برای خودش خوب است، ليکن من از زندگی در کنار او خسته شده‌ام.
پویا پانا
حقيقت، صريح، سنگين و خشن است.
پویا پانا
کيست اينجا؟ نفس نفس می‌زند؟ اين گرمای بی‌پايان و اين انتظار توان‌فرسا را برنمی‌تابم.
پویا پانا
تمام خانه‌ها با اندوه ناشناخته‌ای در خاموشی فرو رفته بود و تنفّر شب قبل در وجود او زبانه می‌کشيد.
پویا پانا
در آن دور دورها، در ماوراء دريا تنها اروپا قرار گرفته بود که زندگی در آن از فرط خشم و شرم به ستوه آمده بود، امّا اينجا تبعيد بود و انزوا و تنهايی آدم‌هاش همه چون ديوانگان پريشان و مضطرب با رقص و دعا در ميان خلاء و پوچی‌ها جان می‌باختند، ولی در طول شب مرطوب و آرام که از عطر گياهان نامرئی و گمنام آکنده بود، فرياد جانکاه پرنده مجروحی بر پيکر دختر زيبايی که در خواب رفته بود نغمه‌ها می‌سرود که صدايش در گوش‌های او طنين می‌انداخت.
پویا پانا
اگر بشنوم به کسی گفته شود او ضد اخلاق است، آن را اين طور تعبير می‌کنم که او نيازمند اخلاق است؛ و اگر بشنوم به کسی بگويند که هوشمندی را ناچيز می‌شمارد، اين طور می‌فهمم که او نمی‌تواند ترديدهايش را تحمل کند. اما اين از آن روست که من فريبکاری را دوست ندارم.
پویا پانا
ابديت اينجاست و من به انتظار آن نشسته‌ام. اکنون ديگر خوشبخت بودن برايم مطرح نيست، بلکه تنها آگاه بودن مطرح است. انسانی به تماشا می‌نشيند و انسانی ديگر گور خويش را می‌کند: چطور می‌توان انسان‌ها را از پوچی‌هايشان جدا ساخت؟
پویا پانا
در جنوا زنانی هستند که يک روز تمام از لبخندشان لذت برده‌ام. ديگر آنان را نخواهم ديد و شايد ديگر هيچ چيز ساده نباشد. اما واژه‌ها، شعله حسرت مرا خاموش نخواهند کرد. در کنار چاه کوچک صومعه سان‌فران‌چيسکو به پرواز کبوتران چشم می‌دوختم و عطش خود را برای نوشيدن از ياد می‌بردم. اما همواره لحظه‌ای از راه می‌رسيد که عطشم تولدی دوباره می‌يافت.
پویا پانا
اين دنيا مسموم مصيبت‌هاست و گويی از اين امر لذت می‌برد. سراسر آن مبتلا به رنجی است که نيچه آن را «روح تنبلی» می‌ناميد. به شعله اين مصيت دست نزنيم. گريستن بر انديشه، کار بيهوده‌ای است. کافيست برای نجات آن کار کنيم.
پویا پانا
نخستين وظيفه ما نااميد نشدن است. نبايد بيش از اندازه به کسانی گوش فرا دهيم که فرياد می‌زنند دنيا به آخر رسيده. تمدن‌های جهانی به اين راحتی محدود نمی‌شوند و اگر هم قرار باشد فرو بريزد. [بی‌ترديد] پس از دنياهايی ديگر فرو خواهد ريخت. اين کاملاً درست است که ما در عصری مصيبت‌بار زندگی می‌کنيم. اما بسياری از مردم مصبيت را با نااميدی اشتباه می‌گيرند. لارنس اظهار می‌داشت: «مشکلات بايد همانند تازيانه‌ای محکم باشد که بر سيه‌روزی فرود آيد.» اين تفکری سالم است که بايد بی‌درنگ عملی گردد.
پویا پانا
گاه می‌بينيم کشورگشايان هم ماليخوليايی می‌شوند. به هر حال، اندکی بايد بهای اين همه افتخارات بيهوده را پرداخت.
پویا پانا
اما من مانند هر کس ديگری عمل کرده و همرنگ جماعت شدم. سوار کشتی نشدم. در ميان صفی جا گرفتم که جوانان در برابر درب گشاده دوزخ درجا می‌زدند. رفته رفته وارد دوزخ شديم. و با نخستين فرياد که معصوميت کشته شده است، درب، پشت سر ما به شدت بسته شد. ما در دوزخ بوديم و ديگر هرگز از آن خارج نشديم. شش سالِ طولانی‌است که تلاش می‌کنيم تا با آن کنار بياييم. شبح‌های گرم و پرحرارت جزاير خرّم، ديگر پيدا نيست. تنها در پس پشت سال‌های طولانی ديگر است که بر ما ظاهر می‌شوند، سال هايی که هنوز در راه‌اند، سال‌هايی بدون گرمی و بدون روشنايی آفتاب.
hiro
در دنيا فقط دو قدرت وجود دارد: شمشير و خِرد. و سرانجام در جريان زمان، شمشير همواره مغلوب خرد می‌شود
pejman
درست است که ما در عصری مصيبت‌بار زندگی می‌کنيم. اما بسياری از مردم مصبيت را با نااميدی اشتباه می‌گيرند. لارنس اظهار می‌داشت: «مشکلات بايد همانند تازيانه‌ای محکم باشد که بر سيه‌روزی فرود آيد.» اين تفکری سالم است که بايد بی‌درنگ عملی گردد. امروز چيزهای زيادی وجود دارد که سزاوار اين تازيانه است. زمانی که در الجزيره زندگی می‌کردم، هر روز زمستان را با صبوری می‌گذراندم، زيرا می‌دانستم در يک شب، تنها در يک شب سرد و ناب اسفندماه، درختان بادام درّه کنسول از شکوفه‌های سپيد پوشيده خواهند شد. آنگاه، با ديدن اين برف شکننده که در برابر ريزش باران‌ها و باد دريا مقاومت
غلام رضا حافظی
می‌توانم بگويم و بی‌درنگ خواهم گفت آنچه به شمار می‌آيد، انسان بودن و ساده بودن است. امّا نه، آنچه به شمار می‌آيد، حقيقی بودن است همه چيز در آن ثبت می‌شود. يعنی انسانيت و سادگی. و بنابراين، من کی حقيقی‌تر از اين زمان هستم؟ آن وقتی که خود جهان هستم! بيش از آنکه خواسته باشم، خوشبخت و سرشارم. ابديت اينجاست و من به انتظار آن نشسته‌ام. اکنون ديگر خوشبخت بودن برايم مطرح نيست، بلکه تنها آگاه بودن مطرح است.
Elen
زندگی کوتاه است و از دست دادن زمان، گناه. می‌گويند من پرکارم. اما پرکار بودن نيز تا آنجا که انسان نقد خويشتن را از دست می‌دهد. به معنای از دست دادن عمر است. امروز توقفگاه است و قلبم از اين جا به ديدار خود می‌رود. اگر هنوز دلهره‌ای مرا در آغوش می‌فشارد، دلهره حس کردن اين لحظه لمس‌ناشدنی است که به‌سان مرواريدهای سيمابی در ميان انگشتانم می‌لغزد.
Elen
عشق به زندگی بدون نااميدی از زندگی وجود ندارد.
Elen
دکارت از آمستردام برای بالزاک پير چنين نوشته بود: «من هر روز برای گردش به ميان هياهوی جمعيتی بزرگ می‌روم، البته با همان آزادی و آرامشی که شما در گذرگاه‌های خلوت خود آن را به دست می‌آوريد.»
پویا پانا
پاريس اغلب برهوتی برای قلب است، اما در بعضی ساعت‌ها، از بالای گورستان پرلاشز باد شديدی از انقلاب می‌وزد که ناگهان اينبرهوت را از انبوه بيرق‌ها و عظمت‌های شکست‌خورده گذشته پر می‌سازد.
پویا پانا
قريحه‌ای نادر بايد تا انسان يک خوشگذران باشد.
پویا پانا

حجم

۲۰۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

حجم

۲۰۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
تومان