بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب زیبا | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب زیبا اثر لودمیلا اولیتسکایا

بریده‌هایی از کتاب زیبا

۳٫۹
(۱۹)
اولين کشيشی که بعد از سکته نزدش رفته بود، سختگيرانه اجازه نداده بود با دست چپ صليب بکشد. گفته بود: «از صليبی که با دست چپ کشيده شود، فقط شياطين خوشحال می‌شوند.» دومی که مهربان بود گفته بود: «با هر دستی که می‌توانی صليب بکش.» ولی سومی که عاقل بود بعد از ديدن دست راست خاله‌ام با آن انگشتان جمع شده در هم پرسيده بود: «می‌توانی با دست چپ دست راستت را بلند کنی؟» «بله، می‌توانم.» بعد از آن او به کمک هر دو دست برای همه اهل خانه صليب می‌کشد و آنان را به فرشته همراهشان می‌سپارد.
Aysan
می‌دانی ژنيا، خيلی فکر کرده‌ام که چرا اين اتفاق برای من افتاد. اولنمی‌توانستم علتش را بفهمم، ولی بعد فهميدم: من در زندگی خيلی دوندگی کرده‌ام، خيلی بالا و پايين رفته‌ام. اين اتفاق به من گفت: ديگر وقت نشستن است. حالا بنشين و فکر کن...`» من هم مثل نون. کاف. نشستم و فکر کردم: تقريبا همه آشنايانم اگر جای نون. کاف. بودند فقط شکوه می‌کردند که چرا چنين اتفاقی برايشان افتاده است.
نازبانو
تانيا پس از زايمان خيلی چاق شده بود و ديگر توجه کسی را جلب نمی‌کرد و فقط متعلق به شوهرش بود. همان‌طورکه زيبايی عميق و کاملاً آرامش.
نازبانو
پيرزن گوش می‌دهد، گوش می‌دهد و بعد به نوه‌اش می‌گويد: «بهش بگو ساکت شه...» جوان راديو را خاموش می‌کند و با دلخوری می‌پرسد: «چيه، اصلاً تعجب نکردی که يه آدم داره از توی اين جعبه کوچيک به زبان ما حرف می‌زنه؟» مادربزرگ نگاهی به نوه‌اش می‌اندازد و می‌گويد: «عزيز دلم، مگر فرقی هم داره که حرف‌های مزخرف را از توی چی و و به چه زبانی بزنن؟»
Mostafa F
حالا بيش‌تر از هميشه مطمئن شد که زيبايی چيز کاملاً بيهوده‌ای است و برای هيچ‌کس خوشبختی نمی‌آورد، ولی بدبختی چرا.
Mostafa F
در کاسه سفيدرنگی سيب‌زمينی پخته و خرد شده ريخت و مقداری پنير به آن اضافه کرد و بعد روی آن شير ريخت. از اين غذای ابتکاری‌اش خيلی خوشش می‌آمد چون هم مثل سوپ بود و هم غذای اصلی، تازه پختن هم نمی‌خواست، فقط بايد سيب‌زمينی‌های پخته شده را خرد می‌کردی. زينائيدا از غذا خوردن لذت می‌برد، فقط در موقع جويدن احساس آرامش می‌کرد. ولی همين‌که غذا را قورت می‌داد انگار جانور بزرگی درون شکمش شروع به حرکت می‌کرد و بيش‌تر و بيش‌تر می‌خواست.
razavi1
«يه ماهه که مادرم مرده...» کاتيا با افسوس گفت: «ولی مادر من اصلاً خيال مردن نداره
razavi1
تانيا به اين نتيجه رسيد که کسی به او نياز ندارد و بهتر است تنها بماند و زيبايی بی‌نظير ولی به‌دردنخورش را مثل يک تابوت بر دوش بکشد.
razavi1
او اصلاً شبيه پيرزن‌های کليسارو نبود: نه سرش را توی روسری‌های پشمی بزرگ پيچانده بود و نه قوز درآورده بود.
نازبانو

حجم

۸۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۱۳ صفحه

حجم

۸۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۱۳ صفحه

قیمت:
۵۶,۵۰۰
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد