بریدههایی از کتاب آن فرانک؛ خاطرات یک دختر جوان
نویسنده:آن فرانک
مترجم:شهلا طهماسبی
انتشارات:بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۲از ۱۴۴ رأی
۴٫۲
(۱۴۴)
من قبول ندارم که جنگ را فقط سیاستمدارها و سرمایهدارها راه میاندازند. به نظر من آدمهای عادی هم همینقدر مقصرند، وگرنه از مدتها پیش شورش میکردند! در انسان میل به نابودی وجود دارد، میل به خشونت، قتل و کشتار و تا زمانی که تکتک آدمها بدون استثنا متحول نشوند، جنگ تا ابدالدهر ادامه خواهد یافت و همهٔ چیزهایی که به دست بشر ساخته شده، کاشته شده و رشد کرده، نابود و ریشهکن میشود تا دوباره همهچیز از نو شروع شود!
نیلوفر معتبر
همیشه دردم این بود که نمیتوانم نقاشی کنم، اما حالا خوشحالم که دستکم میتوانم بنویسم. اگر هم استعداد داستان و مقالهنویسی نداشته باشم، همیشه میتوانم برای خودم بنویسم. میخواهم به چیزهایی دست پیدا کنم. نمیتوانم مثل مادر، خانم واند و همهٔ زنهایی که پدر خودشان را درمیآورند و بعد فراموش میشوند، زندگی کنم. احتیاج دارم که در کنار شوهر و بچه چیزهای دیگری هم داشته باشم و خودم را وقف چیزی کنم! نمیخواهم مثل بیشتر آدمها بیفایده و بیثمر باشم. میخواهم مفید باشم و برای همهٔ آدمها، حتی کسانی که هرگز ندیدهام، لذت بیافرینم. میخواهم حتی بعد از مرگم هم به زندگی ادامه بدهم! برای همین اینقدر از خدا سپاسگزارم که به من این استعداد را داده که بتوانم خودم را پرورش بدهم و درونیاتم را بیان کنم!
نیلوفر معتبر
عشق چیست؟ تصور نمیکنم بشود عشق را با کلمات توصیف کرد. عشق، درک دیگری، اهمیت قائلشدن برای او و شریکشدن در شادیها و غمهای اوست. این درنهایت عشق جسمانی را نیز دربر میگیرد. انسان چیزی را با دیگری قسمت میکند؛ چیزی را میبخشد و درعوض چیزی بهدست میآورد، چه ازدواج کرده باشد و چه نکرده باشد، چه بچه داشته باشد و چه نداشته باشد. از دست دادن بکارت تا زمانی که انسان میداند تا آخر عمر کسی را دارد که درکش میکند و عشق او را با دیگری تقسیم نمیکند، به نظر من اهمیت ندارد.
نیلوفر معتبر
هر کسی میتواند به دیگری بگوید خفه شود اما جلو فکر کردنش را نمیتواند بگیرد
نیلوفر معتبر
همهٔ ما مدتهاست که چیزهای زیادی را از دست دادهایم. من هم به اندازهٔ تو برای آنها دلتنگم. چیزهای بیرونی را نمیگویم، چون از این نظر خیلی خوب تجهیز شدهایم. منظورم چیزهای درونیاست. من هم مثل تو دلم برای آزادی و هوای تازه تنگ است، اما فکر میکنم که محرومیت ما از این بابت به قدر کفایت جبران شده است. منظورم از درون است.
امروز صبح که مدتی طولانی جلو پنجره نشسته بودم و بیرون را تماشا میکردم و عمیقاً به خدا و طبیعت میاندیشیدم، از ته قلب احساس کردم که خوشبختم. پتر، تا زمانی که انسانها این خوشبختی را در وجودشان احساس میکنند و از طبیعت و سلامتی و خیلی چیزهای دیگر لذت میبرند، قادر خواهند بود آن را دوباره به چنگ آورند.
ثروت، شهرت و همهٔ چیزهای دیگر ازدسترفتنی است. اما خوشبختی قلبی، گرچه ممکن است گاهی کاهش یابد، اما تا زمانی که انسان زنده است همیشه با اوست تا دوباره وجودش را سرشار کند.
نیلوفر معتبر
با خود میاندیشیدم «تا زمانی که این آفتاب و آسمان بدون ابر هست و من میتوانم از آن لذت ببرم، چرا غمگین باشم؟»
بهترین علاج آدمهای ترسخوردهٔ تنهای ناخوشنود، این است که از خانه به جایی بروند که بتوانند با آسمان، طبیعت و خدا تنها باشند. برای اینکه فقط و فقط در این زمان انسان میتواند همهچیز را همانطور که هست حس کند. و اینکه خدا میخواهد آدمها از زیبایی و سادگی طبیعت لذت ببرند.
تا زمانی که اینها وجود داشته باشد ـ و همیشه نیز وجود خواهد داشت ـ وضعیت هرچه باشد، بیشک همهٔ دردها تسکین پیدا میکند. من عمیقاً اعتقاد دارم که طبیعت شفای هر درد است.
نیلوفر معتبر
انسان ممکن است با اینکه خیلیها دوستش دارند، تنها باشد، چون بهرغم این، بازهم «تنها و یگانهکس» هیچکس نیست.
نیلوفر معتبر
کسی که خدا را قبول دارد، از عذاب وجدان نمیترسد.
AS4438
بالا رفتن از دیوار خانهٔ مردم، آدمکشی و سرقت هر روز ادامه دارد. حتی پلیس و شبروها هم در این قضایا دست دارند. همه فقط میخواهند شکمشان را سیر کنند و چون دستمزدها ثابت مانده، مجبورند سر همدیگر کلاه بگذارند.
yasi
هر روز از خودمان میپرسیم: «منظور از این جنگ چیست؟ خدایا، چرا مردم نمیتوانند در صلح و آرامش با هم زندگی کنند؟ اینهمه نابودی و انهدام برای چیست؟»
سؤال قابل درکی است، ولی هنوز کسی جواب قانعکنندهای برایش پیدا نکرده است. چرا کارخانههای انگلستان از یک طرف هواپیماهای غولپیکر و بمبهای مخربتر تولید میکنند و از طرف دیگر تند و تند خانهها را بازسازی میکنند؟
چرا هر روز میلیونها صرف جنگ میشود، درحالیکه یک پنی برای پیشرفت علم پزشکی، هنرمندان یا فقرا خرج نمیشود؟ چرا مردم باید اینطور گرسنگی بکشند درحالیکه جاهای دیگر دنیا غذا خروارخروار دور ریخته میشود؟ خدایا، چرا آدمها اینطور دیوانه شدهاند؟
yasi
چه چیز زیباتر از نشستن در مقابل یک پنجرهٔ باز، لذت بردن از طبیعت، گوش دادن به آواز پرندگان، احساس گرمای آفتاب روی گونهها و داشتن دوستی عزیز در کنار خود است؟
yasi
چقدر خوب بود اگر همه هر شب، رفتارهایی را که در طول روز داشتند، مرور میکردند و کارهای خوب و بدشان را میسنجیدند. آنوقت خودبهخود سعی میکردند با آمدن هر روز بهتر رفتار کنند و بیتردید آرزوهاشان چندی بعد محقق میشد. این نسخه در دسترس همه هست، خرجی ندارد و صددرصد مفید است.
Pariya
راستش را بخواهی، من نمیفهمم کسی که به ضعف خود معترف است، چطور خودش را عوض نمیکند. اگر خصوصیت بد خودت را میشناسی، چرا با آن مبارزه نمیکنی و شخصیتت را پرورش نمیدهی؟ همیشه در جواب این سؤال میگویند «چون اینطوری راحتترم!» و این جواب مرا دلسرد میکند.
Pariya
این خیال نیست ـ تماشای آسمان، ابرها، ماه و ستارهها به راستی به من آرامش و امید میبخشد. دمخور بودن با طبیعت از صدها قطرهٔ والرین یا قرص پِرامید مؤثرتر است. طبیعت باعث میشود متواضع و فروتن شوم و آمادگی یابم که با هر ضربهای شجاعانه روبهرو شوم!
Pariya
اما آنجا که امید هست، زندگی هم هست. زندگی ما را سرشار از شجاعت میکند و بهمان قدرت دوباره میدهد. باید برای تحمل ترسها، سختیها و مرارتهای زیادی که پیش رو داریم، شجاعت نشان دهیم.
Pariya
عشق ما به یکدیگر، کتابهایم، نوشتههایم و دفتر خاطراتم کمکم میکند. دختر زشت یا ابلهی نیستم، خونگرم و بانشاطم و میخواهم خودم را خوب تربیت کنم!
Pariya
من مستقلم؛ هم از نظر جسمی و هم فکری
Pariya
من فقط در برابر یک نفر مسئولم و آن یک نفر خودم هستم.
موقعی که با مشکلات روبهرو بودم، همه، از جمله شما، چشم و گوششان را بستند و کمکی به من نکردند
Pariya
هر روز احساس میکنم که بالغ و پخته شدهام، احساس میکنم آزادی نزدیک است، زیبایی طبیعت و خوبی اطرافیان را حس میکنم. به روزهای در حال گذر به عنوان حوادثی سرگرمکننده مینگرم! پس با وجود اینهمه چیز، چرا باید نومید باشم؟
Pariya
هر شب بعد از آخرین دیدار، میخواهم از او دور شوم و دیگر هرگز به چشمهایش نگاه نکنم. میخواهم به دوردستها بروم و در تاریکی و تنهایی پنهان شوم!
Pariya
حجم
۵۸۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۵۷ صفحه
حجم
۵۸۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۵۷ صفحه
قیمت:
۱۵۴,۰۰۰
۷۷,۰۰۰۵۰%
تومان