بریدههایی از کتاب شازده حمام (جلد اول و دوم)
۴٫۷
(۱۴۱)
گفتم حالا پیرمرد چهکار باید بکند. گفت شاطر من خودش در خانهای اجارهنشین است. یک اتاق خالی دارد، قرار شده است آخر وقت او را به خانۀ خودش ببرد. نانوا از من پرسید تو اهل کجا هستی؟ گفتم اهل یزد و اینجا چند روزی برای استراحت آمدهایم. نانوا گفت همین است که به این مسئله توجه داری. مردم این دوره زمانه مثل سنگ شدهاند.
پ. و.
من فهمیدم که همهجا ۲۰ تا ۲ ریال ۴۰ ریال نمیشود یعنی همیشه ۴=۲×۲ نمیشود. یعنی حسابی که آدم در مدرسه میخواند گاهی به درد اجتماع نمیخورد. باید همزبانی آموخت تا همدلی پیش بیاید.
پ. و.
بیبی زینب گفته بود شما مردهای پدرسوخته ۳۰۰۰ سال است نگذاشتهاید ما زنها به جایی برسیم. حالا که دولت گفته زنها هم میتوانند به دانشگاه بروند من ۸۶ ساله هم درس میخوانم و به دانشگاه میروم، رأی هم میدهم دعا هم میکنم بر پدر و مادر کسی که برای ما دانشگاه ساخت. خرج زری را هم من میدهم تا درسش را بخواند.
پ. و.
آب لولهکشی کیفیت آب فقیر و غنی را یکسان کرد. هرچند که حالا ثروتمندان آب معدنی در بطری میخورند و جدایی خود را با فقرا، از این طریق دوباره اعلام میکنند.
پ. و.
شبهای تابستان از پشتبام، همسایهها به هم نان و غذا قرض میدادند. فقرا غم و شادی خود را با هم قسمت میکردند.
پ. و.
دیوار میان بامهای خانۀ فقرا هم بسیارکوتاه بود. در بیده که همه فقیر بودند پشتبامهایشان اصلاً دیوار نداشت. چرا مخارج اضافی کنند و بین بامها دیوار بسازند؟ چه چیزی داشتند که بخواهند از همسایه بپوشانند.
پ. و.
پس دیوارهای بلند خانههای سنتی شهرهای قدیمی بیشتر دیوار جدایی طبقات اجتماعی است تا برای فرار ازگرما و سرما و مسائل اقلیمی و محیطی. ماکه دراینگونه شهرها و محلهها بزرگ شدیم، چنین احساسی داریم. یعنی احساس میکنیم که دیوارهای بلند بیش از هر چیز نتیجۀ روابط اجتماعی است نه شرایط طبیعی. نه این که شرایط طبیعی و اقلیمی نقش نداشته باشد اما در اولویت دوم بعد از مسائل اجتماعی هستند.
پ. و.
در عصر مدرن، آب لولهکشی و وسایل حملو نقل و ارتباطات مدرن باعث شد که محلات ثروتمند و فقیر ایجاد شود و فقرا و ثروتمندان از نظر مکانی و فضایی از هم جدا شوند و چهره به چهره نشوند و همدیگر را نشناسند و نبینند و حل مسئلهشان فقط با زور و انقلاب ممکن باشد. در عصر سنت، جدایی اجتماعی باعث میشد که دیوارهای خانهها بلند گردد. خانۀ ثروتمندان طراز اول، از همه طرف محاط به کوچهها بود. آنها هیچ همسایۀ دیوار به دیواری نداشتند یا دیوارشان به دیوار برادر و خواهرو عمه و خالۀ خودشان وصل بود. عملاً خانه ثروتمندان قلعۀ کوچکی بود که بهصورت یک بلوک درآمده بود و توسط کوچهها محاط شده بود. در بعضی محلات اطراف خانۀ ثروتمندان خندق بود.
پ. و.
یکی از ویژگیهای عمدۀ محلات قدیمی این بود که اقشار مختلف اجتماعی درکنار هم زندگی میکردند. یعنی در یک محله افراد ثروتمند و سیاستمدار طراز اول تا فقیرترین افراد، با هم زندگی میکردند.
پ. و.
فقر، جامعۀ سنتی و روحیه کاسبکاری و تاجرمسلکی یزدیها، نیاز به نیروی کار کودکان و فشار روحی و جسمی برخی آموزگاران و ناظم شلاق به دست، بیسوادی خانوادهها، با هم، موجب میگردید که حدود دوسوم دانشآموزان ورودی کلاس اول به کلاس ششم نرسند.
پ. و.
آن مرد به من گفت: پسرجان حرف این شیخ را گوش نکن. هر روز به کتابخانه بیا، من هم بیشتر روزها به اینجا میآیم. اگر سئوالی داشتی از من بپرس. این مرد چند سال بعد دبیر من شد. او آقای کیانی، لیسانس ادبیات فارسی بود. مردی متین و باوقار و دانا. آن موقع حقوق دبیران کافی بود. آنها در تابستانها کتاب میخواندند یا برای استراحت به ییلاقات میرفتند. لزومی نداشت برای امرار معاش خود دست به هرکاری بزنند.
پ. و.
مدرسه رفتن بچهها در این مملکت خود داستانی است. چه استعدادهایی که در کارگاههای مسگری، رنگرزی، شعربافی و قالیبافی به هدررفته است. هزاران فیزیکدان، شیمیدان، محقق، دانشمند بالقوه سر ازکارگاه قالیبافی درآوردهاند تا ما افتخار کنیم که قالی ایران در جهان بینظیر است و هزاران تاجر ایرانی و غیرایرانی میلیاردر شوند. از وقتی دستگاههای قالی و قالیبافی در روستاهای این مملکت گسترده شد، دیگر روستاها مثل سابق مرکز تولید هنرمند و دانشمند نبود.
پ. و.
عباس از خط قرمز طبقات اجتماعی گذشته بود. او از قشر فقیر و بیچیز محله بود. پا توی کفش وابستگان بزرگترین خانوادۀ یزد کرده بود. باید جدی تنبیه میشد وگرنه فردا هرکس هرچه میخواست میگفت و هر کاری میخواست میکرد. ما بچهها نفهمیدیم در دفتر مدرسه چه گذشت، میدانم که دیگر عباس به مدرسه برنگشت. عباس شاگرد بسیار خوب، که همیشه نمرههایش بهخصوص نمره حسابش ۲۰ میشد و یکی از قصهگوهای خوب که ۳ سال پشت سر هم مبصر بود از مدرسه اخراج شد. البته ممکن است مدیر و ناظم برای یکی دو روز عباس را از مدرسه بیرون کرده باشند ولی همین کافی بود که عباس دیگر هرگز به مدرسه نیاید.
پ. و.
آرایشگاه شیک در خیابان پهلوی سابق جنب گاراژ اطمینان قرار داشت. در مغازه به خیابان باز میشد و پنجرۀ بزرگی داشت که به داخل گاراژ اطمینان باز میشد. آقا رضا (خدا رحمت کند) آرایشگر، رادیوی بزرگ ۷ لامپه داشت که همیشه روشن بود. بسیاری از روستاییها که به شهر میآمدند برای اولین بار رادیو میدیدند. آنها در گاراژ روی زمین مینشستند و به رادیو گوش میدادند و نگاهشان به پنجرۀ آرایشگاه بود. چندین بار دیدم که مردان روستایی رادیو را لمس میکردند و دور آن میگشتند، میخواستند مطمئن شوند که کسی داخل رادیو هست یا خیر؟ آنها فکر میکردند آدمی داخل رادیو است. این رادیوی آقا رضا شیک باعث میشد که عدهای فقط برای دیدن رادیو از ده به شهر بیایند.
پ. و.
معلوم است که این زنهای زجرکشیده برای آزادی فرخلقا گریه میکردند. اینها خود فرخلقای زمانۀ خود بودند که در دستهای فولادزره زمانه گیر افتاده بودند. این زنها حالا هم هستند. زنهای فقیر و مستمند آبرومندی که از هیچکس هیچ چیز نمیگرفتند. در جوانی بیشوهر میشدند و با آبرو میزیستند.
پ. و.
به فاصله حدود ۲۳ سال پدر، مادر و فرزند فدای کارخانۀ پنبهپاککنی شدند تا سرمایهداری در یزد شکوفا شود و ثروتمندان دارالمؤمنین به عنوان سرمایهداران خوشنام وخوشحساب و معتبر در ایران، مشهور خاص و عام گردند. صنعتی شدن شهر یزد همان مسیر صنعتی شدن انگلستان اوایل عصر انقلاب صنعتی را میپیمود. اما کارگران انگلیسی بالاخره صاحب اتحادیه، سندیکا و ... شدند و کارگران صنایع نساجی یزد هنوز که هنوز است در جا میزنند. در سال ۱۳۷۹ حدود ۴۵۰۰ کارگر کارخانهها نساجی یزد از کارخانهها اخراج شدند.
پ. و.
بالاخره گفتم کشور شما برای تنبلها خوبست کشور ما برای مبارزان. ما با چنگ و دندان زندگی میکنیم و معنای زندگی همین تلاشها، عصبانیتها، دوندگیها و صبرها و ظفرها است. زندگی یعنی همین یعنی مبارزه، جوشش و کوشش، صبر و قناعت و تحمل کردن.
پ. و.
مردم بیده که همۀ سال با صلح و صفا و آرامش زندگی میکردند در دو ماه محرم و صفر، به دو دسته تقسیم میشدند و هر کدام هیئتی داشتند. هیئتها با هم رقیب بودند و در این دو ماه دو برادر که یکی در این هیئت بود و دیگری در آن هیئت، با هم خونی بودند و گاه زدوخورد و دعوا میشد. هنوز هم همین بساط در اکثر روستاها و شهرکها و شهرها هست. البته حالا قرمز (قرمزته) و آبی (آبیته) هم به این داستان اضافه شده است.
پ. و.
جان فدای مردم جنگل نشین
آفرین بر ساده لوحان، آفرین
شهر درد و محنتم افزون نمود
mh.mirvakili
جوامع سنتی برای خود پاسدارانی دارند، که قرنها مانع تحول در فکر و اندیشه شدهاند.
parniyan
حجم
۹۵۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۶۳۴ صفحه
حجم
۹۵۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۶۳۴ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان