بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شازده حمام (جلد اول و دوم) | صفحه ۱۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب شازده حمام (جلد اول و دوم)

بریده‌هایی از کتاب شازده حمام (جلد اول و دوم)

امتیاز:
۴.۷از ۱۴۱ رأی
۴٫۷
(۱۴۱)
هرکس در این سرای درآید نانش دهید و از ایمانش نپرسید. ابوالحسن
پ. و.
تحول فرهنگی و فکری در جوامع بسیار کند انجام می‌شود. اما بالاخره انجام می‌شود. آن‌ها که می‌خواهند مملکت خود را بسازند مورد خشم و غضب باورهای سنتی مردم قرار می‌گیرند.
پ. و.
بیست سال طول کشید که بچه‌های هم دوره من قبول کنند جن‌ها سم ندارند و جایشان در گورستان، خزینه حمام، زیرزمین‌های تاریک، راهروهای قنات، کوچه پس‌کوچه‌های تاریک نیست. وقتی دانشجو هم شده بودم چند تا از دوستان هم‌دوره‌ام شب‌ها از کوچه‌های تاریک مشهد می‌ترسیدند. چون فکر می‌کردند که جن در این کوچه‌ها جا دارد. هنوز هم بسیاری از آدم‌های هم سن و سال من با ترس و هول وارد تاریکی می‌شوند. این چراغ برق اختراع ادیسون چه خدمتی برای از بین بردن ترس مردم و بهبود اعصاب آن‌ها و دورکردن جن‌ها کرد. با این برق لااقل در شهرها و اکثر روستاها دیگر تاریکی باقی نمانده است که جن‌ها درآن پناه بگیرند. با ساخت حمام‌های دوش در خانه‌ها همۀ جن‌های سم‌دار از شهرها فراری شدند.
پ. و.
در آن زمان وقتی برای اولین بار گفتند که باید برای ازدواج جوان‌ها آزمایش خون بدهند، مردم چه مقاومتی کردند و چه اتهاماتی که به مقامات آن زمان وارد کردند، خدا می‌داند. یک شب چندتا مرد روی سکوی دم مسجد نشسته بودند و صحبت می‌کردند. یکی می‌گفت این دولت نامسلمان می‌خواهد نگذارد دخترعموها و پسرعموها با هم ازدواج کنند، می‌خواهند خانواده‌ها منسجم نباشند و از هم بپاشند. دیگری می‌گفت می‌خواهند فساد و فحشا زیاد شود. دیگری می‌گفت می‌خواهند ثروت خانواده‌ها پخش شود. دیوانگی و شلی و کوری چه ارتباطی به خون دارد؟ این‌ها حرف است. عقد پسرعمو و دخترعمو را خدا در آسمان‌ها بسته است.
پ. و.
من بچه عصر تحول هستم، تحول فنی، تکنولوژیکی، استعماری، اجتماعی و ارزشی. شهر ما هم در آن زمان در تحول بود. جامعه ما در کل شهر از هر لحاظ در حال تحول بود. از آب لوله‌کشی، بخاری نفتی، خوردن شیرخشک گرفته تا زورخانه کاری همه در حال تحول بودند. ارزش‌ها دگرگون می‌شد. ارزش‌های مادی بر ارزش‌های معنوی پیروز می‌شد. هرچند که هفتصد سال قبل هم سعدی علیه رحمه گفته بود: این دغل دوستان که می‌بینی مگسانند گرد شیرینی که خود بیانگر خیلی چیزهاست.
پ. و.
درآن روزگار اگر کسی هرچه زورمند بود، هزارتا هم میل می‌گرفت و شنا می‌رفت ولی به‌اصطلاح نامرد بود، مورد احترام نبود و پهلوان محسوب نمی‌شد. در نهایت او را قهرمان می‌نامیدند و اگر صفات قهرمانی هم نداشت، جزو اوباش رده‌بندی می‌شد.
پ. و.
اگر کسی می‌خواست و می‌خواهد پهلوان باشد باید رعایت همه شئونات انسانی را بکند. با همه زورمندی، زور نگوید، پشتیبان مظلوم باشد، با ظالم نسازد و ظلم ستیز باشد، دروغ نگوید، خسیس نباشد، ایثارگر باشد، به ناموس احدی نگاه بد نکند، و پاسدار ناموس دیگران باشد، در ادب و افتادگی سرآمد باشد، در هر کاری از بزرگترها، پیش‌کسوتان و دیگران رخصت بطلبد و بی‌اجازه آن‌ها هیچ کاری نکند.
پ. و.
روزی در دفتر یک کارشناس ارشد معاونت پژوهشی وزارت علوم بودم که کاندیدای نمایندگی هفتمین دوره مجلس شورای اسلامی شده و مورد تأیید شورای نگهبان هم واقع شده است. این کارشناس محترم که با همفکران خود گروهی را درست کرده است و در محل اداری و ساعات اداری داشت طرح تبلیغاتشان را شرح می‌داد گفت در گروه ما هیچ زنی نیست. ما معتقدیم جای زن در آشپزخانه است. زن باید در خانه و در آشپزخانه بماند. پیش خود گفتم برای معصومه، سکینه و زری که حالا بین ۶۴ تا ۸۰ سال دارند بنویسم تا از یزد به تهران بیایند و تکلیفشان را با این کاندیدای ضد زن را روشن کنند. مطمئن هستم اگر آن‌ها به تهران می‌آمدند با لنگه کفش دهان این کارشناس محترم و کاندیدای مجلس هفتم را خونین می‌کردند.
پ. و.
شاید بعد از قرن‌ها در کوچه پس‌کوچه‌های ما مسئله خواستن و نخواستن مطرح می‌شد و خواستن بر مطیع بودن پیروز می‌شد. در عصری که فرزندان بردۀ پدر و مادر و فامیل و طایفه بودند، در عصری که هیچ‌کس نباید کوچک‌ترین حرفی روی حرف بزرگ‌تر می‌زد ولو آن اطاعت به این قیمت تمام می‌شد که تمام عمر بسوزد و بسازد، در عصری که زن حق رأی نداشت، زن ضعیفه و بز خطاب می‌شد، در عصری که خود زن‌ها با قبول اطاعت کورکورانه بیشترین ظلم را به خود می‌کردند، کار معصومه و امثال معصومه یک شاهکار بود. حتماً در گذشته هم زن‌های دیگری بوده‌اند که در این شرایط مقاومت کرده‌اند، اما کار معصومه هم کاری بود کارستان. به‌خصوص که کم‌کم مسئله از جنبه فردی در می‌آمد و جنبۀ اجتماعی بخود می‌گرفت.
پ. و.
ما عشق را فراموش کرده‌ایم و هیچ کارمان بر مبنای عشق و علاقه نیست. به‌خصوص ازدواج‌هایمان. یکی از دلایل افزایش طلاق سال‌های اخیر این ازدواج‌های محاسباتی است.
پ. و.
در آن سال‌ها رادیو کم بود. تلویزیون اصلاً نبود، حتی در تهران هم تلویزیون نبود. نوار کاست هم نبود. بزرگ‌ترین آموزشگاه مردم عادی مجالس روضه‌خوانی بود. من و بچه‌های هم سن و سال من خیلی چیزها را از روضه‌ها یاد گرفتیم. خیلی از باورهایمان در مجالس روضه‌خوانی شکل گرفت. مشکل اصلی آن بود که در آن زمان در شهرها علمای بزرگ خیلی کم به منبر می‌رفتند و دست مردم به آن‌ها نمی‌رسید. اکثر منبری‌ها در سطوح پایین علمی حوزوی بودند و حتی پاسخ یک سئوال سادۀ شرعی را نمی‌توانستند بدهند. سر منبر هر چه می‌خواستند می‌گفتند.
پ. و.
هر پدیده جدیدی عکس‌العملی به همراه داشت. خودکار، بلندگو، برق، عینک، قاشق چنگال، حمام دوش، پزشک تحصیل کرده، دارو و ... به سادگی پذیرفته نمی‌شد. همیشه عده‌ای از مردم، بچه‌ها و گاه حتی نخبگان با هرگونه تحول و پدیده جدید برخورد غیرمنطقی می‌کردند.
پ. و.
خدا می‌داند چند ده هزار نفر به خاطر ویدئو پرونده‌دار شدند و به دادگستری رفتند. حالا چه تعداد از مردم پروندۀ آنتن ماهواره دارند؟ بیچاره این ملت. از لحاظ استفاده از تکنولوژی‌های ارتباطی از اول ابتدای تکنولوژی تا سال ۱۳۵۷ دولت از مردم جلوتر بود. تکنولوژی همیشه راه خودش را باز می کند. مقاومت در برابر آن فایده ندارد.
پ. و.
در هر صورت آموزش و پرورش که خود یک ابزار مدرنیزاسیون و نوسازی است در کشور ما در اکثر موارد خود عقب‌تر از جامعه حرکت کرده است. در شرایط فعلی فشار اقتصادی روی معلمین، موجب شده است که شأن معلم نزد دانش‌آموز شکسته شود. دبیری که تاکسی سرویس امثال شاگرد خودش است کجا می‌تواند پدر روحانی او باشد؟
پ. و.
چقدر بچه‌ها چون با خودکار مشق می‌نوشتند از دست معلم‌ها کتک خوردند یا نمره منفی گرفتند. خودکار در دهه ۱۳۳۰ در یزد مثل کامپیوتر در دهه ۸۰-۱۳۷۰ بود. بچه‌ها از معلم‌ها و آموزش و پرورش جلوتر بودند. همان‌طور که حالا هم در اکثر شهرهای بزرگ کشور و به‌خصوص در تهران بچه‌ها از نظر کاربری کامپیوتر، شناخت نرم‌افزارها و استفاده از اینترنت از معلم‌ها و آموزش و پروش جلوتر هستند. آموزش و پرورش همیشه از دانش‌آموزان عقب‌تر بوده است.
پ. و.
بیچاره این زن‌ها. نوروز ۸۲ با مادرم به دیدن یکی از این زن‌ها که حدود ۸۰ سالی داشت رفتم. او شوهرش را حدود سال ۱۳۵۸ از دست داده است. یاد خاطرات قدیم‌اش می‌کرد به من گفت ما را به خاطر پول به حاجی دادند. پولش را آن‌ها (منظور خانواده خودش) گرفتند و بیچارگی‌اش مال من بود. تمام جوانی‌مان بی‌شوهر بودیم. وقتی هم حاجی پیر و از کار افتاده شد از بمبئی به یزد آمد و من باید زیر او لگن می‌گذاشتم. وقتی تازه پا به سن گذاشتیم بیوه و بی‌همدم شدیم.
پ. و.
نتیجه آن که من هم گاه‌گاه لیوان‌های شیر کفار را تا ته می‌خوردم. امیدوارم و مطمئن هستم که خداوند رحمان و رحیم مرا بخشیده است و در آن دنیا به خاطر خوردن شیر خشک کفار مرا تنبیه نخواهد کرد. اگر این‌طور باشد من و همه ایرانی‌ها بعدها گندم، گوشت، کره، پنیر، ماکارونی، نخود، لوبیا، روغن و ... تولید شده در سرزمین کفار را خوردیم. بسیاری از بچه‌هایمان با شیر خشک کفار بزرگ شدند و حتی کاره مکارۀ کشور و مملکت هم شدند. خدا از سر تقصیر همه ما که شیر به اندازه کافی تولید نکردیم تا محتاج شیر خشک کفار شویم انشاءا... درخواهد گذشت.
پ. و.
من از این حرف‌ها خیلی خوشم آمد و خواستم که استاد شوم. البته من در آن زمان نمی‌دانستم که کار استادهای دانشگاه به آن‌جا می‌کشید که استاد فیزیک اتمی دانشگاه فردوسی مشهد، تنگدستی‌اش به جایی می‌رسد که برای شندرغاز اضافه حقوق ریاست شرکت تعاونی مصرف کارکنان دانشگاه را قبول می‌کند و به جای بحث و تفحص و تحقیق دربارۀ فیزیک اتمی و شکافت و همجوشی هسته اتم، مجبور می‌شود یخچال، فریزر، روغن،‌ برنج بخرد و به دانشگاهیان بفروشد. زنده‌باد وزیر علومی که استاد فیزیک هسته‌ای‌اش رئیس شرکت تعاونی می‌شود. تازه این وزیر علوم در سال ۱۳۸۳ خود را کاندیدای ریاست جمهوری هم کرده است. خدا عاقبت ایشان و همه را به خیر کند.
پ. و.
وقتی در تهران بودیم روزی به منزل آقای محمدی که استاد دانشگاه بود رفتیم. خانه‌اش پر از کتاب بود. پنج تا اتاق داشتند، همه‌جایش کتاب بود. وقتی حسین به توالت رفت دید آن‌جا هم یک گنجه کوچکی است و چند تا کتاب آن‌جا بود. حسین همان‌جا تصمیم گرفت که استاد دانشگاه شود. از آقای محمدی پرسید که چطور می‌شود استاد دانشگاه شد.
پ. و.
ترس از جهنم چه زمینه خوبی را برای بهره‌کشی انسان‌ها توسط آدم‌های سودجو فراهم می‌آورد.
پ. و.

حجم

۹۵۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۶۳۴ صفحه

حجم

۹۵۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۶۳۴ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان